مادری که دنیا را شیشه ای می دید
قلب و ذهن مریم در تسخیر شیشه بود. دور خود دور باطل می زد.
تمام دغدغه مریم مراقبت از فرزندانش بود و اداره زندگی مشترکش .مثل هر زنی با تمام وجود تنها به تامین نیازهای عاطفی و روحی همسر و فرزندانش می اندیشید و حسی مادرانه روحش را به تک تک اجزای این زندگی مشترک پیوند زده بود ...حسی نامرئی مانند زنجیری از عشق قلب و روحش را به این زندگی گره زده بود و وجودش را تبدیل به منبعی از مهربانی و محبت کرده بود. محبتی که بی چشم داشت به همسر و فرزندانش می بخشید و پیوسته برای شادی و خوشبختی اشان در تلاش بود.
همه چیز خوب بود تا وقتی فرزندانش به سن بلوغ و نوجوانی رسیدند .رویاهای مریم حالا بزرگتر شده بود و امیدوار بود تا خیلی زود شاهد ازدواج و موفقیتهای تحصیلی و خوشبختی فرزندانش باشد.
زندگی خود را در نقطه ای از ثبات و آرامش می دید که گمان می کرد هیچ اتفاقی قادر به بر هم زدن این آرامش نخواهد بود و هیچ نیرویی توانایی گرفتن این خوشبختی را از او و فرزندانش ندارد بی خبر از اینکه همسرش تاری شیشه ای به دور خود تنیده و بی توجه به حجم خوشبختی که خداوند در زندگی با مریم و فرزندانش به او بخشیده بود قلب و روحش اسیر دور باطلی از توهم و هذیان شده بود و کم کم مصرف شیشه چشمانش را به روی دنیای تازه ای باز کرد دنیایی که فقط خودش می دید و باور داشت.
در دنیای تازه مریم و فرزندانش نسبت به او بی توجه و بی مهر بودند و پشت هر لبخند یا سکوتشان توطئه ای بر علیه خود می دید و رد پای حضور مردی بیگانه را در خانه اش حس می کرد .تلاش های مریم برای نجات همسرش راه به جایی نمی برد و او هر روز بیشتر در دنیای شیشه ای و توهم آلود خود غرق می شد .سوظن و بدبینی اش هر روز بیشتر و بیشتر می شد و حالا دیگر از خیانت مریم به خود مطمئن بود و فقط منتظر فرصت مناسبی برای رو کردن دست او بود.
تا اینکه نیمه شبی شوم فرزندانشان با صدای داد و فریاد پدر از خواب بیدار شدند .پدر هراسان و چاقو به دست در جستجوی مردی بود که گمان می کرد پنهانی پا به خانه اشان گذاشته و گریه ها و حرفهای مریم و بچه ها نیز تاثیری در فکر و تغییر تصمیمش نداشت .از پیدا کردن مرد که ناامید شد به سراغ مریم آمد و قبل از آنکه فرصتی برای دفاع به زن بیچاره بدهد در مقابل دیدگان دو فرزندشان با چاقو به مریم حمله کرد و لحظه ای بعد فریادهای زن سکوت شد سکوتی گره خورده با سرخی خون نشسته روی فرش !
مرد مفتخر از عمل غیرتمندانه اش نشست وبی توجه به گریه و بی قراری فرزندان سیگارش را آتش زد . از پشت حلقه های دود زنی را با چشمان بسته و لباسی خونرنگ می دید که به دیوار تکیه داده بود و به خوابی ابدی فرورفته بود...خوشبختی سوخته ومریمی بی گناه پژمرده !
نظریه کارشناس
- متاسفانه با وجود تبلیغات وسیع پلیس و همچنین نظام درمانی در خصوص عوارض خطرناک شیشه و اخباری که هر روز از حوادث و جنایات ناشی از مصرف شیشه در رسانه ها منتشر می شود باز هم بسیاری از افراد با استعمال شیشه غیر مسئولانه خود و اطرافیانش را در معرض حوادث جبران ناپذیر قرار می دهند . زنی که بی گناه به قتل رسید تصویر تلخی که هر گز از مقابل دیدگان فرزندانش پاک نخواهد شد و تا همیشه خاطره ی تلخ و اندوهبار مرگ مادر توسط پدر بر حافظه و قلبشان سنگینی خواهد کرد !
زندگی که سوخت ، آینده ی روشنی که تاریک شد و لبخندی که برای همیشه بر لبان فرزندان مریم خشکید و مردی که باید تا آخر عمر با رنج عذاب وجدان از کشتن همسری بی گناه و دوست داشتنی زندگی کند ! همه و همه به خاطر دل سپردن به لذت استعمال شیشه !
- با توجه به عوارض خطرناک مصرف شیشه برای خود فرد و اطرافیان ،شناسایی و درمان عضو معتاد خانواده امری مهم و حیاتی می باشد و به هیچ عنوان نباید فرد را به حال خود رها کرده و به پذیرش بی چون و چرای عضو معتاد تن داد . بلکه باید برای محافظت از سایر افراد وی را برای درمان متقاعد ساخت و انگیزه ی لازم را برای ترک در وی ایجاد کرد.
ستوان سمانه مهربانی
مسئول مرکز مددکاری و مشاوره پلیس آگاهی تهران
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *