شمسایی: از آینده، مرگ و چاق شدن میترسم/ «گاد فادر» فوتسال نیستم
شمسایی ازحسرتها و ترسهایش حرف زد؛ از روزی که ورشکسته شد! شمسایی از مذهبی بودن و مرگ صحبت کرد؛ از اینکه «سلطان» برایش از نان شب هم واجبتر است.
وحید شمسایی ظفرقندی!
من، وحید شمسایی خالی هستم. البته اصالت پدری من برای ظفرقند اصفهان است، اما ادامه فامیلیام ظفرقندی نیست. این را باید بگویم که خطه ظفرقند انسانهای بزرگی را تحویل کشورداده است. پدربزرگم، عمو وعمههایم شمسایی ظفرقندی هستند، اما پدر من شمسایی خالی است. همیشه برای خودم هم سوال بوده که چرا اینطور بوده!
یعنی پدرت فامیلیاش را عوض کرده؟
نه بابا! سال 1320 که تغییر شناسنامه و صغرسنی وجود نداشته، اما نمیدانم چرا این شرایط وجود دارد.
پس اصالتا اردستانی هستی؟
ازطرف پدری اردستانی هستیم، اما ازطرف مادری برای محله «زرگنده» تهران هستیم.
نکته جالب درباره تو سفید شدن موهایت است. این موضوع وحید شمسایی را اذیت نمیکند؟
بیشتر ازاینکه خودم متوجه سفیدشدن موهایم شوم، آدمهای اطرافم این موضوع را به من میگویند. بالاخره سنم بالا رفته، هر چند همه تلاشم را انجام میدهم که دلم را جوان نگه دارم، اما نمیتوانم با تاریخ و عدد بجنگم. اگر دست خودم بود، دوست داشتم به عقب برگردم و به دوره مدرسه بروم، اما نمیشود و همه این حرفها درحد «کاشکی» است. البته باید بگویم سفیدی مو، ارث خانوادگی است. ما غیر ازسفید شدن مو، چند ارث دیگر هم داریم. یکی اینکه روی گوشهایمان «مو» درمیآید و یکی دیگر اینکه بازیخوانهای خوبی هستیم. از این بازیخوانی پدربزرگم 70 درصد به پدرم و 50 درصد هم به خودم رسیده است.
تو دو شخصیت متفاوت داری. هم انسان شوخطبع و بامزهای هستی و هم اینکه بسیار جدی و عصبانی.
درحیطه کاری بسیارجدی هستم، اما خارج ازکار، شوخ طبع هستم. زمانی که بازیکن بودم با مربی خودم شوخیهای زیادی میکردم و صمیمی بودم، اما زمانی هم که لازم بود، مطیع مربی بودم. اکنون این چرخه چرخیده و خودم مربی شدم. الان هم با بازیکنم بسیار صمیمی هستم و حتی خانه بازیکنها میروم، اما در کار شرایط فرق میکند.
در خانه چه شخصیتی داری؟
کلا خیلی صبور هستم و صبرم زیاد است، اما خدا نکند صبرم لبریز شود، آن وقت نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم.
رابطه ات با دخترانت همیشه صمیمی و درسایهای از احترام بوده. چطور در عین صمیمیت فاصله پدر و فرزندی را رعایت کردی؟
در عین اینکه عاشق بچههایم هستم، اما یک فاصلهای را رعایت میکنم، چون اگراین اتفاق رخ ندهد، درآینده ممکن است اتفاق های زیادی رخ دهد.
تو پدر 3 دختر هستی؛ هیچوقت دوست نداشتی پسر داشته باشی؟
هیچوقت دنبال این حرفها نبودم. برایم بیشتر سالم بودن بچه مهم بود تا جنسیت آن. خدا را شکرمیکنم که 3 دختر دسته گل دارم. برایم مهم این است که بچههایم تا آخر عمر آبروی خاندان شمسایی را حفظ کنند.
وحید شمسایی از چه چیزی میترسد؟
از آینده خیلی میترسم. دوست دارم آینده فرزندانم تامین شود. من ازخودم میگذرم تا بچههایم راحت باشند. خودم میتوانم با خیلی چیزها بجنگم تا خانوادهام راحت باشند.
بیشتر توضیح میدهی؟
من سال 1377 دراوج جوانی 58 میلیون تومان که به پول الان میلیاردها میشد را در کاسبی از دست دادم. درآن سالها ماشینم 20 میلیون تومان ارزش داشت. با 20 میلیون تومان میشد در بهترین منطقه تهران خانه خرید، اما دراین شرایط ورشکسته شدم. قلکی داشتم که در آن سکه 25 تومانی جمع میکردم و بعد از ورشکستی روزهای زیادی را باهمان 25 تومانیها سپری کردم. آن روزها را دیدم و به خاطر همین نمیخواهم خانوادهام سختی بکشند.
آن ورشکستی کاملا مسیر زندگیات را تغییر داد.
تقدیر خداوند بود که آن اتفاق ها برایم رخ دهد. من ورشکت شدم و به خاطر همین به شکل جدی به ورزش آمدم تا یک کار دیگر را از صفر آغاز کنم.
اگر به سال 1377 برگردی، دوست داری 58 میلیون تومان را داشته باشی یا بازهم ورشکست بشی و بعد از آن به جایگاه فعلی برسی؟
مسلما این اعتباری که خدا به من داده است را با هیچ چیز عوض نمیکنم. ازشمسایی بودنم راضی هستم و خدا راهم شکر میکنم.
حالا که به سالهای آخر بازیات نزدیک شدی، ازکسی ناراحتی، یا فکرمیکنی کسی ازتو ناراحت باشد؟
مسلما در این سالها هم من از آدمهایی ناراحتم و هم آدمهایی ازمن ناراحتند. با مربیهای زیادی جنگیدم، هم خیلی اذیت کردم و هم خیلی اذیت شدم، اما آخر همه این حرفها دوستی بوده است. یک زمانی جوانی کردم و زمانی هم یکسری بزرگترها درحقم اشتباه کردند. ازکسی ناراحت نیستم.
فکر میکنی کسی باشد که وحید شمسایی را نبخشد؟
شاید چنین فردی باشد. اگراینطور باشد، حتما سراغ آن فرد میروم و حلالیت میطلبم. البته نمیدانم چنین فردی هست یا نه، چون دردل کسی نیستم.
خیلیها اعتقاد دارند فوتسال ایران به دوقسمت تبدیل شده است. یک قسمت دست وحیدشمسایی است و قسمت دیگر دست حسین شمس.
به این قسمت بندیها اعتقادی ندارم، چون هرکسی کارخودش را انجام میدهد.
چرا همیشه بین تو و حسین شمس اختلافهایی وجود داشته است؟
میان من و شمس روزهای تاریک زیادی بوده است، اما همیشه سعی کردهایم احترام یکدیگر را حفظ کنیم.
تو «گاد فادر» فوتسال هستی؟
نه. فعلا که دوستان دیگه ادعا دارند پدر، مادر، خواهر و برادر فوتسال ایران هستند.
اینکه تو را به عنوان نفر اول فوتسال ایران میشناسند، برای وحید شمسایی توقع ایجاد نمیکند؟
درشرایطی ممکن است ازبرخی رفتارها ناراحت شوم. مثلا کلاس مربیگری برگزار کنند و اسم من نفر پانزدهم باشد. چطور در جاهای دیگر من باید از فوتسال دفاع کنم. دوست ندارم اسم شمسایی خراب شود و نباید هم این اتفاق رخ دهد. از قدیم گفتهاند: «از تو حرکت، ازخدا برکت» من هم دنبال این هستم که ازخدا برکت بگیرم، نه بنده خدا.
موضوع دیگر درباره تو، شخصیت و اعتقادات مذهبیات است. دراین زمینه صحبت میکنی؟
من دریک خانواده مذهبی بزرگ شدهام. بالاخره پدربزرگم آخوند و آخوندزاده است و من هم به این موضوع افتخارمیکنم. وقتی راه خانوادهام، راه خوبی بوده است، من هم دنبال این راه هستم. شما وقتی از خدا بترسی و حقالناس را رعایت کنی، کارهای زندگیات راه میافتد. سبب افتخارم است که امام حسینیام، اما در کل مذهبی بودنم به خودم ربط دارد. هر کسی را در قبر خودش میخوابانند. پس باید به اعتقاد هم احترام بگذاریم.
ازمرگ نمیترسی؟
هرکسی بگوید ازمرگ نمیترسد، دروغ گفته است. من هم همینطورهستم، اما زیاد به مرگ فکر نمیکنم. اگر زیاد به این موضوع فکر کنیم، روی زندگی ما اثر میگذارد. اگر میدانستم چه زمانی میمیرم، دیگر نمیتوانستم زندگی کنم.
اگر به تو بگویند 3 روز دیگر ازدنیا میروی، چه کارهایی انجام میدهی؟
اگر این شرایط به وجود آید، نمیشود کارخاصی کرد، جزاینکه دنبال این بروی که ازهمه حلالیت بگیری. فکر اینکه میدانی چه زمانی قراراست پیش معبود خود بروی، حس جالبی است.
در40 سالگی چه حسرتی داری؟
در همه این سالها در ورزش به هرچیزی که خواستم، رسیدم و تنها حسرتم فینال جام جهانی است. خیلی دوست داشتم در فینال جام جهانی بازی کنم.
آقای گل بودن چه حسی دارد؟
از اینکه مرا به عنوان آقای گل میشناسند، خیلی خوشحالم و به این موضوع افتخارمیکنم. بالاخره آدم به افتخاراتش زنده است.
اینکه میگویند همیشه بین تو و «امیرشمسایی» اختلاف وجود دارد، درست است؟
امیرشمسایی بزرگ و برادرمن است و همیشه به نیکی ازامیر یاد میکنم، چون آدم سالمی است. البته ممکن است درکار اتفاقهایی رخ دهد، اما خدشهای دررابطه خانوادگی ما ایجاد نمیکند.
برای خداحافظی از دنیای بازیگری زمانی را مشخص کردهای؟
الان بیشتر ازاینکه برای بازی کردن و گل زدن فوتسال بازی کنم، دنبال این هستم که چاق نشوم. عاشق فوتسال هستم و بعد از اینکه دچارعارضه قلبی شدم، دیگر نباید فوتسال بازی میکردم، اما نمیتوانم تمرین کردن را رها کنم.
چرا دوست نداری چاق شوی؟
واقعا از چاقی میترسم. خیلی بد است که شکم داشته باشم. حالا اگر نتوانستنم بازی کنم با دکتر تغذیه همیشه سر وزن میمانم.
چرا در این سن وسال در بعضی ازبازیها کارهای عجیب وغریبی انجام میدهی؟
فقط انگیزه. بعضی وقتها به خودم میگویم تو یک روز شرایطی داشتی که هیچکس حریفت نبود، اما الان ممکن است جوانی از کنارم رد شود. پس باید نشان دهم هنوزهم وحید شمسایی هستم. الان ممکن است بازیکن جوانی به من لایی بزند یا مرا زمین بزند، اما همه تلاشم را انجام میدهم که همچنان سرحال باشم.
دوست نداری برای خداحافظیات از فوتسال مراسم ویژهای بگیرند؟
دنبال این مسائل نیستم، اما اگرهم بخواهم این کار را انجام دهم، خودم با صادق درودگر بهترینهای جهان را به تهران میآوریم. بعدهم مگر برای دایی، عزیزی، مجیدی، پروین یا حجازی بازی خداحافظی گرفتند که برای من این کار را انجام دهند. به قول علی دایی، مگر زمانی که آمدیم کسی با ما سلام علیک کرد که حالا برای رفتنمان خداحافظی کنند؟! من ازخودم راضی هستم وهیچوقت نیز دنبال این نبودم که کسی برایم کاری انجام دهد.
همیشه ارتباط خوبی با ستارههای سینما و موسیقی داشتهای، هیچوقت پیشنهاد شد که فیلم بازی کنی؟
چند روز پیش با افتخار محمدحسین لطیفی پیشنهاد داد درفیلمی بازی کنم که کلی ستاره هم داشت، اما معتقدم هرکسی باید درجایگاه خودش باشد. البته دراین میان پژمان جمشیدی استثناست، وگرنه هرکسی باید دررشته خودش فعالیت کند.
تو تجربه فوتبال بازی کردن آنهم برای استقلال را داری. اگر به عقب برگردیم، بازهم به فوتبال پامیگذاری؟دوست ندارم راجع به آن روزها حرف بزنم، چون ممکن است ازاتفاقهای بد زیادی پرده برداشته شود. استقلال تیم محبوبم است و من هم در رده نوجوانان و جوانان فوتبالیست بودم بالاخره حضورم در زمین چمن یک اتفاق بود. در این زمینه میتوانستم به چیزهای خوبی برسم، اما خودم نخواستم.
گویا هنوزهم به کلینیک میروی. زانویت خوب نشد؟
باید تا آخرعمر به کلینیک فیزیوتراپی بیایم. هردو زانویم خیلی درد میکند.
« سلطان» تکه کلام معروف وحید شمسایی است. درباره این موضوع هم صحبت میکنی؟
خب هم به عشق علی پروین وهم اینکه لقب خودم بود ازاین کلمه زیاد استفاده میکنم. «سلطان» مانند نان شب برایم واجب شده است و به همه میگویم سلطان.