کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم
سردار شهید مهدی ملکی در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: «پدر جان از خرجهای اضافی مجلس ختم حذر کنید؛ کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم چون ما باید در این برهه از زمان قناعت کنیم.»
مهدی از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و هر کاری را به سرعت یاد می گرفت. پس از طی دوران کودکی در مکتب عاشقان آل الله وارد دبستان شد و دوران درس و تحصیل را آغاز کرد.
ذکاوت و هوش بالای مهدی زبان زد معلمان و مدیران مدرسه بود و همیشه یکی از شاگردان خوب مدرسه و کلاس به شمار می رفت. به سرعت و با معدل بالا موفق به کسب مدرک دیپلم شد.
در کنار تحصیل هیچگاه از فعالیت های مذهبی دور نشد و یکی از اعضای فعال هیات قمر بنی هاشم (ع) شهرستان تویسرکان بود.
سال های نوجوانی او مصادف شد با سال های پر شور و امید انقلاب و مهدی هم همانند دیگر نوجوانان و جوانان به سیل خروشان انقلاب پیوست. در مسیر مبارزات چندین بار دستگیر و مورد بازجویی و مجازات قرار گرفت اما هر بار استوارتر از قبل در صف مبارزان حضور می یافت.
به برکت خون شهیدان و رشادت امثال مهدی، انقلاب مردم ایران به ثمر نشست و روح و جان تازه ای در کالبد ایران دمیده شد.
این پیروزی سرآغار دشمنی های فراوان با ملت ایران بود و برای از بین بردن اقتدار و عظمت مردم ایران و انقلاب، تجاوز ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران آغاز شد.
این جوان غیرتمند تویسرکانی نیز از همان روز های نخست جنگ به عنوان نیروی داوطلب بسیجی پا به عرصه نبرد گذاشت و پس از طی دوره های آموزشی مقدماتی و تخصصی و چندین ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل، لباس سبز پاسداری به تن کرد و به لشکر تازه تاسیس 32 انصار الحسین (ع) پیوست.
با توجه به استعداد و توانایی که از خود نشان داد به عنوان فرمانده گردان 153 لشکر 32 انصار انتخاب شد و در عملیات های مختلف همراه با نیروهای خود ایثار و فداکاری های بی شماری به ثبت رساند.
در چندین عملیات و در زیر گلوله باران دشمن مجروح و به مقام والای جانبازی نائل آمد و بارها برای مداوا به پشت جبهه اعزام شد. اما پس از بهبودی به سرعت برای ادای تکلیف دوباره در جبهه ها حاضر می شد.
در سال های جنگ بسیاری از دوستان و همرزمان خود را از دست داد و غمی بزرگ هر روز و هر روز روح بلند و ملکوتی او را عذاب می داد و با تمام وجود شهادت در راه خدا و پیوستن به یاران شهیدش را آرزو می کرد.
پس از امضای قطعنامه 598 و پایان جنگ با پیروزی قطعی ایران و سربازان دلیر وطن، امید مهدی برای دیدار دوباره دیگر یاران سبکبالش نا امید شد تا اینکه با یورش منافقین کوردل به مرزها و شهرهای غربی دوباره اسلحه به دست گرفت و راهی عملیات مرصاد شد.
عملیات مرصاد در 5 و 6 مرداد ماه 1367 دریچه ای رو به خدا بود و در این عملیات که به رسوایی و سرنگونی منافقین و حامیانشان انجامید، 123 نفر از نیروهای سپاه و بسیجی لشکر 32 انصارالحسین (ع) همدان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که در این میان سردار شهید بهرام مبارکی فرمانده گردان 154، سردار شهید مهدی ملکی تپه کبودی فرمانده گردان 153، سردار شهید هادی فضلی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 و شهیدان "رمضان مصباحی" و "محمد شیخ بابایی" معاونین گردان 157 لشکر 32 انصار الحسین(ع) را می توان نام برد.
متن وصیت نامه سردار شهید مهدی (سهراب) ملکی تپه کبودی، فرمانده گردان 153 لشکر 32 انصارالحسین همدان بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
و قاتلواهم لا تکونو فتنه
با درود و سلام بر حضور محترم پدر بزرگوارم
ضمن عرض سلام امیدوارم که به درگاه خداوند متعال همیشه خوب و خرم بوده باشید. خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم خدمت برادران و خواهرانم سلام می رسانم خدمت عمو هایم و پسر عمو هایم و خاله ام و عمه و تمام بستگان سلام می رسانم.
پدر بزرگوارم و مادر عزیزم امیدوارم که این فرزند نا خلف را ببخشید چون من در این مدت فرزند خوبی برای شما نبوده ام و نتوانستم آنچه که وظیفه یک فرزند نسبت به پدر و مادر است انجام دهم بنده به غیر از اسباب مزاحمت چیز دیگری برای شما نبوده ام. تمام مشکلات زندگی و زحمات من گردن شما بوده است امیدوارم که شما نزد پیغمبر اکرم (ص) و حضرت زهرا(س) سربلند باشید.
پدر عزیزم و مادر زحمت کشم چند کلمه ای به عنوان یاد آوری در رابطه با زندگی نا چیزم خدمت شما عرض می کنم.
پدر جان زندگی بنده از اول خود شما صاحب اختیار بوده اید و الان هم باز خود شما اختیار دارید چون بنده در مقابل شما هیچ موقع جسارتی نکرده ام و خود را صاحب زندگی نکرده ام. هر طور که خود شما صلاح می دانید تصمیم بگیرید. من در مدت چند سال که ازدواج کرده ام نتوانستم خدمت خوبی به خانواده ام کنم تقاضای بنده از شما این است که آنها را دلداری دهید و نگذارید به آنها بد بگذرد.
آنها را دلداری دهید و این راه هم به عنوان یاد آوری عرض می کنم که زندگی من همان خانه ظاهری است و چیز دیگری ندارم فقط یک دفتر چه حساب پس اندازی در بانک سپه تویسرکان دارم که مبلغ 1200 تومان در آن موجود است که دفترچه در خانه است و مبلغ 1500 تومان در گردان قاسم ابن الحسن بدهکار هستم و مدت 70 روز روزه قضا دارم.
اما چند کلامی هم با همسرم و فرزندانم حرف دارم که اولا خدمت شما و فرزندانم محمد و محسن و مجید سلام می رسانم امیدوارم که این حقیر را حلال کنید چون بنده در این موقعی که با شما بوده ام نتوانستم خدمتی به شما بکنم و همانطور که تا به حال به عنوان خانواده یک رزمنده با استقامت بوده اید از این پس هم به عنوان خانواده شهید مانند دیگر همسر شهدا صبور و با استقامت باشید و تقاضای دیگر این است که فرزندانم خوب مواظبت کنی و آنها را خوب تربیت کنید و آنها را با سواد کنید تا انشالله فرزندان خوبی برای امام و خدمتگذارانی برای اسلام باشند.
از قول بنده به خدمت پسرم محمود سلام برسان و از او معذرت خواهی کن چون بنده نتوانستم آنقدر به ایشان خدمت کنم که حداقل من را بشناسد.
امیدوارم که مرا حلال کنید که روح بنده زیاد در عذاب نباشد. همسرم و فرزندانم به خدا سوگند من خیلی دلم می خواست که همیشه پیش شما بمانم و به مشکلات شما برسم و وظیفه من هم بوده ولی مسئله اسلام در پیش است.
مسئله ولی فقیه و انقلاب و شهدا است همچنانی که حسین ابن علی به خاطر اسلام دست از تمامی فرزندان و زن و بچه ها و جوانان کشید و حتی راضی به اسیری آنها هم شد. ما که امام سوممان همان حسین است و سالار شهیدان است دیگر اتمام حجت بر همه ما تمام شده است و دیگر جای هیچگونه راه و بی راهی نیست.
امیدوارم شما هم مانند دیگر خانواده شهدا صبور و پایدار باشید.
خدمت خواهرانم سلام می رسانم از شما می خواهم در قابل سختی ها و مشکلات صبور و پایدار باشید حجاب اسلامی را رعایت کنید زینب وار زندگی کنید.
و در پایان از تمامی عزیزانم و همشهریان می خواهم که اگر بنده بدی دیده اند حلالی می خواهم.
از پدر جان و مادر جان و برادران و خواهران و عمو و عمو زاده ها و تمام اقوام می خواهم که یک به یک مرا حلال کنند و اگر سعادت شهید شدن را داشتم و شهید شدم در مرگ بنده ناراحت نباشد و بدانید که تنها راه سعادت بشر شهادت در راه خدا است.
و برای بنده کسی گریه نکند و سیاه نپوشند و پدر جان از خرج های اضافی برای مجلس ختم حذر کنند و ساده وار کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم. چون کشور در حال جنگ است و ما باید در این برهه از زمان قناعت کنیم.
چون وقت نداشتم حرف های دیگر بزنم بماند.
خدمتگزار شما مهدی ملکی
65.11.3 ساعت 6:30 غروب
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *