جامعه ای که نقد نمی پذیرد باید هم سینمایش نسیه باشد
با شروع پیدایش نقد در سینمای ایران، حمله های بی جنبه ها، از بازیگران و سینما گران تا هیات های داوری و وزارت ارشاد، شروع شده. اما آن ها خود را می زنند. مردم این دست و پا زدن را به تماشا نشسته اند و می دانند که نقد اگر که بمیرد، همه چیز راکد می شود.
شما را چه می شود که تحمل نقدی منصفانه و آکادمیک را ندارید؟ از چه می ترسید؟ از اینکه دستتان رو شود که سینما نمی دانید و تنها به واسطه ی واسطه و پول و پارتی، چه شبانه و چه روزانه، وارد بدنه سینمای بی هویت و بی قرار و نابلد ایران شده اید؟ از چه می ترسید؟
سینما جهانی است که مخاطبِ منقطع از دنیای واقع، وارد آن می شود که از طریق همذات پنداری با شخصیتی رخ می دهد. برای ظهور شخصیت، شخصیتی که ناخودآگاه مخاطب رضایت بدهد که با او همذات پنداری کند، قصه ای قرص و محکم، هرچند کوچک، نیاز است و قصه درون جهانی اتفاق می افتد و روایت می شود که ساز و کاری منطقی دارد. باید جهانی وجود داشته باشد که در آن قصه ای اتفاق افتد که شخصیتی و یا افرادی بار پیش روی قصه را به دوش بکشند تا مخاطب از این طریق حس کند و به تماشای فیلم بنشید.
اگر این اتفاقات نیافتد که سینمایی وجود ندارد و اگر وجود ندارد نباید به آن اشاره کرد؟ آیا منتقد کاری به غیر از این می کند؟ اگر منتقد متوجه این نقص ها نباشد، چه بلایی بر سر سینما خواهد آمد؟ این تنها درون پرده است. بیرون از آن در دنیای واقع صنعت سینما حیات دارد که آن نیز دارای جهانی منطقی است با اجزای مخصوص خودش که منتقد نیز جزئی جدی و جدا نشدنی از آن جهان است.
در این صنعت، کمپانی ها، سینما دار ها، نویسنده ها، کارگردان ها و همه وهمه در جای خود باید بایستند تا سینما قد علم کند و به اکران برسد و این ها واضحاتی است نگارنده از بیان آن شرم دارد از فرط وضوح. مخاطب چگونه بفهمد و بگوید که این فیلم خوب است یا که بد است.
در اغلب موارد او گنگ است و نمی داند که چرا از فیلم خوشش می آید یا که نمی آید و منتقد زبان گویا و دقیق این مخاطب است و جز جدا نشدنی بازار سینما تا سکه های تقلبی این تجارت را و این هنر را از اصل آن جدا کند و رونقی به آن ببخشد تا همه اصل شوند و اصیل رفتار کنند و اصیل فیلم بسازند و اگر نمی توانند یاد بگیرند و این کاره هم نیستند دم شان را به روی کولشان بگذارند و بزنند به چاک. سینما نابلدی که فیلم می سازد مگر با زبان خوش از این حرفه خارج می شود؟
مگر حتی تن به یاد گیری می دهد. یاد گیری که سهل است او تن به نقد هم نمی دهد. مگر مخاطب با کسی شوخی دارد؟ مگر منتقد اجازه دارد که دقیق و جدی و عبوس نباشد؟ مگر نه این است که منتقد موظف است قلابی های سینما را نشانمان دهد و بگوید که چرا قلابی است و اصل نیست؟ که گفته که منتقد باید از فیلم تعریف کند؟ آن هم از فیلمی که هیچ تعریفی ندارد و در اصول اولیه ساخت جهان و قصه پردازی گیر کرده است. که گفته که در این شرایط منتقد باید مانند دلقکی باشد که پاچه خوار فیلم است؟ پس چگونه باید رو به جلو بود؟ اصلا جامعه ای که نقد نمی پذیرد باید هم که سینمایش نسیه باشد با پایان بندی نسیه و به قول معروف سینما نابلدان: باز. مگر پایان باز هم وجود دارد؟
همه سینما، یک پارچه به جان مسعود فراستی افتاده اند که گویی به جان نقد افتاده اند. بچه گانه تر از این هم مگر می شود؟ زورشان هم نمی رسد چون او نقد می داند و از همه مهم تر سینما. یعنی سریع، جهان را تشخیص می دهد، قصه را بازشناسی می کند و شخصیت را تحلیل به شرط اینکه همه این ها وجود داشته باشد. اگر نباشد، می گوید که جهان در نیامده، قصه در نیامده و شخصیت وجود ندارد. چه بگوید؟ به دروغ بگوید همه این ها درست از آب در آمده؟ وقتی هیچکدام از این ها، در به اصطلاح فیلم هایتان نیست، چه می گویید؟ چه انتظاری دارید؟ جگر و ظرفیت این را هم که ندارید که رو در رو بنشینید و لحظاتی نقد گوش کنید تا مگر که یاد بگیرید.
آیا این لمپنیسم نیست؟ انتظار دارید که مسعود فراستی در میان جشن اکران تان خوش رقصی کند و شما به او شاباش بدهید؟ زهی خیال باطل. او مرد نقد است. آری بگذارید مرده پرست نباشیم و تا زنده است بگوییم که او مرد نقد است. یک تنه هم اینکاره است. مانند بقیه وسط لحاف نخوابیده است و مستقیم و بی واسطه و صریح مرد نقد است.
بدنه سینمای ایران اینطور برایش راحت تر است که عدم سینما بلد بودن خود را و قصه تعریف نکردن خود را و عدم خلاقیت خود را در فضای سیاه و بی در و پیکری به زور به خورد مخاطب بدهد و پز فروش بدهد. مگر پورن کم می فروشد؟ مگر ابتذال کم می فروشد؟ مگر فیلم فارسی کم می فروخت و می فروشد؟ عرض می کردیم: بعد از اینکه هرج و مرج بی معنایش را ساخت، اینطور برایش راحت تر است که مشتی نان به نرخ روز خور و محسور ادا، اطفار آن ها، یکسره از فیلمشان تعریف کنند و مجیز کارگردان و بازیگر را بگویند تا مگر اختلال نارسیسی و خود انتلکت پندار آن ها ارضا شود. انگار که آمده اند در این وادی تا خود را ارضا کنند و به قول مسعود فراستی این را هم بلد نیستند.
همه شاهد باشید که سینما گران چگونه بر علیه نقد شوریده اند. تاریخ، امروز سینمای ایران را به یاد خواهد سپرد. آن ها می خواهند یک بار برای همیشه ریشه نقد را خشک کنند تا یاوه بافی های نماد شناسانه و تحلیل های محتوا های نداشته ، دوباره قد علم کند که اینگونه برای ارضای خودشیفتگی سینما بهتر است. چه چیزی برای یک خود شیفته از این بهتر که دری وری بسازد و عده ای به آن دری وری بال و پر فلسفی بدهند و او را فیلسوفی خاص و دیوانه و جذاب نشان دهند؟
برای اولین بار در تاریخ سینمای انقلاب، نقد، توسط مسعود فراستی، محلی برای حرف گفتن پیدا کرده است. با شروع پیدایش نقد در سینمای ایران، حمله های بی جنبه ها، از بازیگران و سینما گران تا هیات های داوری و وزارت ارشاد، شروع شده. اما آن ها خود را می زنند. مردم این دست و پا زدن را به تماشا نشسته اند و می دانند که نقد اگر که بمیرد، همه چیز راکد می شود. دفاع از مسعود فراستی به مثابه دفاع از نقد است.
او نقد می داند و استوار بر سر موضع خود، در غبار بی فرمی و اعوجاج و سیاه نمایی و ارضاء خود شیفتگی سینمای ایران، ایستاده است. به یاد دارم که سال گذشته در برنامه هفت، خطاب به هیت داوران جشنواره فجر که او را می زندن گفت: معلوم می شود که کت تن کیست. امروز بنده می گویم اگر که کت بر تن نقد صحیح و منصفانه نیست، برتن کیست؟ بر تن سیاه نمایی و نسبیت محض و بی هنری؟ زهی خیال باطل.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *