ماهینی: در بچهداری مدرک دارم/ به همسرم گفتم پای تلویزیون باش، بچهها برایت هدیه دارند
مدافع تیم فوتبال پرسپولیس گفت: من یک دوره کوتاه بچهداری دیده بودم. یک خواهرزاده دارم که خیلی با من جور است و وجود نازنینش باعث شد برای نگهداری از مایسای بابا آماده باشم!
به گزارش گروه ورزشی و به نقل از مجله آلبوم ورزشی، حسین ماهینی حالا بابا شده است. بابای یک دختر کوچولو و بامزه به نام مایسا خانوم. دختری که پاقدمش هم برای بابا و هم برای پرسپولیس خوب بود. در اولین دیداری که پرسپولیس بعد از بازی تولد مایسا انجام داد، سرخپوشان با غلبه بر نفت آبادن به صدر جدول رسیدند و بلافاصله هم حسین که مدتها از تیم ملی دور بود، به تیم ملی رسید.
حالا ما با یک بابای خوششانس طرف هستیم. این شما و این هم گفتوگوی ما با حسین ماهینی در بخش فوتبال فانتزی مجله آلبوم...
با بابا شدن چطوری؟
خدا رو شکر، خیلی شیرین است. خدا را صد هزار مرتبه شکر که این حس قشنگ را تجربه کردم.
آمدن مایسا خانوم چه تغییری در زندگی تو ایجاد کرد؟
مهمترین تغییرش این است که دلم نمیآید از خانه بیرون بیایم (خنده) البته من قبل از تولد دخترم هم آدمی نبودم که بیرون از خانه وقت بگذرانم و اگر سر تمرین یا بازی و یا اردو نبودم، با همسرم در خانه بودیم و برای وقت گذراندن بیرون از خانه هم ترجیح میدادم کنار همسرم باشم ولی الان حتی دلم نمیآید تا سر خیابان بروم. این بچه آدم ربا دارد!
آدم ربا؟
یک چیزی مثل آهن رباست. دیدید آهن ربا چطور آهن را جذب میکند، این دختر ما هم آدم ربا دارد و آدم را جذب میکند. من تمرین که تمام میشود، تماس میگیرم با همسرم و میپرسم مایسا چطور است؟ بعد هم با تمام سرعت مجاز (خنده) سرعت غیر مجاز نه، خودم را به خانه میرسانم و سرگرم مایسا میشوم.
یعنی جسارتا حال همسرتان را نمیپرسید؟ فقط مایسا چطور است؟
نه، اون که ابدا (خنده) فکر کنم شما میخواهی برای ما داستان درست کنی (خنده) اتفاقا اول حال همسرم را میپرسم. این یک واقعیت است که بچه بزرگ میشود و میرود دنبال زندگی خودش، همانطور که من و شما بزرگ شدیم و الان زندگی خودمان را داریم و خیلی که معرفت داشته باشیم یک تماسی با پدر و مادر میگیریم و حالشان را میپرسیم و اگر تعطیلاتی بخورد، سری هم به آنها میزنیم.
الان برای پدر من، مادرم مانده، برای پدر شما، مادرتان مانده، بچهها که زندگی خودشان را دارند. برای من و همسرم هم در نهایت خودمان میمانیم. جای گلایه هم نیست. بچه را که برای خودت بزرگ نمیکنی. همانطور که پدر و مادر ما، زحمت کشیدند و ما را بزرگ کردند، ما هم این امانت دستمان است. فقط خدا کند، بچه سالم و مفید تحویل جامعه بدهیم.
چه نگاه قشنگی، آفرین... برگردیم سر موضوع شیرین مایسا خانوم. راستش را بگو دوست داشتی دختر داشته باشی یا پسر؟
حقیقتش جنسیت بچه برای من و همسرم مهم نبود. سلامت بچه اهمیت داشت اما ته دلم دختر را بیشتر دوست داشتم. دخترها بابایی میشوند و با محبتتر هم هستند.
برای تو مهم است که مایسا وقتی به حرف آمد،اول بابا بگوید یا مامان؟
بچهها معمولا اولین چیزی که میگویند یک چیزی توی مایههای بخ است، حالا منظورشان برق است یا چیز دیگری نمیدانم (خنده) ولی اصلا به این چیزها فکر نمیکنم. چه فرقی میکند چه بگوید. من بیصبرانه منتظرم بزرگ شود، حرف بزند، راه برود، شیطونی کند، در خانه بدود، بخندد. البته از همین سن بچه هم واقعا لذت میبرم. خیلی سن شیرینی است.
راستی آروغ بچه را بلدی بگیری؟
(خنده) با تمرین یاد گرفتم. این وظیفه معمولا روی دوش پدرهاست و بچهها هم ترجیح میدهند روی دوش پدرها آروغ بزنند و این سردوشی را به پدر بدهند تا مادر (خنده) مایسای بابا هم همین عادت را دارد. البته من یک دوره کوتاه بچهداری دیده بودم. یک خواهرزاده دارم که خیلی با من جور است و وجود نازنینش باعث شد برای نگهداری از مایسای بابا آماده باشم!
چه جالب ما به تو میگوییم بابای مایسا، تو به دخترت میگویی مایسای بابا...
من قبل از این که به دنیا بیاید، مایسای بابا صداش میکردم. الان هم یواش یواش دارد متوجه میشود مایسای بابا چیست و نسبت به این حرف حساس شده و واکنش نشان میدهد. فقط خدا کند بعدها تصور نکند اسمش مایسای باباست. در این صورت کلی باید انرژی بگذارم و به او بگویم دخترم اسمت مایساست! (خنده) تصور کنید از بچه بپرسند خانوم خوشگله، اسمت چیه و جواب بدهد؛ مایسای بابا!
با شب بیخوابی چه کار میکنی؟ بالاخره نوزاد که دیگر نمیداند بابا فوتبالیست حرفهای است و یک ورزشکار باید ساعت 10 شب خواب باشد؟
من شبها زودتر از مایسا میخوابم. البته از وقتی مایسا آمده، یک نیمساعتی به خودم ارفاق کردهام و نسبت به قبل نیم ساعت بیشتر بیدار میمانم ولی شب بیداریاش برای همسرم است!
اولین گلی که پرسپولیس بعد از تولد مایسا زد، حتما یادت هست؟
مگر میشود یادم برود. آن گل و شادی بعدش تا ابد در ذهنم مانده و فیلمش را حتما وقتی مایسا بزرگ شد، به دخترم نشان میدهم.
آن شادی گل با تو هماهنگ شده بود؟
نه، فقط بچهها به من گفته بودند هر بازیکنی گل زد، تو خودت را به ما برسان؟
بچهها منظورت چه کسی است؟
فرشاد احمدزاده و محسن مسلمان. این دو نفر قبل از بازی به من گفتند حسین برای تولد دخترت یک شادی گل خاص را با مهدی طارمی هماهنگ کردیم، هر بازیکنی گل زد، تو خودت را برسان به آن بازیکن و بقیهاش را بسپار به ما. قبل بازی از طارمی هم پرسیدم این ماجرای شادی گل چیست، گفت تو دخالت نکن، فقط بیا سمت گلزن بازی... تصور من این بود که میخواهند دستها را به شکل ننوی بچه کنند، میخواهند من هم کنارشان باشم. من هم قبل از بازی تماس گرفتم با همسرم و حال مایسای بابا را پرسیدم (خنده) البته حال همسرم را هم پرسیدم و بعد گفتم پای تلویزیون باش، بچههای تیم برای تو و مایسا هدیه دارند.
گل را هم مهدی طارمی دقایق آخر زد و سریع فرشاد و محسن به من اشاره زدند، بیا سمت ما و وقتی رسیدم لب خط، محسن و مهدی، فرشاد را بغل کردند و فرشاد شد بچه کوچولو و من هم با انگشت فرشاد را به دوربین نشان میدادم که یعنی این دارد ادای مایسای من را درمیآورد. دست بچهها درد نکند، شادی گل قشنگی بود، همسرم هم خیلی تشکر کرد از این کار بچههای تیم.
پاقدم مایسا خانوم هم که برای تو عالی بود؟
خدا رو شکر، واقعا شکر به درگاه خدا. این که میگویند دختر خیر و برکت است، همین است. هیچ حرف قدیمیها بیحکمت نیست. راست است که میگویند بچه روزی خودش را میآورد و دختر نوزاد که پا در خانه میگذارد، با خودش خیر و خوشی میآورد. برای من مایسا یک خوبی دیگر هم داشت. از وقتی پدر شدم قدر پدر و مادرم را بیشر میدانم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *