صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

مسلمانی منهای جهاد مسلمانی نیست

۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۰:۵۰:۰۱
کد خبر: ۲۹۴۶۸۲
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
شهید حسین اسلامی مسلمانی منهای جهاد و تلاش در راه ايجاد حکومت الهی را مسلمانی نمی‌دانست.
-گروه سیاسی: شهید حسین اسلامی در ميان عشاير آزاده، در طايفه لبوحاجی، در کوهستان‌های سر به فلک کشيده فارس در بهمن ماه 1337 ديده به جهان گشود.

از همان اوان کودکی مانند کوه‌ها مقاوم و روحی بزرگ داشت. همانگونه که اجداد و پدران عشاير خود نيز مقاوم و در برابر ناملايمات سرسخت بوده اند، حسين عزيز نيز چنين آموخته بود.

در ميان بچه هاي عشاير در شوخ طبعي و خوشرویی نظير نداشت و زبانزد همگان بود.  حسین در سال 1341 هنگامي که چهارده ساله بود هجرتي ناخواسته به شهر فسا داشت و تا ششم ابتدایی را در همان مدرسه به پايان رساند و پيوسته شاگرد ممتاز بود و هميشه مورد تشويق قرار مي گرفت.

از ششم ابتدایی تا سوم متوسطه را در دبيرستان شهيد بهشتي ذوالقدر سابق و از سوم متوسطه تا پايان تحصيلات را در هنرستان شهيد رجایی حکمت سابق در رشته تراشکاري به پايان رساند. به علت ممتاز بودنش به وی پيشتهاد شد تا رايگان در مدرسه ملي تحصيلات دبيرستاني خود را شروع کند ولي چون معتقد بود فقرا به چنين مکانهایی راه ندارند نپذيرفت.

در سال 1356 فعاليت آشکار خود را بر ضد رژِيم ستم شاهي آغاز نمود و در تظاهرات و پخش اعلاميه هاي حضرت امام شرکتي فعالانه داشت. تا اين که رژيم طاغوت به زباله دان تاريخ رهسپار گرديد و کنترل شهر به دست نيروهاي مردم افتاد.

او که از همان اوان جواني طعم تلخ زير سلطه بودن را چشيده و دانسته بود که حکومتهاي شاهي جز ظلم و جور به زيردستان چيز ديگري ندارند، شب و روز آرام نمي گرفت و جزء اولين کساني بود که در تشکيل سپاه و برقراري نظم و آرامش شرکت نمود. حسين سردار آزاده اي بود که راه و رسم مردانگي را از مولايش علي و سرورش حسين آموخته بود و حتي در رژيم طاغوت  زيربار زورگويان نرفت.

با شروع انقلاب او هم‌دوش ساير امت حزب الله و ملت عزيز ايران به فعاليت‌هاي علني و مخفي مشغول شد و اين حرکت قبل از پيروزي انقلاب را هميشه مرهون ساحت مقدس برادر شهيدش جليل عزيز مي دانست و معتقد بود که او قبل از ايشان در اين راه وارد شده و به قول خودشان جليل زودتر از من مسلمان شده است. زيرا که مسلماني منهاي جهاد و تلاش در راه ايجاد حکومت الهي را مسلماني نمي دانست.

بعد از پيروزي انقلاب با برادر حاج اميرعلي اميري آشنا شد و پاي بند و متعهد شدنش به اسلام بعد از انقلاب را مديون او مي دانست. با علاقه زيادي که به اين برادر و بخصوص خدمت به اسلام داشت وارد سپاه شد و از اولين کساني بود که در تشکيل سپاه پاسداران اين شهرستان نقش بسزائي داشت. بعد از روي پا ايستادن در سپاه فسا ، داوطلبانه عازم شهرستان ياسوج گرديد و با ساير شهدائي که اين راه را پيمودند در معيت برادر شهيدش مشغول تشکيل سپاه آنجا شد و با خوانين همچون منصورخان باشتي و دار و دسته ظالمش با کينه اي که از زورگويان و ستمگران داشت وارد صحنه نبرد شد و اولين برگ مبارزات مسلحانه اش را به رشته تحرير درآورد. 

با شروع جريانات کردستان باز از اولين کساني بود که عازم آنجا شد و مدت هفت ماه تمام از سنندج گرفته تا مريوان و مهاباد و سقز با دشمنان خدا و خلق جنگيد و شجاعانه حتي در کمينهائي که در آن مي افتادند ايستادگي مي کرد و دشمنان جيره خوار داخلي را رو به زوال کشانيد.

جنگ تحمیلی

بعد از فراخواني ايشان از طرف فرمانده سپاه و شروع جنگ تحميلي لحظه اي آرام نداشت و با شهيد جوکار با اصرار زياد خود به صف برادران شهيدش، رفيعي ـ الواني ـ ستوده ـ حميد سلمانيان ـ اشرف زاده ـ جليل و ساير کاروان شهدا به ايستگاه 7 آبادان پيوست و در آنجا با اين که کسي اطلاعي از جنگ و فنون نظامي نداشت خود داوطلبانه به شناسائي دشمن مي رفت و از روي دکلهاي برقي که در جاده آبادان ،اهواز بود مسافت دشمن با نيروهاي خود را حساب مي کرد و جلو رفته بود و در انتظار بعثيوني بود که به مملکت اسلاميش تجاوز کرده اند تا با نشانه رفتن سرهايشان روحيه ساير لشکريان کفر را تضعيف نمايد.

بعد از ماندن چهار ماه و فداکاريهائي که ايشان و ساير دوستانش از خود بروز داده بودند خط پدافندي آبادان تثبيت شد و خط دفاعي منظمي جلوي دشمن ايجاد گرديد . و باز با اصرار زياد و از طرف فرمانده سپاه به اين شهر برگشت . در مدت فراغت از جبهه دائم با منافقين و قاچاقچيان و ياغياني که ثبات مملکت و امنيت افراد را سلب کرده بودند به مبارزه جدي برخاست و شب و روز خود را در اين راه صرف مي کرد . و همان زمان بود که حدود دوازده خانه تيمي دشمنان اسلام و منافقين کوردل توسط وي و ديگر دوستانش کشف و قبل از هر گونه حرکت به آنها تاخت و اين شهر را لوث کثيف اين مزدوران آمريکا پاک نمود.

طرح حفاظت شهري مي داد و خود در اين راه تلاش زياد مي نمود . باز در اين مصاف ياد خدا را ترک نکرد و همگام با مبارزه کلاسهائي براي چند تن از دوستان بسيار نزديکش گذاشت.

هر شب يک ساعت کلاس داشت . ربع ساعت قرآن ، ربع ساعت رساله حضرت امام و نيم ساعت يا بيشتر کتاب اخلاقي معراج السعاده که نکند حال که دشمنان متلاشي مي شوند خداي نکرده غرور بر ما چيره شود و از ياد خدا غافل باشيم . 

حسين و ساير دوستان علاقه زيادي به شهید عبدا... بردبار داشتند و يکي از کساني که شعرهاي اين شهيد را مطالعه مي کرد حسين بود و هيچگاه از يادش غافل نبود.

وي با شهيد الواني و ستوده و رفيعي و ساير برادران مسئول خود به بررسي و شناخت نيروهاي سپاه حاضر در جبهه پرداخت و استعدادها و علائق و شجاعتهاي آنان را بر روي صفحه آورد تا تجربه اي باشد براي شناخت اين نيروها و نحوه بکارگيري آنها . در اين جبهه چند نفر داوطلب براي عمليات خواستند که شهيد اسلامي و شهيد جوکار پيش قدم شدند و به ساير برادران اجازه داده نشد ،در صورتي که همه داوطلب بودند . در آن عمليات در حوالي سوسنگرد و بستان  الله کرم جوکار به شهادت رسيد و براي اولين بار خون صورت حسين بر روي خاکهاي گرم خوزستان نشست و با اين که از ناحيه صورت مجروح شده بود حاضر به بازگشتن از فسا نشد و تا پايان مأموريت در جبهه کرخه نور ايستادگي نمود تا اين جبهه راهگشاي عمليات بيت المقدس باشد.

با پيروزي عمليات فتح المبين با اصرار زياد و حتي تهديد به استعفا عازم جبهه شد و از تاريخ 20/1/61 عضو ثابت جبهه گرديد ديگر تسويه حساب ننمود. اين بار نيز به سمت معاونت رزمندگاني که شهيد ستوده فرماندهي آن را به عهده داشت منصوب شد و با مديريتي که داشت فاتح رملهاي 3 و 4 رقابيه گرديد و بعد از آن به باقيمانده گردان عازم خرمشهر شد و به هر حال تا آخر عمليات بيت المقدس در هر جا که نياز بود. توان رزمي خود را به نمايش مي گذاشت و همگان را به حيرت وا مي داشت.

 فرماندهان گروهانهاي تحت امر خويش را مرتبا نصيحت مي کرد . از اخلاق و از شجاعت و از عوامل ترس ، از پستي دنيا و ساير مسائل صبحت مي کرد و از آنها مي خواست که اين مسائل را به مرحله عمل درآورند و به سايرين نيز برسانند.

بعد از عمليات بيت المقدس خود را آماده عمليات رمضان نمود. در اين مرحله نيزحسين به کار شناسائي دشمن پرداخت و در اين راه خود و ساير دوسنانش از خود مايه هائي بجاي گذاردند که براي هميشه در تاريخ ثبت خواهد شد . تا پايان مرحله پنجم عمليات رمضان با توجه به اين که از ناراحتي شديد کليه رنج مي برد ايستادگي نمود و بعد از آن به فسا آمد تا به يکي از سنت هاي بسيار مهم پيامبرگرامي اسلام عمل نمايد که همان ازدواج بود.

 براي ازدواج نيز ده روز مرخصي داشت و دوباره به جبهه بازگشت و مشغول شناسائي مناطق عملياتي دهلران گرديد که بنا به تشخيص فرماندهان نظامي در آن موقع عمليات لغو گرديد . تا اين که سلسله عمليات والفجر شروع و در والفجر یک حسين نيز به عنوان مسئول محور ، هدايت چند گردان را به عهده گرفت و تا عمق ميدان مين دشمن پيش رفت و يکي يکي دست نيروهاي بسيجي را گرفت و از ميدان عبور داد .

او حتي در زمانی که زير آتش شديد دشمن بود براي خود سنگري انتخاب نکرد تا موجب تقويت روحيه ساير نيروهاي عمل کننده باشد . بعد از آن جهت عملياتي افتخارآميز راهي غرب شد که والفجر 2 را طوري آغاز کنند که دشمن فريب خورده بعثي از هيچ نظر در جريان عمليات نباشد . 

حسين همانگونه که به فکر جنگ با دشمنان خدا بود از فکر خانواده خود نيز غافل نمي شد . لذا هنگام عزيمت به غرب چون خداوند مي خواست فرزندي به او عطا نمايد به فسا آمد و بعد از انتخاب نامي براي فرزند تازه پا به عرصه دنيا گذاشته اش به نام صادق (امين) در جوش عمليات والفجر دو خود را به غرب رساند و به مرحله دوم عمليات رسيد و شجاعانه در آن محور جنگيد تا منطقه از لوث کثيف مزدوران بعثي پاک شود .

بعد از پيروزيهاي ظفرمندانه والفجر دو و عزت و افتخاري که نصيب سپاهيان توحيد شده بود عازم منطقه عملياتي والفجر چهار شدند و يک گردان از تيپ المهدي در آن عمليات تقاضا گرديد. حسين خود پيشاپيش همه در حرکت بود . و بعد از اتمام کار سرافرازانه برگشتند و سپس به جنوب آمدند و آماده عمليات بزرگ خيبر شدند.

هنگامي که مشغول شناسائي دشمن و روبراه کردن کارها بودند يک روز همراه برادران شهيد الواني و ايل و رحمانيان و چند تن از برادران ديگر در سنگر نشسته بودند ناگاه خمپاره اي بالاي سنگر اصابت کرده و برادران ايل و الواني در همان جا به شهادت رسيدند و حسين نيز از ناحيه کتف مجروح گردید و هنوز دستش را نمي توانست حرکت دهد که به جبهه بازگشت و در مرحله دوم عمليات شرکت کرد .

با توجه به اين که يک دست بيشتر نداشت چون دست ديگرش قادر به حرکت نبود شجاعانه جنگيد و همت والاي او حيرت همگان را برانگيخت. 

شهادت

بعد از مدتی آماده عمليات بزرگ بدر شد که در اين عمليات نيز مسئول محور عملياتي بود که خود با گردان فاتح فجر ، جلو رفته و در اين عمليات در کنار رودخانه دجله نيز از ناحيه کتف و سر و دست به شدت مجروح شد و برادر عزيزش نيز در اين عمليات مفقودالجسد گرديد که از درد خود و داغ برادر و دوستان همسنگرش ، آرامش نداشت .

شبها تنها بيرون مي رفت و اشک مي ريخت و شعرهائي در غم از دست دادن برادر و دوستان مي سرود و دائما شکر خداي را به جا مي آورد . بعد از اين که مقداري آرام شد دوباره به منطقه بازمي گشت و در اين اوان بود که همه تشخيص مي دادند که حسين اين بار به شهادت خواهد رسيد .

خود را ساخته بود تا به دوستان و عزيزانش و مهمتر از همه به لقائ پروردگار برسد ، حسین بارها و بارها مي گفت : اگر در اين جنگ ما شهيد نشويم ضرر کرده ايم و معلوم نيست با چه وضعي و چه ايماني از دنيا هجرت کنيم .

الاخره هنگام عمليات پيروزمندانه والفجر هشت شد،حسین  اين بار نيز به سمت مسئول محور عملياتي عهده دار هدايت دو گردان عمل کننده بود . با جديت تمام کارهايش را چه قبل از عمليات و چه بعد از آن دنبال مي کرد . هر مطلبي که توضيح مي داد تا طرف مقابلش را کاملا توجيه نمي کرد دست بردار نبود و در اين عرصه بود که خود نيز با قايق به آن طرف اروند رود منطقه عمومي فاو رفته و از آنجا هدايت عمليات را به عهده گرفت .

بعد از پاکسازي منطقه محوله ، عهده دار شکستن خط ديگري در جاده فاو ـ ام القصر شد که تقدير الهي بيشتر از اين به او اجازه نداد که بماند  سرانجام در بیست و ششم بهمن ماه 1364  با اصابت ترکش خمپاره به آرزوي ديرينه اش یعنی شهادت  نائل آمد.

خصوصيات اخلاقی

یکی رسيدگي به وضعيت فقرا و مستمندان بود . هر موقع که به مرخصي مي آمد به تعدادي خانواده سرکشي مي کرد ، وضعيت زندگي آنها را بررسي و احتياجات آنها را رفع مي نمود . او مي گفت : وظيفه مسئولين و کميته امداد است که بررسي کند چه کساني احتياج مالي دارند ، شايد کساني باشند که به خاطر حفظ آبرو نتوانند به کميته مراجعه کنند و خود نيز به افرادي که در کوههاي اطراف به کشاورزي مشغول بودند ، در مرخصي ها سر مي زد و با مشکلات آنان از نزديک آشناتر مي شد

او علاقه داشت کارهاي دوستانش را انجام دهد . هر جا گرفتاري براي کسي پيدا مي شد او وساطت مي کرد تا کارش انجام شود . طرحي داشت که به کمک بعضي از مسئولين تعدادي افراد بيکار که علاقه به کار دارند و  افراد مناسبي هم باشند هماهنگ کرده تا کارها و طرحهاي عمراني تأسيس و به اجرا درآورند . وي علاقه زيادي به خانواده شهدا خصوصا آنهائي که در جبهه بيشتر با هم بودند داشت و در مرخصيها حتما به خانواده آنها سرکشي مي نمود.


برچسب ها: دفاع مقدس شهادت

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *