صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

گروه 20 نفره در منزل فرمانده کل سپاه/ فاصله 80 متری سرلشکر جعفری تا جایگاه ویژه سخنرانی

۰۲ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۱:۰۱
کد خبر: ۲۹۰۰۴۲
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
سرلشکر جعفری در کتاب "کالک های خاکی" در خصوص روز ورود امام خمینی به میهن اسلامی مان در تاریخ 12 بهمن، خاطره ای جذاب را نقل می کند.
-گروه سیاسی: روز سرد و زمستانی ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ برای ایرانی‌ها روزی مبارک بود. مردم داشتند به بار نشستن نخستین ثمره انقلابشان را به چشم می‌دیدند. محمدرضا پهلوی، همراه همسرش، سوار بر هواپیمای سلطنتی شاهین، با خفت از کشور فرار کرد و زمام امور کشور را به سیاستمداری ناسیونالیستی سپرد به نام شاهپور بختیار. 

دولت بختیار با شعارهایی فریبنده روی کار آمد تا با اجرای زنجیره‌ای از اصلاحات ظاهری زمینه را برای حفظ ارکان رژیم سلطنتی- ولو بدون محمدرضا پهلوی - آماده کند. بختیار، در اولين اقدام، ساواک منفور و بدنام رژیم را منحل اعلام کرد. همچنین، به امید پایان دادن به موج اعتصاب‌ها، حقوق کارمندان را دو برابر کرد. بعد هم، برای انحراف افکار عمومی، موضوع رفراندوم تعیین رژیم حکومتی آینده ایران را مطرح کرد و مدعی شد آماده است نظام جمهوری سوسیال دموکراتیک را در ایران برقرار کند. هرچند مدعيان روشن فکری در برابر این شعارها داشتند زانو خم می‌کردند. 

آحاد مردم شهری و روستایی، بی‌اعتنا به این قول و قرارها، منتظر بودند ببینند امام خمینی چه می‌گوید. ما هم، در دانشکده خودمان، با همان جمع کوچک بچه مذهبی‌ها، سعی می‌کردیم از مردم عقب نمانیم، حتی با ریاضت‌کشی و تحمل سختی‌ها می‌خواستیم در بطن انقلاب باشیم.

خیلی وقت‌ها در طول شبانه‌روز بیشتر از دو ساعت نمی‌خوابیدیم. صبحانه و ناهار و شام ما هم شده بود نان و پنیر و خرما. 

با فرار شاه از ایران، کم کم زمینه برای بازگشت امام خمینی از تبعید مهیا می‌شد. اوایل بهمن ماه 1357 گروه دانشجویی ما، از طریق مهندس مسعود صدری ، یکی از هم دانشگاهی‌ها، به کمیته مردمی استقبال از حضرت امام ملحق شد تا مسئولیت تأمین امنیت بخشی از مسیر انتقال امام خمینی از فرودگاه مهرآباد به بهشت زهرا (س) را بر عهده بگیرد. 

شامگاه 7 بهمن ماه 1357، شبی که قرار بود صبح روز بعد از آن امام از پاریس به تهران مراجعت کند، اعضای گروه آمدند منزل من تا بعد از مختصری استراحت به محل مأموریتشان اعزام شوند. طبق تقسیم بندی حوزه‌های حراستی انجام شده از سوی کمیته استقبال از امام، گروه ما وظیفه داشت امنیت محل سخنرانی حضرت امام را در بهشت زهرا (س) تأمین کند.

هرچند اتاق کوچک من ظرفیت پذیرش جمع بیست نفره ما را نداشت، آن شب بچه‌ها به عشق اینکه قرار است صبح زود امام را ملاقات کنند، تنگ هم و ردیف به ردیف، در همان اتاق کنار هم دراز کشیدند. اواخر شب مطلع شدیم، به دلیل اشغال نظامی فرودگاه مهرآباد از سوی واحدهای تانک لشکر گارد شاهنشاهی، بازگشت امام به تأخیر افتاده است.

8 بهمن ماه، مردم، به نشان اعتراض به این حرکت ضد مردمی حکومت رو به اضمحلال بختیار، در میدان 24 اسفند تجمع کردند و علیه دولت بختیار شعار دادند. به محض شنیدن صدای تیراندازی، خودمان را به میدان 24 اسفند رساندیم. آن روز نیروهای ژاندارمری رژیم شاه، از بالای ساختمان ستاد کل ژاندارمری، که ابتدای خیابان امیرآباد جنوبی واقع شده بود، به طرف مردم تیراندازی می‌کردند. تعداد زیادی از جماعت تظاهر کننده، برای در امان ماندن از تیررس مأموران ژاندارمری، در حوض وسط میدان پناه گرفته بودند. عده‌ای مجروح و شهید هم اطراف حوض میدان، کف خیابان و پیاده‌رو، به خاک افتاده بودند. 

آن روز و روزهای دیگر مردم راهپیمایی می‌کردند، شهید می‌دادند، و از نظامیان شاه می‌خواستند دست از کشتار مردم بردارند و به آنها ملحق شوند. ما هم در دریای زلال جمعیت غوطه‌ور بودیم و قطره‌ای ناچیز بودیم از آن دریای بی‌کران انسان‌های به پاخاسته.

سرانجام، دولت غير قانونی شاهپور بختیار در مقابل صلابت انقلابی توده‌های محروم به زانو درآمد. از طریق دوستانمان، در کمیته استقبال مردمی، مطلع شدیم قرار است حضرت امام روز 12 بهمن ماه ۱۳۵۷ به تهران مراجعت کنند.
 
گرگ و میش غروب ۱۱ بهمن ماه ۱۳۵۷، گروه بیست نفره ما دوباره در منزل من جمع شدیم. سحرگاه 12 بهمن ماه 1357 قبل از اذان صبح، راه افتادیم به سمت بهشت زهرا (س). چنان که قبلاً هم اشاره کردم، وظیفه گروه حفاظت از جایگاه سخنرانی امام در بهشت زهرا (س) بود. در مکانی نزدیک جایگاه مستقر شدیم. سوز سرمای زمستانی سحرگاه، آن هم در بیابانی درندشت، مثل شلاق بر بدنمان می‌نشست؛ اما، آن‌قدر تشنه دیدار امام بودیم که هیچ سرمایی را احساس نمی‌کردیم. نماز صبح را همان جا خواندیم.

با روشن شدن هوا سر پست‌های خودمان مستقر شدیم و منتظر ماندیم تا امام تشریف بیاورند. هم زمان، گروه گروه مردم مشتاق، به عشق دیدار امام و شنیدن صحبت‌های ایشان، اطراف جایگاه مستقر شدند. هیجان و التهاب ناشی از انتظار مانع آن می‌شد که گذر زمان را احساس کنیم. هنگامی که هلی‌کوپتر ترابری S.T.214 حامل امام خمینی در حال فرود آمدن در نزدیکی جایگاه برای پیاده کردن ایشان بود. ابراز احساسات مردم به اوج رسید.

جایی که من پست می‌دادم با محل استقرار و سخنرانی امام حدود هشتاد متر فاصله داشت. از آنجا کاملاً می‌توانستم افراد داخل جایگاه را ببینم. آقایان صدوقی، مطهری، و ناطق نوری از افراد حاضر در جایگاه بودند. بعد از جلوس امام خمینی در جایگاه، آیت الله صدوقی از بقیه افراد مردم را به نظم و آرامش دعوت می‌کرد. ایشان با لهجه شیرین یزدی از مردم می‌خواست سر جای خودشان بنشینند تا امام هر چه زودتر بتواند سخنرانی‌اش را شروع کند. بعد از صحبت‌های آقای صدوقی، آقایان مفتح و مطهری هم پشت میکروفن، خطاب به انبوه جماعت، تذکراتی دادند و بعد سخنرانی امام شروع شد.

* سرلشکر محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران/کالک های خاکی



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *