بدل امام در عراق که بود؟/ امام میگفت شاه کشته نشود/ آیتالله خامنهای بهترین روش مدیریت را دارند
مرحوم شیخ مرتضی حائری میگفت بدل امام خمینی در عراق، آیتالله خویی است. در نجف خیلیها میترسیدند به دیدار امام بروند اما مرحوم خویی به دیدار امام رفت، ایشان هم عقل کامل داشت و هم شجاعت لازم و تهوری نداشت.
به نقل از تسنیم، آیتالله با چهرهای مهربان و لهجه شیرین یزدی در خانهاش پذیرای ما شد. استاد برجسته حوزه علمیه قم که شاگردان بسیاری را در طول این سالها به حوزه و انقلاب تحویل داده، کمتر از مراد خود امام(ره) گفته است حال آنکه وی از شاگردان قدیمی آیتالله بروجردی، امام خمینی و آیتالله خویی است.
آیتالله محمدحسن قافی یزدی در سال 1314 شمسی در خانوادهای مذهبی در یزد به دنیا آمد. وی پس از فرا گرفتن آموزشهای متداول، به تحصیل علوم دینی روی آورد و از محضر بزرگانی چون حاج حسین مدرس، سید احمد مدرسی، محمدعلی کازرونی دروس مقدماتی و سطوح عالی را در یزد آموخت. آنگاه برای ادامه تحصیل راهی قم شد و از محضر آیات عظام سید حسین بروجردی، سید محمد محقق داماد و امام خمینی دروس خارج فقه و اصول را فرا گرفت.
آیتالله قافی در سالهای نهضت همواره در کنار سایر شاگردان امام به فعالیت علیه رژیم شاه پرداخت و در دوران جنگ تحمیلی نیز در جبهههای جنگ حضور مداوم داشت.
خبرنگاران سیاسی تسنیم در سلسله گفتوگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره)، کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفته شدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون 3 بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علم الهدی،فیض گیلانی و علوی گرگانی منتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد.
متن پیشرو حاصل گفتوگوی دوساعته خبرنگاران سیاسی تسنیم با آیتالله قافی یزدی از شاگردان برجسته مرحوم بروجردی و امام خمینی است که در ادامه از منظرتان میگذرد:
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، حضرتعالی از شاگردان قدیم امام راحل و مرحوم آیتالله بروجردی هستید. سابقه آشنایی شما با حضرت امام از چه تاریخی بود و چگونه به درس امام راه یافتید؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. بیان احوال بزرگان و صالحین موثر در روحیه است. من در سال 34 قم بودم و درس امام میرفتم. زمانی که در یزد بودیم و درس خارج میخواندیم، میگفتند کسی در قم هست که درس ایشان اهمیت دارد و در زمان آیتالله بروجردی هم معروف بودند و سفارش میکردند در قم درس حاج آقا روحالله بروید. ما هم از یزد اسم ایشان را شنیدیم و کسانی که آقا را دیده بودند میگفتند درس باشکوهی دارند.
درس سطح و کمی خارج در یزد خوانده بودم و آمدم قم. سال 34 قم آمدم و اول درس مرحوم بروجردی و بعد درس امام و درس مرحوم محقق داماد و درسهای دیگر میرفتیم. جوان بودیم و عشق درس خواندن داشتیم(میخندد) اما مبدأ ارادت ما به امام از یزد بود و وقتی که قم آمدیم ایشان در مسجد سلماسی درس میگفت.
در اولین حضورم در درس خواستم اشکال کنم. یک طلبه دیگر وسط حرف من پرید و امام گفت "این آقا حق سبق(تقدم) دارد" و امام تا اینجا رعایت حقوق اشخاص را میکرد. ایشان در درس گفته بود که "قدرت شرط تکلیف نیست" در حالی که در ذهن ما «لا یکلف الله نفس الا وسعها» بود. ایشان میگفت احکام مانند قوانین است و کلی وضع میشود. قوانین کلی وضع میشود و بعد تبصره میزنند.
این نظر در انقلاب هم خیلی تأثیر داشت چون سایر علما نظرشان این بود که قدرت شرط تکلیف است و لذا تقیه میکردند و میگفتند ما حریف شاه نمیشویم. بیرون کردن شاه یک کار مهمی بود. همه دنیا پشت شاه بودند و اما در اعلامیهای نوشته بودند از اینکه آمریکا و انگلیس و فرانسه از او پشتیبانی میکنند نهراسید و شجاعت عجیبی داشت.
امام معتقد بودند "قدرت شرط تکلیف نیست". این نظر در انقلاب هم خیلی تأثیر داشت چون سایر علما نظرشان این بود که قدرت شرط تکلیف است و لذا تقیه میکردند و میگفتند ما حریف شاه نمیشویم. تمام نهضت زیر سر همین فتوا بود زیرا وقتی علما تقیه میکردند امام میگفتند تقیه حرام است.
تمام نهضت زیر سر این فتوا بود که قدرت شرط تکلیف نیست. وقتی علما تقیه میکردند امام میگفتند "تقیه حرام است و اظهار مطالب واجب ولو بلغ ما بلغ". هرچه میشود بگویید و در تبعید برای مرحوم آذری قمی نوشتند ما وظیفه را انجام میدهیم. ایشان تابع اسلام بود و خدا هم یاریاش کرد. ایشان غیر خدا منظوری نداشت. یک بار در خواب امام را دیدم و گفت آزادی من و کشته نشدنم برای خضوعی بود که در برابر خدا داشتم. من در خواب گفتم نه؛ این برای خلوص نیت شما بوده و هر دو درست بود. هم نیتش خالص بود و هم خضوع داشت.
نگاه مرحوم بروجردی به مبارزه با دستگاه پهلوی چگونه بود؟ چرا ایشان مستقیماً وارد مبارزه با دستگاه پهلوی نشدند؟ این سئوال را از این جهت میپرسیم که به نظر میرسد مبارزه آیت الله بروجردی بیشتر مبتنی بر اقدام نرم افزاری همچون گسترش حوزههای علمیه و مکتب تشیع علیه رژیم جائر پهلوی بود اما مبارزه امام مستقیماً شاه و رژیم پهلوی را هدف قرار داده بود. گرچه در این میان اندک افرادی هم هستند که مدعی شدند سکوت آیت الله بروجردی نوعی پشتیبانی از رژیم شاه بوده با این حال شما به عنوان یک شاهد عینی از سویی رابطه مرحوم امام و آیت الله بروجردی چگونه دیدید و تحیلیتان از مواجهه آیت الله بروجردی با رژیم پهلوی چگونه است؟
درس آقای بروجردی را با درس امام شروع کردیم. حضرت امام علاقه عجیبی به مرحوم بروجردی داشت. آشیخ عبدالوهاب روحی که با امام خیلی رفاقت داشت، میگفت نظر امام از ابتدا این بود ،مرحوم بروجردی به قم بیاید.
اینکه بگوییم ایشان با دستگاه طاغوت مبارزه نداشت دروغ است. شاه یک بار آمد دیدار مرحوم بروجردی اما ایشان به پشت بام رفت تا شاه را نبیند و به آقا گفتند شاه است اما ایشان گفت من با پدرش هم همینطور بودم. در ذهن مرحوم بروجردی این بود که با بیرون کردن شاه، کمونیستها و اطرافیان مصدق جای وی را میگیرند. به امام گفتند با سرنگونی شاه چه چیز جایگزین دارید که گفت جمهوری اسلامی و آن را توضیح دادند و گفتند کسانی که قدرت دارند رژیم را سرنگون کنند قدرت اداره بعدش را هم دارند. یادم هست ایشان در مدرسه فیضیه فرمود "در طول دوران انقلاب افرادی که کنار ایستاده بودند و تماشا میکردند، حالا که انقلاب پیروز شده میگویند شما کنار بروید" امام میفرمود کاش میگفتند ما و شما اما میگویند شما نه و ما!
به مرحوم بروجردی گفته بودند اگر شما شاه را بیرون کنید جایگزین ندارید. بیرون کردن شاه کاری نداشت چون نه میتوانست مرحوم بروجردی را تبعید کند و نه میتوانست بکشد. گفته بودند اگر شاه برود حکومت کمونیستی میشود. مرحوم بروجردی میگفت زمانی مرجعیت شیعه به من رسید که نه دستم حس دارد و نه گوشم میشنود و نه قوت و حال دارم لذا تکلیف ندارم.
در چه سالی برای تحصیل به نجف رفتید؟
سال 34،35 به نجف رفتم. تذکره(جواز سفر) آن زمان 15 تومان بود و چون سرباز بودم با شناسنامه برادرم تذکره گرفتم و با اسم وی به نجف رفتم. دوسال تحصیلی در نجف بودم و بخاطر فوت برادرم به ایران برگشتم و با روی کار آمدن حزب بعث نتوانستم به عراق بروم.
دیدگاه علمای نجف به مبارزات مرحوم امام چگونه بود؟ با توجه به اینکه شما شاگرد آیتالله خویی بودید، روابط ایشان با حضرت امام را چطور دیدید؟
مرحوم شیخ مرتضی حائری میگفت بدل امام خمینی در عراق، آیتالله خویی است. در نجف خیلیها میترسیدند به دیدار امام بروند اما مرحوم خویی به دیدار امام رفت. ایشان هم عقل کامل داشت و هم شجاعت لازم و تهوری نداشت.
وقتی از مرحوم آیتالله خویی پرسیدند چرا علیه صدام کاری نمیکنی، گفت اگر علیه صدام کاری کنم من را شهید میکنند و آب از آب تکان نمیخورد. شرایط در ایران تفاوت داشت. به شاه گفتند امام را در پاریس به قتل برساند اما گفت نه؛ اگر این کار را کنم دیگر نمیتوانم حکومت کنم. خود حضرت امام هم معتقد بود نباید شاه کشته شود بلکه باید بماند و محاکمه شود.
نحوه حضورتان در نهضت امام چگونه بود؟ چه عاملی موجب شد تا شاگردان ایشان و شما وارد مبارزه با رژیم شاه بشوید؟
اینکه من یقین پیدا کردم انقلاب امام الهی بوده است از «عین الیقین» من است. امام فرمود شاه باید برود و گفت لبه تیز حربه را سمت شاه بگیرید و تا شاه باشد هر اصلاحی جز وهم هیچ چیز نیست. همه میگفتند شاه باشد و سلطنت کند نه حکومت اما ایشان گفتند شاه باید برود. این زمانی بود که امام در نجف بودند.
در جلسه با برخی روحانیون اعلامیهای را برای ما خواندند که امام گفته شاه باید برود. یک نفر از جمع گفت شاه که نمیرود و این همه پشتیبان دارد و همین حرف سبب میشود حوزه از بین برود. این حرف در مغز من رفت و گفتم شاید وی راست میگوید! حوزه منحل بشود و کار ما به نفع آمریکا تمام شود و این انقلاب را آنها دارند درست میکنند. در آن تاریخ گفتم نکند دشمنان، انقلاب را شروع کردند و نقشه آمریکا باشد که ما اقدامی کنیم و به ضرر ما تمام شود. ما که در کاخ سفید نیستیم بدانیم نقشهشان چیست؟ این فکر به ذهن من خطور کرد اما به کسی نمیگفتم که روحیهها تضعیف نشود.
بعد از مدتی شهید صدوقی را خوب دیدم. در خواب من آمد و گفت خدا که نمینشیند آمریکاییها هرکاری بکنند. خدا ما را یاری میکند و نقشهای فوق نقشه آنها به ذهن ما میآورد و ما عمل میکنیم. یعنی ما که اعلامیه مینویسیم باعث میشود نقشه آنها خنثی شود و خدا اینگونه ما را یاری میکند. خدا در کاخ سفید هم هست و نقشه آنها را میداند و به ما به نحوی الهام میکند که نقشه آنها خنثی شود.
وقتی بیدار شدم فهمیدم یاری خدا اینگونه است و کمک خدا فقط این نیست که آنها نابود شوند بلکه یاری خدا وقتی است که نقشه آنها خنثی شود.
بیدار که شدم همه توهمات و خیالات به کل رفت و به دوستانی که تردید داشتند گفتم میخواهید تفأل به قران بزنیم؟ استخاره کردیم و آیه آمد که "ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب" این آیه قران نوید نابودی رژیم شاه بود.
در خواب در جواب شهید صدوقی آیهای خواندم و در بیداری به قران رجوع کردم که ببینم چنین آیهای در قران هست یا خیر. آیه این بود که «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ» این آیه هم دلیلی بود بر اینکه خواب من صدق است. اینکه خدا میفرماید نصرت میکنیم یاری خدا اینگونه است و شهید صدوقی فرمود خداوند خودش افکار ما را رهبری میکند. من این خواب را به خودشان گفتم و خوشحال شد. من اول هم چندان ارتباطی با ایشان نداشتم اما بعد این خواب ارادتم به وی زیاد شد.
بیدار که شدم همه توهمات و خیالات به کل رفت و به دوستانی که تردید داشتند گفتم میخواهید تفأل به قرآن بزنیم؟ استخاره کردیم و آیه آمد که "إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ؛ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب" این آیه قران نوید نابودی رژیم شاه بود.
در ماجرای مدرسه فیضیه هم حضور داشتید؟
در ماجرای فیضیه مرحوم گلپایگانی مراسم گرفته بودند. ما در خانه مریضی داشتیم و برای خرید گوشت بیرون آمدم. بطور اتفاقی گوشت گیر نیاوردم. رفتم داخل فیضیه اما انگار به من الهام شد به خانه بروم و اطلاع بدهم که گوشت پیدا نکردم و بعد به فیضیه بیایم. به خانه که برگشتم آن اتفاق افتاد و به فیضیه حمله شد و شنیدیم طلاب را از بالای بام پرت کردند.
وقتی امام را در سال 42 دستگیر کردند به ما گفتند اگر امام مرجع باشد شهید نمیشود. من و مرحوم شیخ یحیی انصاری طوماری نوشتیم و امضا کردیم که مرجع ما امام خمینی است. در آن زمان خطرناک نوشتیم که ایشان مرجع هستند. مراجع آن زمان هم نوشتند که ایشان از مراجع است البته امام کمتر از مراجع نبود اما این کار موثر بود در اینکه ایشان به شهادت نرسند.
شما در یزد با بزرگانی همچون مرحوم صدوقی و مرحوم آیتالله سید روح الله خاتمی هم مراوده داشتید؟
آقای صدوقی وقتی به یزد آمد من مدتی درس ایشان رفتم. آقای صدوقی ابتدا چندان انقلابی نبود اما بعد بشدت به صف انقلاب پیوست. من در ختم ایشان به منبر رفتم و گفتم اگر کسی در جاده پایش به سنگ بخورد و زمین بیفتد، کل سنگهای پیش پایش را بر میدارد و مرحوم صدوقی اینگونه بود.
شما در درس مرحوم آیتالله منتظری هم شرکت میکردید؟ نظر شما درباره حوادثی که برای ایشان در اواخر عمر امام(ره) اتفاق افتاد چیست؟
ایشان آدم خوبی بود اما ساده بود و فریب خورد. من در درس ایشان نرفتم و چندان با وی مأنوس نبودم. زندان رفته بود و فرزندش هم شهید شده بود ولی اطرافیانش خوب نبودند. ایشان باید بیشتر به حرف امام گوش میداد.
حضرت امام در نجف مبحث ولایتفقیه را مطرح و شرح و بسط دادند. شما بهعنوان یکی از شاگردان قدیمی حضرت امام نظریه ولایتفقیه را چگونه میبینید و این نظریه چه تأثیری در انقلاب داشت؟
«ولایت فِعلی» متعلق به امام زمان است. فعلیت ولیفقیه نیز به فعلیت امام زمان است و امام زمان اینها را انتخاب کرده است. وقتی امیرالمومنین به مالک اشتر ولایت مصر را میدهد و به شخص دیگری ولایت مداین را، اگر اینها جای خود را بدون اجازه عوض کنند ولایت از هر دو ساقط است اما اگر در جایگاهی که معصوم معین کرده قرار بگیرند، صاحب همان ولایت هستند که امام تفویض کرده است.
امام چه در زندان باشد و چه نباشد، چه مردم بخواهند و چه نخواهند ولایت متعلق به اوست. علما هم تحت ولایت امام زمان هستند. در عصر غیبت کسی اولی از فقیه نیست که بخواهد کارهای امت را انجام دهد.
برای شما یک مثال میزنم. تا زمانی که مرض و بیماری هست دواخانه باید باز باشد و بیمار را درمان کند. اگر صاحب دواخانه نباشد، امور بیماران بلاتکلیف میماند. اگر صاحب دواخانه بواسطه اعتماد، امور مغازه را به کسی مانند نوکرش یا فرزندش بسپارد، دوایی که وی به دست مریض میدهد مشروع است. اگر هم نماینده وی را بیرون کنند و دشمن جای او را بگیرد غصبی است و باید از او گرفت.
اگر ولایتفقیه نبود از نظام چیزی نمیماند. سپردن فرماندهی کل قوا به دست رهبری بهترین کاری بود که انجام شد. برای مثال زمانی که بنیصدر رئیسجمهور شد ایران را نابود میکرد و وقتی از فرماندهی کل قوا عزل شد، پیروز شدیم. اوایل کار به امام گفتند این رهبری و ولایتفقیه دیکتاتوری است اما ایشان گفت خیر؛ ضد دیکتاتوری است چون رهبر نمیگذارد دیکتاتور بر سر کار بیاید.
قریب 27 سال از رهبری حضرت آیتالله خامنهای میگذرد و ایشان زمام امور کشور را بهعهده دارند. نگاه حضرتعالی به مدیریت ایشان و منزلت علمی و فقهی رهبر معظم انقلاب چگونه است؟ پاسخ شما به کسانی که به جایگاه ولایتفقیه خدشه وارد میکنند، چیست؟
ایشان رهبر قانونی جامعه هستند و خبرگان رهبری آیتالله خامنهای را انتخاب کردهاند. درباره منزلت علمی ایشان باید گفت اکنون درس خارج فقه دارند و کسی که مجتهد نباشد قدرت درس خارج دادن ندارد. ایشان قطعاً مرجع تقلید هستند و وقتی فتوا میدهند بمب هستهای حرام است اوباما هم به فتوای ایشان استناد میکند اما اگر ایشان صاحب فتوا نبودند و کس دیگری همین فتوا را میداد چون در حد رهبری شناخته شده نبود، نمیشد استناد کرد.
کسانی که شبهه میاندازند یا غرض دارند و دستشان در دست بیگانه است که ما با آنها بحثی نداریم. یهود و نصاری هیچگاه نمیگویند پیامبر ما برحق است لذا نمی توان با آنها بحث کرد اما اگر کسی در شک است باید روشنش کنیم.
در مدیریت سیاسی، ایشان بهترین روش را پس از امام خمینی داشتند و مقام رهبری باید محفوظ باشد. دشمنان میگفتند امام از دنیا برود میتوان در ایران کودتا کرد اما خود ایشان فرمودند حرف شما را شنیدم و به سبک مغزی شما خندیدم. انقلاب به شخص وابسته نیست حتی دین اسلام نیز به پیامبر وابسته نبود. قران میگوید" انا له لحافظون" خدا حافظ دین است و این انقلاب را هم خدا حفظ میکند.
همین جمله که رهبر معظم انقلاب فرمودند اسرائیل باید نابود شود کسی در دنیا نتوانست مخالفت کند. علی ایحال ایشان شجاعتی دارد که در کمتر کسی است.
برخی شبهروشنفکران وطنی در سالهای اخیر بر طبل جدایی دین از سیاست میکوبند و ادعا میکنند همین که امور کشور توسط دینداران اداره میشود کافی است و نیازی ندارد یک فقیه در رأس حکومت قرار بگیرد. پاسخ شما بهعنوان یک استاد دروس عالی حوزه به ادعای این قشر چیست؟
این حرف که دین از سیاست جدا است ادامه همان حرف غربی هاست و از آن تاریخ که گالیله با قواعد علمی مخالفت کرد گفتند دین از سیاست جداست در حالی که اگر دین را انکار کنیم به انکار خدا میرسیم. کسانی که این حرف را میزنند میخواهند خدا را قبول نداشته باشند. یکی از همین متدینین جامعه فقیه است که باید نظم و احکام دین را در بین مسلمانان جاری کند.
اگر تسبیح نخ نداشته باشد از هم میپاشد. اگر ولی فقیه نباشد متدینین از هم متفرق میشوند و محور جامعه دینداران و نظم در جامعه - که نظم توصیه دین است- ولی فقیه است. آسیاب با دو سنگ که رو هم میگذارند و میل وسط آن حرکت میکند اما اگر میل نباشد این دو سنگ روی هم بند نمیشوند. در جامعه دینی هم باید میل یا محوری باشد که متدینین را متحد کند.
ما شهادت همه را محترم میدانیم اما "مداد العلما افضل من دماء الشهدا". روز قیامت میزان میگذارند و مداد و قلم شهدا بر خون شهدا برتری میباید. امنیت ما از خون شهدا است اما اگر قلم امام راحل نبود راه شهادت هم نبود و هیچ گروهی مثل روحانیت نتوانست مردم را بسیج کند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
وی همچنین دروس فلسفه را از شیخ جلال آیتاللهی، تفسیر را از شیخ موسی غضنفری و اخلاق و عرفان را از شیخ غلامرضا یزدی آموخت. سپس برای تکمیل تحصیلات و بهرهمندی از استادن حوزه نجف اشرف، رهسپار آن دیار شد و خوشهچین درس حضرات آیات سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن طباطبایی حکیم، شیخ حسین حلی و میرزا حسن یزدی شد.
آیتالله قافی در جمع رزمندگان در دوران دفاع مقدس
آیتالله قافی در سالهای نهضت همواره در کنار سایر شاگردان امام به فعالیت علیه رژیم شاه پرداخت و در دوران جنگ تحمیلی نیز در جبهههای جنگ حضور مداوم داشت.
خبرنگاران سیاسی تسنیم در سلسله گفتوگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره)، کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفته شدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون 3 بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علم الهدی،فیض گیلانی و علوی گرگانی منتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد.
متن پیشرو حاصل گفتوگوی دوساعته خبرنگاران سیاسی تسنیم با آیتالله قافی یزدی از شاگردان برجسته مرحوم بروجردی و امام خمینی است که در ادامه از منظرتان میگذرد:
اتفاق جالب در اولین حضور درس امام/ درسی که امام به طلبه جوان داد
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، حضرتعالی از شاگردان قدیم امام راحل و مرحوم آیتالله بروجردی هستید. سابقه آشنایی شما با حضرت امام از چه تاریخی بود و چگونه به درس امام راه یافتید؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. بیان احوال بزرگان و صالحین موثر در روحیه است. من در سال 34 قم بودم و درس امام میرفتم. زمانی که در یزد بودیم و درس خارج میخواندیم، میگفتند کسی در قم هست که درس ایشان اهمیت دارد و در زمان آیتالله بروجردی هم معروف بودند و سفارش میکردند در قم درس حاج آقا روحالله بروید. ما هم از یزد اسم ایشان را شنیدیم و کسانی که آقا را دیده بودند میگفتند درس باشکوهی دارند.
درس سطح و کمی خارج در یزد خوانده بودم و آمدم قم. سال 34 قم آمدم و اول درس مرحوم بروجردی و بعد درس امام و درس مرحوم محقق داماد و درسهای دیگر میرفتیم. جوان بودیم و عشق درس خواندن داشتیم(میخندد) اما مبدأ ارادت ما به امام از یزد بود و وقتی که قم آمدیم ایشان در مسجد سلماسی درس میگفت.
در اولین حضورم در درس خواستم اشکال کنم. یک طلبه دیگر وسط حرف من پرید و امام گفت "این آقا حق سبق(تقدم) دارد" و امام تا اینجا رعایت حقوق اشخاص را میکرد. ایشان در درس گفته بود که "قدرت شرط تکلیف نیست" در حالی که در ذهن ما «لا یکلف الله نفس الا وسعها» بود. ایشان میگفت احکام مانند قوانین است و کلی وضع میشود. قوانین کلی وضع میشود و بعد تبصره میزنند.
فتوایی از امام که " تقیه" برخی علما را بی اثر کرد
این نظر در انقلاب هم خیلی تأثیر داشت چون سایر علما نظرشان این بود که قدرت شرط تکلیف است و لذا تقیه میکردند و میگفتند ما حریف شاه نمیشویم. بیرون کردن شاه یک کار مهمی بود. همه دنیا پشت شاه بودند و اما در اعلامیهای نوشته بودند از اینکه آمریکا و انگلیس و فرانسه از او پشتیبانی میکنند نهراسید و شجاعت عجیبی داشت.
امام معتقد بودند "قدرت شرط تکلیف نیست". این نظر در انقلاب هم خیلی تأثیر داشت چون سایر علما نظرشان این بود که قدرت شرط تکلیف است و لذا تقیه میکردند و میگفتند ما حریف شاه نمیشویم. تمام نهضت زیر سر همین فتوا بود زیرا وقتی علما تقیه میکردند امام میگفتند تقیه حرام است.
تمام نهضت زیر سر این فتوا بود که قدرت شرط تکلیف نیست. وقتی علما تقیه میکردند امام میگفتند "تقیه حرام است و اظهار مطالب واجب ولو بلغ ما بلغ". هرچه میشود بگویید و در تبعید برای مرحوم آذری قمی نوشتند ما وظیفه را انجام میدهیم. ایشان تابع اسلام بود و خدا هم یاریاش کرد. ایشان غیر خدا منظوری نداشت. یک بار در خواب امام را دیدم و گفت آزادی من و کشته نشدنم برای خضوعی بود که در برابر خدا داشتم. من در خواب گفتم نه؛ این برای خلوص نیت شما بوده و هر دو درست بود. هم نیتش خالص بود و هم خضوع داشت.
ماجرای علاقه عجیب امام به آیت الله بروجردی/امام میگفت کسانی که قدرت بیرون کردن شاه را دارند قدرت اداره کردن کشور را هم دارند
نگاه مرحوم بروجردی به مبارزه با دستگاه پهلوی چگونه بود؟ چرا ایشان مستقیماً وارد مبارزه با دستگاه پهلوی نشدند؟ این سئوال را از این جهت میپرسیم که به نظر میرسد مبارزه آیت الله بروجردی بیشتر مبتنی بر اقدام نرم افزاری همچون گسترش حوزههای علمیه و مکتب تشیع علیه رژیم جائر پهلوی بود اما مبارزه امام مستقیماً شاه و رژیم پهلوی را هدف قرار داده بود. گرچه در این میان اندک افرادی هم هستند که مدعی شدند سکوت آیت الله بروجردی نوعی پشتیبانی از رژیم شاه بوده با این حال شما به عنوان یک شاهد عینی از سویی رابطه مرحوم امام و آیت الله بروجردی چگونه دیدید و تحیلیتان از مواجهه آیت الله بروجردی با رژیم پهلوی چگونه است؟
درس آقای بروجردی را با درس امام شروع کردیم. حضرت امام علاقه عجیبی به مرحوم بروجردی داشت. آشیخ عبدالوهاب روحی که با امام خیلی رفاقت داشت، میگفت نظر امام از ابتدا این بود ،مرحوم بروجردی به قم بیاید.
اینکه بگوییم ایشان با دستگاه طاغوت مبارزه نداشت دروغ است. شاه یک بار آمد دیدار مرحوم بروجردی اما ایشان به پشت بام رفت تا شاه را نبیند و به آقا گفتند شاه است اما ایشان گفت من با پدرش هم همینطور بودم. در ذهن مرحوم بروجردی این بود که با بیرون کردن شاه، کمونیستها و اطرافیان مصدق جای وی را میگیرند. به امام گفتند با سرنگونی شاه چه چیز جایگزین دارید که گفت جمهوری اسلامی و آن را توضیح دادند و گفتند کسانی که قدرت دارند رژیم را سرنگون کنند قدرت اداره بعدش را هم دارند. یادم هست ایشان در مدرسه فیضیه فرمود "در طول دوران انقلاب افرادی که کنار ایستاده بودند و تماشا میکردند، حالا که انقلاب پیروز شده میگویند شما کنار بروید" امام میفرمود کاش میگفتند ما و شما اما میگویند شما نه و ما!
به مرحوم بروجردی گفته بودند اگر شما شاه را بیرون کنید جایگزین ندارید. بیرون کردن شاه کاری نداشت چون نه میتوانست مرحوم بروجردی را تبعید کند و نه میتوانست بکشد. گفته بودند اگر شاه برود حکومت کمونیستی میشود. مرحوم بروجردی میگفت زمانی مرجعیت شیعه به من رسید که نه دستم حس دارد و نه گوشم میشنود و نه قوت و حال دارم لذا تکلیف ندارم.
در چه سالی برای تحصیل به نجف رفتید؟
سال 34،35 به نجف رفتم. تذکره(جواز سفر) آن زمان 15 تومان بود و چون سرباز بودم با شناسنامه برادرم تذکره گرفتم و با اسم وی به نجف رفتم. دوسال تحصیلی در نجف بودم و بخاطر فوت برادرم به ایران برگشتم و با روی کار آمدن حزب بعث نتوانستم به عراق بروم.
بدل امام خمینی در عراق/چرا امام میگفت شاه کشته نشود؟
دیدگاه علمای نجف به مبارزات مرحوم امام چگونه بود؟ با توجه به اینکه شما شاگرد آیتالله خویی بودید، روابط ایشان با حضرت امام را چطور دیدید؟
مرحوم شیخ مرتضی حائری میگفت بدل امام خمینی در عراق، آیتالله خویی است. در نجف خیلیها میترسیدند به دیدار امام بروند اما مرحوم خویی به دیدار امام رفت. ایشان هم عقل کامل داشت و هم شجاعت لازم و تهوری نداشت.
وقتی از مرحوم آیتالله خویی پرسیدند چرا علیه صدام کاری نمیکنی، گفت اگر علیه صدام کاری کنم من را شهید میکنند و آب از آب تکان نمیخورد. شرایط در ایران تفاوت داشت. به شاه گفتند امام را در پاریس به قتل برساند اما گفت نه؛ اگر این کار را کنم دیگر نمیتوانم حکومت کنم. خود حضرت امام هم معتقد بود نباید شاه کشته شود بلکه باید بماند و محاکمه شود.
ماجرای خوابی که به نهضت امام ایمان آوردم/ شهید صدوقی گفت خدا که نمینشیند آمریکاییها هر کاری بکنند
نحوه حضورتان در نهضت امام چگونه بود؟ چه عاملی موجب شد تا شاگردان ایشان و شما وارد مبارزه با رژیم شاه بشوید؟
اینکه من یقین پیدا کردم انقلاب امام الهی بوده است از «عین الیقین» من است. امام فرمود شاه باید برود و گفت لبه تیز حربه را سمت شاه بگیرید و تا شاه باشد هر اصلاحی جز وهم هیچ چیز نیست. همه میگفتند شاه باشد و سلطنت کند نه حکومت اما ایشان گفتند شاه باید برود. این زمانی بود که امام در نجف بودند.
در جلسه با برخی روحانیون اعلامیهای را برای ما خواندند که امام گفته شاه باید برود. یک نفر از جمع گفت شاه که نمیرود و این همه پشتیبان دارد و همین حرف سبب میشود حوزه از بین برود. این حرف در مغز من رفت و گفتم شاید وی راست میگوید! حوزه منحل بشود و کار ما به نفع آمریکا تمام شود و این انقلاب را آنها دارند درست میکنند. در آن تاریخ گفتم نکند دشمنان، انقلاب را شروع کردند و نقشه آمریکا باشد که ما اقدامی کنیم و به ضرر ما تمام شود. ما که در کاخ سفید نیستیم بدانیم نقشهشان چیست؟ این فکر به ذهن من خطور کرد اما به کسی نمیگفتم که روحیهها تضعیف نشود.
بعد از مدتی شهید صدوقی را خوب دیدم. در خواب من آمد و گفت خدا که نمینشیند آمریکاییها هرکاری بکنند. خدا ما را یاری میکند و نقشهای فوق نقشه آنها به ذهن ما میآورد و ما عمل میکنیم. یعنی ما که اعلامیه مینویسیم باعث میشود نقشه آنها خنثی شود و خدا اینگونه ما را یاری میکند. خدا در کاخ سفید هم هست و نقشه آنها را میداند و به ما به نحوی الهام میکند که نقشه آنها خنثی شود.
وقتی بیدار شدم فهمیدم یاری خدا اینگونه است و کمک خدا فقط این نیست که آنها نابود شوند بلکه یاری خدا وقتی است که نقشه آنها خنثی شود.
بیدار که شدم همه توهمات و خیالات به کل رفت و به دوستانی که تردید داشتند گفتم میخواهید تفأل به قران بزنیم؟ استخاره کردیم و آیه آمد که "ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب" این آیه قران نوید نابودی رژیم شاه بود.
در خواب در جواب شهید صدوقی آیهای خواندم و در بیداری به قران رجوع کردم که ببینم چنین آیهای در قران هست یا خیر. آیه این بود که «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ» این آیه هم دلیلی بود بر اینکه خواب من صدق است. اینکه خدا میفرماید نصرت میکنیم یاری خدا اینگونه است و شهید صدوقی فرمود خداوند خودش افکار ما را رهبری میکند. من این خواب را به خودشان گفتم و خوشحال شد. من اول هم چندان ارتباطی با ایشان نداشتم اما بعد این خواب ارادتم به وی زیاد شد.
بیدار که شدم همه توهمات و خیالات به کل رفت و به دوستانی که تردید داشتند گفتم میخواهید تفأل به قرآن بزنیم؟ استخاره کردیم و آیه آمد که "إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ؛ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب" این آیه قران نوید نابودی رژیم شاه بود.
در ماجرای مدرسه فیضیه هم حضور داشتید؟
در ماجرای فیضیه مرحوم گلپایگانی مراسم گرفته بودند. ما در خانه مریضی داشتیم و برای خرید گوشت بیرون آمدم. بطور اتفاقی گوشت گیر نیاوردم. رفتم داخل فیضیه اما انگار به من الهام شد به خانه بروم و اطلاع بدهم که گوشت پیدا نکردم و بعد به فیضیه بیایم. به خانه که برگشتم آن اتفاق افتاد و به فیضیه حمله شد و شنیدیم طلاب را از بالای بام پرت کردند.
وقتی امام را در سال 42 دستگیر کردند به ما گفتند اگر امام مرجع باشد شهید نمیشود. من و مرحوم شیخ یحیی انصاری طوماری نوشتیم و امضا کردیم که مرجع ما امام خمینی است. در آن زمان خطرناک نوشتیم که ایشان مرجع هستند. مراجع آن زمان هم نوشتند که ایشان از مراجع است البته امام کمتر از مراجع نبود اما این کار موثر بود در اینکه ایشان به شهادت نرسند.
آیتالله روحالله خاتمی انقلابی بود و با امام رابطه خوبی داشت
شما در یزد با بزرگانی همچون مرحوم صدوقی و مرحوم آیتالله سید روح الله خاتمی هم مراوده داشتید؟
آقای صدوقی وقتی به یزد آمد من مدتی درس ایشان رفتم. آقای صدوقی ابتدا چندان انقلابی نبود اما بعد بشدت به صف انقلاب پیوست. من در ختم ایشان به منبر رفتم و گفتم اگر کسی در جاده پایش به سنگ بخورد و زمین بیفتد، کل سنگهای پیش پایش را بر میدارد و مرحوم صدوقی اینگونه بود.
حاج آقا روح الله خاتمی نیز بسیار انسان متواضعی بود و من در اردکان همیشه به ایشان اقتدا میکردم. رابطهشان با امام بسیار خوب بود و انقلابی بودند.
آیتالله قافی یزدی در کنار مرحوم آیتالله مهدوی کنی
مرحوم منتظری ساده بود و فریب خورد/ باید بیشتر به حرف امام گوش میداد
شما در درس مرحوم آیتالله منتظری هم شرکت میکردید؟ نظر شما درباره حوادثی که برای ایشان در اواخر عمر امام(ره) اتفاق افتاد چیست؟
ایشان آدم خوبی بود اما ساده بود و فریب خورد. من در درس ایشان نرفتم و چندان با وی مأنوس نبودم. زندان رفته بود و فرزندش هم شهید شده بود ولی اطرافیانش خوب نبودند. ایشان باید بیشتر به حرف امام گوش میداد.
اگر ولایتفقیه نبود از نظام چیزی نمیماند/ در عصر غیبت کسی اولی از فقیه برای اداره امت نیست
حضرت امام در نجف مبحث ولایتفقیه را مطرح و شرح و بسط دادند. شما بهعنوان یکی از شاگردان قدیمی حضرت امام نظریه ولایتفقیه را چگونه میبینید و این نظریه چه تأثیری در انقلاب داشت؟
«ولایت فِعلی» متعلق به امام زمان است. فعلیت ولیفقیه نیز به فعلیت امام زمان است و امام زمان اینها را انتخاب کرده است. وقتی امیرالمومنین به مالک اشتر ولایت مصر را میدهد و به شخص دیگری ولایت مداین را، اگر اینها جای خود را بدون اجازه عوض کنند ولایت از هر دو ساقط است اما اگر در جایگاهی که معصوم معین کرده قرار بگیرند، صاحب همان ولایت هستند که امام تفویض کرده است.
امام چه در زندان باشد و چه نباشد، چه مردم بخواهند و چه نخواهند ولایت متعلق به اوست. علما هم تحت ولایت امام زمان هستند. در عصر غیبت کسی اولی از فقیه نیست که بخواهد کارهای امت را انجام دهد.
برای شما یک مثال میزنم. تا زمانی که مرض و بیماری هست دواخانه باید باز باشد و بیمار را درمان کند. اگر صاحب دواخانه نباشد، امور بیماران بلاتکلیف میماند. اگر صاحب دواخانه بواسطه اعتماد، امور مغازه را به کسی مانند نوکرش یا فرزندش بسپارد، دوایی که وی به دست مریض میدهد مشروع است. اگر هم نماینده وی را بیرون کنند و دشمن جای او را بگیرد غصبی است و باید از او گرفت.
اگر ولایتفقیه نبود از نظام چیزی نمیماند. سپردن فرماندهی کل قوا به دست رهبری بهترین کاری بود که انجام شد. برای مثال زمانی که بنیصدر رئیسجمهور شد ایران را نابود میکرد و وقتی از فرماندهی کل قوا عزل شد، پیروز شدیم. اوایل کار به امام گفتند این رهبری و ولایتفقیه دیکتاتوری است اما ایشان گفت خیر؛ ضد دیکتاتوری است چون رهبر نمیگذارد دیکتاتور بر سر کار بیاید.
آیتالله خامنهای بهترین روش مدیریت را دارند
قریب 27 سال از رهبری حضرت آیتالله خامنهای میگذرد و ایشان زمام امور کشور را بهعهده دارند. نگاه حضرتعالی به مدیریت ایشان و منزلت علمی و فقهی رهبر معظم انقلاب چگونه است؟ پاسخ شما به کسانی که به جایگاه ولایتفقیه خدشه وارد میکنند، چیست؟
ایشان رهبر قانونی جامعه هستند و خبرگان رهبری آیتالله خامنهای را انتخاب کردهاند. درباره منزلت علمی ایشان باید گفت اکنون درس خارج فقه دارند و کسی که مجتهد نباشد قدرت درس خارج دادن ندارد. ایشان قطعاً مرجع تقلید هستند و وقتی فتوا میدهند بمب هستهای حرام است اوباما هم به فتوای ایشان استناد میکند اما اگر ایشان صاحب فتوا نبودند و کس دیگری همین فتوا را میداد چون در حد رهبری شناخته شده نبود، نمیشد استناد کرد.
کسانی که شبهه میاندازند یا غرض دارند و دستشان در دست بیگانه است که ما با آنها بحثی نداریم. یهود و نصاری هیچگاه نمیگویند پیامبر ما برحق است لذا نمی توان با آنها بحث کرد اما اگر کسی در شک است باید روشنش کنیم.
در مدیریت سیاسی، ایشان بهترین روش را پس از امام خمینی داشتند و مقام رهبری باید محفوظ باشد. دشمنان میگفتند امام از دنیا برود میتوان در ایران کودتا کرد اما خود ایشان فرمودند حرف شما را شنیدم و به سبک مغزی شما خندیدم. انقلاب به شخص وابسته نیست حتی دین اسلام نیز به پیامبر وابسته نبود. قران میگوید" انا له لحافظون" خدا حافظ دین است و این انقلاب را هم خدا حفظ میکند.
همین جمله که رهبر معظم انقلاب فرمودند اسرائیل باید نابود شود کسی در دنیا نتوانست مخالفت کند. علی ایحال ایشان شجاعتی دارد که در کمتر کسی است.
«ولی فقیه» نخ تسبیح دینداران جامعه است/ هیچ گروهی مثل روحانیت نتوانست مردم را بسیج کند
برخی شبهروشنفکران وطنی در سالهای اخیر بر طبل جدایی دین از سیاست میکوبند و ادعا میکنند همین که امور کشور توسط دینداران اداره میشود کافی است و نیازی ندارد یک فقیه در رأس حکومت قرار بگیرد. پاسخ شما بهعنوان یک استاد دروس عالی حوزه به ادعای این قشر چیست؟
این حرف که دین از سیاست جدا است ادامه همان حرف غربی هاست و از آن تاریخ که گالیله با قواعد علمی مخالفت کرد گفتند دین از سیاست جداست در حالی که اگر دین را انکار کنیم به انکار خدا میرسیم. کسانی که این حرف را میزنند میخواهند خدا را قبول نداشته باشند. یکی از همین متدینین جامعه فقیه است که باید نظم و احکام دین را در بین مسلمانان جاری کند.
اگر تسبیح نخ نداشته باشد از هم میپاشد. اگر ولی فقیه نباشد متدینین از هم متفرق میشوند و محور جامعه دینداران و نظم در جامعه - که نظم توصیه دین است- ولی فقیه است. آسیاب با دو سنگ که رو هم میگذارند و میل وسط آن حرکت میکند اما اگر میل نباشد این دو سنگ روی هم بند نمیشوند. در جامعه دینی هم باید میل یا محوری باشد که متدینین را متحد کند.
ما شهادت همه را محترم میدانیم اما "مداد العلما افضل من دماء الشهدا". روز قیامت میزان میگذارند و مداد و قلم شهدا بر خون شهدا برتری میباید. امنیت ما از خون شهدا است اما اگر قلم امام راحل نبود راه شهادت هم نبود و هیچ گروهی مثل روحانیت نتوانست مردم را بسیج کند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *