صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

علل و پیامدهای تجاوز شوروی به "افغانستان"

۰۳ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۲:۰۲
کد خبر: ۲۸۰۰۱۵
دسته بندی‌: بین‌الملل- جهان ، عمومی
محمد سرور رجایی نوشت: حضور 10 ساله روس‌ها در افغانستان هیچ توفیقی برای آنها نداشت و دولت شوروی به این نتیجه رسید که در باتلاق جنگ افغانستان گرفتار شده و در یک بازی سیاسی دیگر، «ببرک کارمل» عامل ناکار آمدیشان استعفا داد.
به گزارش سرویس بین الملل محمد سرور رجایی فعال فرهنگی مهاجران افغانستانی در ایران طی یادداشتی اختصاصی به بررسی تاریخچه حمله شوروی به افغانستان و علل شکست این کشور در جنگ با افغانستان پرداخته است.
 
در این یادداشت آمده است: در شامگاه ششم جدی سال 1358، برابر با بیست و هفتم دسامبر 1979 میلادی جنگ شدیدی در قصر دارالامان کابل رخ داد.
 
جنگی که به هیچ جای دیگر گسترش نیافت و منجر به کشته شدن «حفیظ‏‌ الله امین»، رئیس جمهور وقت افغانستان و نزدیکانش شد.
 
هم زمان با کشته شدن امین، «ببرک کارمل» عامل شوروی‌‏ها از رادیوی تاجیکستان خبر به قدرت رسیدن خود را اعلام کرد. در همان شب نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق از  زمین و هوا وارد کشور اسلامی افغانستان شد و آن را اشغال نظامی کرد.
 
دستور این حمله نظامی را «لیونید بر‍‍ژنف» رهبر و دبیر کل حزب کمونیست وقت شوروی سابق صادرکرده بود، شوروی‌ها حضورشان  را در افغانستان موجه می‌دانستند و به همین دلیل بیش از 75 هزار سربازان و ژنرال‌های روسی مدت 9 سال و یک ماه و 19 روز در افغانستان بودند.
 
حضور 10 ساله روس‌ها در افغانستان هیچ توفیقی برای آنها نداشت و سرانجام در دوران میخائیل گورباچف دولت شوروی به این نتیجه رسید که در باتلاق جنگ افغانستان گرفتار شده است و در یک بازی سیاسی دیگر، عامل ناکار آمدشان ببرک کارمل استعفا داد و دکتر نجیب الله به قدرت رسید.
 
توفیق این راهکار سیاسی این بود که روند خروج روس‌ها را از افغانستان تسریع کند و براساس توافق‌هایی که در ژنو میان شوروی سابق، آمریکا، افغانستان و پاکستان امضا شد، ‌شوروی‌ها پذیرفتند که از اشغال افغانستان دست کشیده و از این کشور خارج شوند.
 
وقتی آخرین سرباز روسی روز 15 فوریه سال 1989میلادی برابر با 26 دلو (بهمن) ماه 1367 خورشیدی از رودخانه آمو گذشت و عقب‌نشینی ارتش سرخ شوروی سابق از افغانستان را کامل کرد، هیچ کسی باور نمی‌کرد که به زودی اتحاد جماهیر شوروی یا کشور شوراها از هم فرو بپاشد.
 
طولانی‌ترین جنگ تاریخ اتحاد شوروی، جنگ با مردم افغانستان بود و از عوامل مهم فروپاشی شوروی هم به حساب می‌آید. اگر چه دولت شوروی در سال‌های اشغال افغانستان هرگز از «جنگ» سخن نگفت و می‌‏گفتند که نیروهای شوروی به درخواست مردم و دفاع از آنها حضور دارند.
 
اما بعدها مطبوعات روسیه آمار تلفات نیروهای نظامی شوروی سابق در افغانستان را منتشر کردند، بر اساس آمار اعلام شده، آمار کل تلفات نظامیان شوروی در افغانستان  به 14 هزار و 453 نفر می‌رسد.
 
بر اساس این آمار 9 هزار و 511 نفر در نبردهای مستقیم با مجاهدان افغانستانی کشته شده‌اند و  2 هزار و 384 نفر هم بر اثر جراحات وارده در جنگ، خودکشی و یا بر اثر بیماری‌‏ها از بین رفته‌اند.  
 
در جنگ 10 ساله شوروی در افغانستان 417 نفر از نظامیان شوروی مفقودالأثر و یا اسیر مجاهدان افغانستان شده بودند. گفته می‌شود در سال‌های گذشته 119 نفر  از سربازان و افسران شوروی از اسارت رهایی یافته‌اند و برخی از آنها هم به دین مقدس اسلام مشرف شده‌اند و هنوز هم در افغانستان زندگی می‌کنند.
 
حالا که ما در آستانه بیست و هشتمین سال خروج نیروهای ارتش سرخ از افغانستان هستیم به چگونگی و اتفاقات آن نمی‏‌پردازیم و به زندگی نظامیان روسی درگیر جنگ در افغانستان نگاهی می‌‏اندازیم.
 
چند سال پیش فیلم مستندی از تلویزیون ملی افغانستان پخش شد، کارگردان روسی آن سراغ خانواده‌های معلول و کشته شده‌های روس در جنگ افغانستان رفته بود.
 
مادری که فرزندش را در جنگ افغانستان از دست داده بود می‌‏گفت: «پسرم سرباز بود و به اجبار او را به افغانستان فرستاده بودند. اول از رفتن پسرم به افغانستان خبر نداشتیم  بعد از چند ماه وقتی خبر کشته شدش را آوردند، فهمیدم.
 
آنها برای ما می‏‌گفتند فرزند شما قهرمان بود ولی در یک عمل ناجوانمردانه با نوشیدن آب مسموم که دشمنان ما و مردم افغانستان آب رودخانه را مسموم کرده بودند با جمعی از دوستانش قهرمانانه کشته شد.
 
بعد از آن تابوت پسرم را آوردند که قفل شده بود به ما دادند و با تحکم گفتند که حق دیدن چهره پسرتان را ندارید. من یک مادر بودم چطور می‌توانستم چهره فرزند از دست رفته‌ام را برای آخرین بار نبینم.
 
ولی نیروهای نظامی این اجازه را به ما نمی‏‌دادند. من و پدرش مجبور شدیم شبانه در زیر نور چراغ ماشین قبر پسرم را باز کنیم تا صورتش را برای آخرین بار ببوسیم. وقتی جنازه پسرم را بغل کردم متوجه  شدم که پسرم در جنگ و بر اثر اصابت گلوله کشته شده است، نه آب مسموم که آنها دروغ می گفتند.
 
کارگردان فیلم، سنگ قبرهای بسیاری را ثبت کرده بود که در جنگ افغانستان کشته شده بودند ولی روی هیچ یک از آنها کلمه افغانستان دیده نمی‌‏شد. خانواده‌های آنها می‌گفتند که ما اجازه نداریم. از سوی مقامات محلی گفته شده که هیچ کسی حق ندارد روی سنگ قبر پسرشان، نام افغانستان را بنویسند.
 
اگر چه آمار دقیقی از معلولیت سربازان و افسران روسی در افغانستان ارائه نشده است ولی در این فیلم مستند، کارگردان روسی از چند نفر معلولان جنگ افغانستان هم فیلم گرفته بود. آنها خیلی بی‌روحیه بودند و کم حرف می‌‏زدند، انگار تاثیرات روانی جنگ و معلولیتشان تا پایان عمرشان با آنها خواهد بود.
 
یکی از آنها از بی‌مهری دوستان دوران مدرسه سخن می‌گفت و از اینکه هنوز نتوانسته است اعتماد آنها را به دست بیاورد. وقتی درباره جنگ افغانستان از او پرسید با حالت پریشان رویش را از دوربین برگرداند و به سمت مخالف زل زد و سکوت کرد.
 
این فیلمبردار بود که با نشان دادن پای قطع شده وی و جراحتی که در بازو داشت عمق دردش را بیان می‏‌کرد. دردی که از سوی مسئولان کشورش تا آخر عمر به او و خانواده‌اش اهدا شده بود.
 
تجاوز نظامی روس‌ها اگرچه برای افغانستانی‌ها هم تبعات بسیار ناگوارتری را در پی داشت و باعث شد که بیش از یک میلیون نفر کشته و  بیش از 5 میلیون انسان دیگر آواره کشور شوند.
 
بگذریم از 30 سال جنگ که حتی پای سربازان آمریکایی را به افغانستان باز کرد.  اما گفته‏‌ها و اعترافات سربازان اسیر روسی در دست مجاهدین، می‌تواند بخشی از تاریخ  سازی مجاهدان مسلمان افغانستان را در مقابل نظامیان آموزش دیده ارتش سرخ نشان بدهد. یکی از این سربازان اسیر روسی «ایگری» از مرکز روسیه است.  
 
وی در مصاحبه‌ای که با یکی از نشریات مجاهدین در مهر ماه 1362 دارد، دلیل حضورش را در افغانستان این گونه پاسخ می‌دهد: «به ما گفتند که شما به افغانستان بروید، چون آنجا آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها آمده‌اند و مردم افغانستان می‌خواهند که قوای نظامی شوروی در آنجا باشند.
 
آنوقت ما نمی‌فهمیدیم که مردم افغانستان ما را هم  قبول ندارند. حالا 2 ماه شده است که من در افغانستان هستم و هیچ قوای خارجی را ندیدم. نظر خودم هم این است که داخل شدن در ممالک خارج خیلی بد است».
 
این سرباز روسی که توسط مجاهدین حرکت اسلامی افغانستان در منطقه دارالامان کابل دستگیر شده بود در ادامه اضافه کرد که می‌خواهم مسلمان شوم، چون در مسلمانی آزادی است.
 
از ایگری و گفته‌هایش که بگذریم نمی‌توان از اعتراف صریح 2 اسیر دیگر نظامی روس‌ها با خبرنگاران مجله «اکسپرس» فرانسوی «ویکتور لوپن» و «کریستف دوپونفیلی» که در قالب گفت و گو بیان کرده‌اند به راحتی گذشت.
 
خبرنگار مجله اکسپرس می‌نویسد: افسر روسی مقابل ما روی تخت خویش دراز کشیده بود و سنش حدود 26 سال و اهل قفقاز و فارغ التحصیل مدرسه نظامی «آلماآتوبور» در شوروی بود، نامش «کازبک هودالف» و در واحد پایگاه بگرام که یکی از پایگاه های مهم هوایی شوروی در افغانستان می باشد، خدمت می‌‏کرد.
 
وی از اواخر تابستان 1361 کارش را شروع کرده و به درجه ستوان یکمی رسیده ولی در تابستان 1363 توسط مجاهدان افغانستان اسیر شده است. وی که یکی از قهرمانان سابق کشتی کشورش بوده اما عطش سیراب نشدنی برای صحبت کردن داشت.
 
درباره دلایل حضورشان در افغانستان آنها می‌گفتند: «افغانستانی‌ها برادران ما هستند و اکثریت آنها فقیر و کشاورزند و باید به آنها کمک کرد. زیرا آنها ضعیف و فاقد اسلحه هستند. از طرف امپریالیست‌ها مورد تجاوز و هجوم قرار گرفته‌اند. انگلستان، آلمان غربی، آمریکا، فرانسه، ایران و پاکستان با یکدیگر متحد شده اند تا افغانستان را نابود کنند و مردمش را سرکوب کنند و این یک اتحاد خونبار امپریالیستی بر علیه ملت افغانستان است.»
 
این افسر اسیر روسی در ادامه سخنان خود از حمله آنها به روستایی چنین روایت می‌کند: ...  نزدیکی‌های دهکده مسلسل‌های کلاشنکوف‌ها را با صدا خفه کن  آماده کردیم.
 
نزدیک اولین خانه‌‏ها که رسیدیم سگ‌ها به طرف ما دویدند. می‌دانی که در این حالت فقط کشیدن ماشه و صدای خشک از حنجره سگ‌ها به دنبال آن شنیده می ‏شود و تو قادر به شنیدن صدای تیراندازی به علت وجود صدا خفه کن نیستی.
 
اول همه سگ‌ها را که به ما حمله کرده بودند را کشتیم. بعد به طرف اولین خانه پیش رفتیم، همه چیز به خوبی پیش می‌رفت. مقابل خانه که رسیدیم به اطراف پراکنده شدیم و خانه را محاصره کردیم.
 
«پولوی نکین» یکی از همرزمانم گفت: بروید جلو؛ بروید جلو. پیش رفتیم «جورج» در خانه را با پایش باز کرد و هنوز داخل راهرو نشده بود که ضربه یک داس به پایش خورد و از ترس فریاد زد.
 
بعد ما آنها را گرفتیم و قطعه قطعه کردیم. سرهایشان یک طرف افتاده بودند و پاهایشان به طرف دیگر بعد فرمانده ما دستور داد و فریاد کشید که زود باشید این لاشه‌‏ها را از سر راه بردارید. تکه‌های بدن آنها در همه جا پراکنده  شده  بود و ما در کنار جاده حفره‌ای  حفر کردیم  و همه قطعات بدن کشته‌ها  را داخل آن انداختیم.
 
همه ما سر تا پای آغشته به خون شده بودیم. عده‌ای از بچه‌ها از ناراحتی به خود می‏‌پیچیدند و گروه دیگر می‌لرزیدند. من حدود یکسال بود که در افغانستان بودم و تا اندازه‌ای ضد ضربه شده بودم.
 
اما جوانترها به کلی شکسته شده بودند نزدیکهای ساعت 4 بعدازظهر بود که کمی خاک هم بر روی اجساد ریختیم و برگشتیم. همان شب فرمانده ما به آن جا برگشت و سر یکی از کشته شده‌ها را که زیر خاک نشده  بوده پیدا کرده و با خود آورده بود.
 
وی روی آن بنزین ریخت و آتشش زد. ما آن جا بودیم و او را نگاه می‌کردیم. فرمانده ما مست مست بود و چیزی نمی‌توانستیم به او بگوییم.
 
در سال 1363 دو تن از سربازان ارتش سرخ شوروی بعد از اسارت توسط مجاهدان با پا در میانی یکی از سیاستمداران کشور انگلستان راهی لندن شدند تا در آن جا پناهنده شوند.
 
آن 2 نفر که گروهان «ایگور ریکوف» و سرجوخه «اولگ خلان» نام داشتند، در کنفرانس مطبوعاتی‌اشان در لندن گفته‌اند: فرماندهان روسی با خونسردی فرمان قتل مردان افغانستانی را صادر می‌کنند.
 
یکی از آنها گفته است یکبار یکی از افسران روسی به منظور پیدا کردن چند تن از مجاهدان افغانستانی که گمان می‌رفت در دهکده پنهان شده باشند. دستور بازرسی خانه به خانه را صادر کرد.
 
در جریان این بازرسی، بازرسان ما یک پوکه خالی فشنگی را پیدا کرده بودند و فرمانده ما به همین بهانه که این دهکده مخفی‌گاه مجاهدان افغانستان است، دستور ویرانی و قتل عام مردمش را صادر کرد.
 
هم‌قطار این سرباز روسی در آن کنفرانس مطبوعاتی از شرکت داشتن خود در قتل عام  اهالی روستای «بازار شاد» در نزدیکی شهر قندهار سخن به میان آورده می‌گوید: «یکبار فرمانده خود را در ولایت ننگرهار افغانستان دیده است که با بیرحمی هر چه تمام گلوی نوجوان 16 ساله افغانستانی را با چاقو بریده است.
 
سربازان ارتش سرخ شوروی سابق از شدت هراسی که از مجاهدین افغانستان پیدا کرده بودند به آنها  لقب «دوخی» داده بودند.
 
دوخی به زبان روسی یعنی «ارواح». اما هنوز هم چند نفری از سربازان ارتش سرخ دارند با ارواح  زندگی می‌کنند، سربازانی که در سال‌های جنگ اسیر شدند و بعد مسلمان شدن و تشکیل خانواده دادند.
 
یکی از این مسلمان روس که نام «نصرت الله» را برایش برگزیده است، پیش از اسارتش  نامش نیکلای بوده است و به عنوان یک افسر برجسته در جوخه چتربازان شوروی خدمت می کرده‌است.
 
غیر از نصرت‌الله 2 نفر دیگر با نام «اسلامی امین الله» و «رحمت الله» در بلندی‌های شمال افغانستان و یکی هم در شهر هرات افغانستان که در حال حاضر کارمند موزه نظامی آن شهر است، زندگی می‏‌کنند.
 
آنها باقی مانده‌های ارتش سرخ شوروی هستند. نصرت‌الله که حالا نزدیک به 50 سال سن دارد در سال 1981 در منطقه «کیلگی» ولایت بغلان در جنگ رویارویی که گفته می‌‏شود در آن بیش از بیست نفر از سربازان روسی کشته شدند اسیر شده است.
 
شوروی‌ها «کیلگی» را هنوز فراموش نکرده‌اند. چند سال پیش افراد محلی می‌گفتند که مقامات سفارت روسیه از کابل به آن منطقه رفته و برای پیدا کردن جنازه‌های سربازان مفقودالأثر روسی وعده پاداش داده‌اند و از این طریق موفق شده‌اند که محل دفن 6 سرباز روسی را کشف کنند.
 
«نیکلای مسلمان» در سال 1960 در شهر «خارکف» اوکراین به دنیا آمده است و پدرش هم از سرباز ارتش سرخ بوده است و داوطلبانه در جنگ افغانستان شرکت کرده بود.
 
نصرت الله حالا با داشتن دختری از همسر افغانستانی‌اش، دلبستگی خاصی به افغانستان دارد. وی پس از فروپاشی شوروی سابق در سال 1996 برای دیدن خویشاوندان خود به کشورش هم سفر کرده و به دلیل که خانواده‌اش اعتقادات دینی نداشته و او را درک نمی‌کرده خیلی زود به افغانستان بازگشته است.
 
حالا افغانستان خانه اوست، خانه‌ای که دوست دارد آباد و آرام باشد وی می‌گوید تا زمانی که از اعتقادات دینی‏‌اش برخوردار است هرگز افغانستان را ترک نخواهد کرد.
 
/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *