کتاب «روششناسی در مطالعات سیاسی اسلام» منتشر شد
کتاب «روش شناسی در مطالعات سیاسی اسلام» به اهتمام علیاکبر علیخانی شامل بیست مقاله توسط انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) چاپ شده است.
به گزارش گروه فرهنگی ، کتاب «روش شناسی در مطالعات سیاسی اسلام» به اهتمام علیاکبر علیخانی و همکاران شامل بیست مقاله به قلم علیاکبر علیخانی، اصغر افتخاری، سیدمحمدرضا طباطبائی، احد فرامرز قراملکی، شریف لکزایی، رستم نوچه فلاح، محسن رضوانی، محمد پزشکی، احمد پاکتچی، حاتم قادری، مرتضی بحرانی، عباسعلی عمید زنجانی، نجف لکزایی، منصور میراحمدی، رضا باقری؛ غلامرضا بهروز لک، بهرام اخوان کاظمی، سیدصادق حقیقت و محمد جواد جاوید است که در ۷۱۹ صفحه تنظیم و توسط انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) چاپ شده است.
این کتاب در چهار بخش و بیست گفتار تنظیم شده است، بخش اول، تدوین روش برای مطالعات سیاسی اسلام؛ بخش دوم، بررسی انتقادی روش در فلسفه و اندیشه سیاسی اسلام؛ بخش سوم، بررسی انتقادی روش در فقه سیاسی و بخش چهارم، کاربرد روشهای غربی در مطالعات سیاسی اسلام میباشد.
مقاله اول در بخش نخست کتاب با عنوان «شاخصهای روششناختی تفکیک مطالعات سیاسی اسلام»، شاخصهایی ارائه داده که توانسته مرزهایی تقریباً روشن بین حوزههای مختلف مطالعات و تحقیقات سیاسی اسلام ایجاد کند و به نحو قابل قبولی اندیشه سیاسی، فقه سیاسی، کلام سیاسی و فلسفه سیاسی اسلام را از یکدیگر متمایز سازد.
همچنین بین «اندیشه سیاسی اسلام» و «اندیشه سیاسی در اسلام» تفاوت قائل شده و برای هرکدام تعریف مشخص و شاخصهای معینی ارائه داده است.
مقاله دوم تحت عنوان «شناخت دینی؛ بهرههای روششناسانه قرآن کریم در حوزه علم»؛ پرسش خود را از نسبت بین علم و دین آغاز میکند؛ اما دغدغه اصلیاش، این است که نشان دهد دین به عنوان یک منبع شناخت، میتواند در معرفت بشری ایفای نقش نماید و چون علم نیز به عنوان یک منبع شناخت به شمار میرود، در لایههای زیرین، این دو منبع شناخت به هم میرسند و اساساً تفکیک آنها امکانپذیر نیست.
این مقاله در نشان دادن دین به عنوان یکی از راههای شناخت موفق بودهاست و در گامهای بعدی باید به طور دقیق به مباحث علم و روش از نگاه قرآن کریم پرداخته شود.
سومین مقاله در این بخش با عنوان «مفهوم سعادت؛ کلید متدولوژیک فهم اندیشههای سیاسی اسلامی»؛ مقوله و مفهوم سعادت را اساسیترین مفهوم در ادیان توحیدی و شرق عموماً و در جهان اسلام خصوصاً میداند، به همین دلیل معتقد است بدون فهم درست این مفهوم، نمیتوان اندیشه سیاسی اسلامی را فهم کرد.
نویسنده، ابتدا این مفهوم را در آرای فلاسفه یونان به اجمال مورد بحث قرار میدهد و سپس به تبیین این مفهوم در اندیشه اندیشمندان مسلمان مثل فارابی، ابوالحسن عامری، ابن مسکویه رازی و غزالی میپردازد، ایده این مقاله و دغدغه آن بدیع است.
مقاله بعدی تحت عنوان «تأمل روششناختی در پژوهشهای فلسفه و اندیشه سیاسی اسلام»؛ به اقتضای تجارب نویسنده در مباحث روششناختی مطالعات دینی، مسأله مهمی را مطرح کرده است و آن این که مطالعات سیاسی اسلامی از هر نوع که باشد، میانرشته است، تحقیق در مطالعات میانرشتهای، به الگوی پژوهشی مناسبی نیاز دارد.
و اگر پژوهش براساس این الگو انجام نشود، به جای میانرشتهای به چند رشتهای میانجامد که نوعی التقاط است؛ این مقاله تلاش کرده الگوی مناسب روشی برای مطالعات سیاسی اسلام ارائه دهد و در گامهای بعدی باید جزئیات و ابعاد این الگو مورد بررسی و تبیین قرار گیرد.
مقاله «روششناسی فهم مسأله آزادی در اندیشه سیاسی مسلمانان» از دو نوآوری مهم برخوردار است؛ اول نو آوری در موضوع؛ در ایران کمتر سابقه دراد که پژوهشگر روی موضوع بسیار جزئی متمرکز شود و این مقاله «فهم مسأله آزادی را در اندیشه سیاسی مسلمانان» از منظر روشی مورد مطالعه قرار داده است.
دوم؛ نوآوری در نوع و محتوای بحث؛ این نوآوری در بخشهایی از مقاله مشاهده میشود که نوع بحث اندیشمندان مسلمان از آزادی، کاملاً از منظر روشی مورد بحث قرار میگیرد.
آخرین مقاله این بخش با عنوان «سه نظریه به مثابه سه روش؛ مطالعه موردی اندیشهگران مدرن» تلویحاً معتقد است که سه نوع رویکردی که سه تن از اندیشمندان مسلمان از مطالعات دینی داشتهاند میتواند به عنوان سه نظریه و در نهایت سهگونه روش تبدیل شود.
یکی از این رویکردها بر عقل و عدالت اسلامی در هر «زمان» تأکید دارد؛ رویکرد دوم به این سو میرود که ذاتیات دین را از عرضیات دین تفکیک میکند و البته این تفکیک آثار و تبعات علمی و عملی بسیاری را به دنبال خواهد داشت.
رویکرد سوم، بحث اسلام مکی و اسلام مدنی را مطرح میکند و بین آن دو تمایز قائل میشود و اسلام مکی را اصل و مبنا قرار میدهد، چون اسلام مدنی عملاً بسط و تحکیم اسلام مکی بود.
بخش دوم کتاب با عنوان «بررسی انتقادی روش در فلسفه و اندیشه سیاسی اسلام» به بررسی، تبیین و نقد روشهای موجود در مطالعات سیاسی اسلام به جز فقه سیاسی میپردازد؛ از این رو مقاله اول این بخش تحت عنوان «روششناسی فهم فلسفه سیاسی اسلامی»، ضمن نقد روشهایی که نمیتوانند به فهم فلسفه سیاسی اسلامی نائل شوند، روش درست فهم فلسفه سیاسی اسلامی را نشان میدهد.
مقاله یک مفروض مهم و اساسی دارد و آن این که آموزهای وحیانی در اسلام، با سایر ادیان و مسیحیت تفاوت اساسی دارند، به همین دلیل با روشهایی که فلسفه یا فلسفه سیاسی مسیحیت فهم میشود، نمیتوان فلسفه سیاسی اسلامی را درک کرد و نویسند در قسمت دوم مقاله به تفصیل به تبیین این بحث میپردازد.
مقاله دوم با عنوان «روش و سیاست در فلسفه اسلامی»؛ دغدغهاش این است که در دستگاه فلسفی اسلامی که معتقد به امکان شناخت جهان واقعی است، سیاست را چکونه میتوان شناخت و اساساً معرفت سیاسی چکونه به دست میآید؛ مقاله با تبیین دو رویکرد مونیسم و دوآلیسم روششناختی، نحوه فهم سیاست را در هرکدام از این دو، روشن کرده است.
سومین مقاله تحت عنوان «نقد الگوهای خطی در پژوهش تاریخ سیاسی اسلام» با توجه به یک واقعیت مهم به نگارش درآمده است و آن این که امروزه گرایش به طرح اندیشه سیاسی گذشتگان، صرفاً از جهت تاریخ بودن آن و فهم سابقه تاریخی نیست، بلکه این مراجعه نوعی بازخوانی است که چالشی زمینهساز را برای برخی مباحث اندیشه سیاسی به دنبال آورده است.
این مقاله ضمن نقد الگوهای خطی، به تبیین الگوی نگرش شبکهای پرداخته و در مباحثی با صبغه نظری و آمیخته به شواهد تاریخی حکومتهای جهان اسلام، با یک نگاه روششناختی کیفی به تحلیل و ارائه الگویی برای مطالعات سیاسی اسلام پرداخته است؛ آمیختگی نمونههای تاریخ به مباحث نظری و تحلیل، مقاله را به یک مقاله زنده و کاربردی تبدیل کرده است.
مقاله بعدی تحت عنوان «پژوهش و باور» از دو نوع پژوهش در تحقیقات دینی سخن به میان میآورد، نخست، پژوهش حتیالامکان ناوابسته باور و دوم پژوهش وابستهباور و تلاش کرده با توجه به گزارههای دینی، این دو نوع پژوهش را مورد سنجش قرار دهد.
در بخش اول مقاله، به گونههایی از گزارههای دینی اشاره شده است، در بخش دوم، رهیافتهای ممکن بر این گزارهها مورد بحث قرار گرفتهاند و در بخش سوم، اهمیت و اولویت پژوهش ناوابستهباور در مطالعات سیاسی، دینی مورد توجه قرار گرفته است.
پنجمین مقاله در این بخش، با عنوان «موانع روششناختی نوآوری در تحقیقات سیاسی اسلام»، موانع را در چهار دسته «مربوط به محقق»، «مربوط به نظام آموزشی و معرفتی جهان اسلام»، «ناشی از غرب» و «موانع سیاسی حکومتی» تقسیم کرده است.
شاید تبیین و تحلیل این موانع که ریشههای چند صد ساله دارند بتواند افقهای جدیدی پیشروی پژوهشگران این حوزه بگشاید و از تکرار ضعفهای گذشته جلوگیری شود.
آخرین مقاله این بخش تحت عنوان «آسیبشناسی روشی بومیشدن دانش؛ تجربه جهان عرب» با استفاده از تجربه جهان عرب و با تکیه بر دیدگاه های هشام شرابی، به آسیبشناسی روشی بومی شدن دانش میپردازد.
این مقاله برآن است که اگر قرار باشد در حوزه علوم انسانی به مرحله دستیابی و خلق دانش جدید بومی و ایرانی نائل شویم، مقدمه ضروری آن، گسست روششناختی از دانش و اندیشه غربی است که هماکنون دارای سیطره است.
با توجه به اشتراکات فراوان ایران و جهان عرب، مطالعه موردی جهان عرب در این خصوص که هشام شرابی به بحث و تحلیل آن پرداخته است، بسیار متناسب با شرایط ماست.
بخش سوم این کتاب تحت عنوان «بررسی انتقادی روش در فقه سیاسی»، به بررسی و آسیبشناسی روش در فقه میپردازد؛ شاید بتوان فقه را باسابقهترین علم در حیطه علوم اسلامی دانست که توانسته به سرعت هویت مستقل بیاید و حدود ثغور خود را از سایر علوم روشن سازد.
اولین مقاله در این بخش با عنوان «روششناسی در تحقیقات فقه سیاسی»، پس از تعریف فقه سیاسی تلاش میکند، امکان نوآوری را در فقه سیاسی نشان دهد و در ادامه به طور دقیقتر به تبیین عرصهها و قالبهای این نوآوری میپردازد.
از دیگر مباحث مهم این مقاله بحث «تفریع» کمی و کیفی در فقه سیاسی است، مراد ایشان از «تفریع»، روئیتهای مختلف یا به نوعی قرائتهای گوناگون میباشد که میتواند در موضوعات سیاسی، زمینههای نوآوری فقهی را به دنبال داشته باشد.
مقاله دوم تحت عنوان «ویژگیها و چالشهای روششناختی فقه شیعه»، بر دو چالش اصلی در فقه شیه بین اصولیون و اخباریون تمرکز دارد، تبیین موضوعات و محورهای مورد چالش این دو گروه و فرجام نه چندان خوشایند این چالش دامنهدار، بحث اصلی مقاله است.
در ادامه، پرداختن به چالشهای روششناختی بین مجتهدان از یک سو و بین مجتهدان و روشنفکران از سوی دیگر در موضوعات سیاسی اجتماعی به غنا و کاربردی بودن مقاله افزوده است.
سومین مقاله در این بخش با عنوان «ویژگیهای معرفت شناختی فقه سیاسی شیعه و اهلسنت» معتقد است این ویژگیها، توجیه کننده فقه سیاسی بوده و اعتبار علمی و معرفتی آن را نشان میدهند.
نویسنده، ویژگیهای معرفتشناختی فقه سیاسی شیعه و اهل سنت را براساس سه شاخص نصگرایی، سنتگرایی و عقلگرایی مورد بررسی، تحلیل و مقایسه قرار داده است.
یکی از نکات مهم مطرح شده این که عقلگرایی به عنوان یک منبع معرفتی، در روش فهم احکام شرعی در تاریخ فقه سیاسی شیعه جریانی غالب و در فقه سیاسی اهلسنت، جریانی نحیف و حاشیهای بوده است؛ ولی در دوران معاصر با ظهور نظریههای مقاصد شریعت و شکلگیری فقه المقاصد در اهلسنت، عقلگرایی مورد توجه قرار گرفته است.
آخرین مقاله در این بخش از منظر روششناختی به آسیبشناسی در فقه عموماً و فقه سیاسی خصوصاً پرداخته است؛ براساس تقسیمبندی انجام شده، ابتدا آسیبهای آموزشی و فرهنگی مورد بحث قرار گرفتهاند.
سپس آسیبهای فردی، شخصیتی یا آسیبهایی که از رفتار و عملکرد فقهی شیعه ناشی میشود و در فقه سیاسی تأثیرات روشی داشتهاند، بررسی شدهاند و در ادامه آسیبهای متنی، محتوایی مورد توجه قرار گرفتهاند.
در بخش دوم این مقاله، سعی شده با توجه به آسیبهای مورد بحث، راهکارهایی برای کاهش آسیبها و برونرفت از مشکلات ارائه گردد، بخش چهارم و پایانی کتاب، تحت عنوان «کاربرد روشهای غربی در مطالعات سیاسی اسلام» است.
اولین مقاله در این بخش در موضوع «کاربرد تحلیلهای گفتمانی در مطالعات سیاسی اسلامی» است، با توجه به کاربرد وسیع تحلیلهای گفتمانی در مطالعات سیاسی، این پرسش وجود دارد که آیا میتوان در پژوهشهای سیاسی اسلامی از این روشها بهره جست.
نویسنده در نهایت بر این باور است که در صورتی که مبانی و ویژگیهای نسبیگرایانه و ضد ذاتگرایانه این روشها تعدیل شوند، امکان استفاده از آنها در برخی پژوهشهای حوزه اندیشه سیاسی اسلام وجود دارد، البته هرگونه استفاده از این روشها باید با آگاهی کامل نسبت به علوم، معارف و مبانی اسلام صورت گیرد.
مقاله دوم تحت عنوان «جایگاه هرمنوتیک در پژوهشهای سیاسی اسلامی» است که نگارنده پس از بحث مفهوم شناسی اندیشه سیاسی اسلام به تبیین مفهوم و انواع هرمنوتیک در حوزه اندیشه و فلسفه غرب و حوزه اندیشه و تفکر اسلامی پرداخته و در ادامه دلایل موضوعیت هرمنوتیک را در اندیشه سیاسی اسلام برمیشمارد.
رویکرد کلی مقاله، نقد استفاده از برخی نحلههای هرمنوتیک در مطالعات اسلامی است و بر این باور است که فقط از برخی نحلههای هرمنوتیک که نسبیاندیش نیستند و به اصالت و تعیّن متن وفادارند تا حدی میتوان در مطالعات سیاسی اسلامی بهره گرفت.
موضوع مقاله بعدی نیز «بررسی نسبت هرمنوتیک و مطالعات اسلامی» است؛ نویسنده این مقاله، با این اعتقاد که کلیه نحلههای هرمنوتیک، به طور درست و دقیق در زبان فارسی معرفی و شناخته نشدهاند.
به طور مبسوط به تبیین و معرفی تمام شاخههای هرمنوتیک پردخته است؛ پس زا معرفی هر نحله به اجمال اشاره شده که آیا این نوع هرمنوتیک قابلیت بهرهگیری در مطالعات اسلامی دارد یا خیر؟
نویسنده بر این باور است که برخی نحلههای هرمنوتیک با اصول اسلامی سازگاری دارند و تاحدی میتوان از آن بهره جست ولی در برخی از آنها این امکان وجود ندارد.
به نظر میرسد به دلیل فقدان منابع و پیچیدگی موضوع، مقاله چندان به طور دقیق نسبت بین هرمنوتیک و مطالعات اسلامی و میزان و نحوه استفاده از آن را نشان نداده و به طرح کلیات بسنده کرده است.
آخرین مقاله این مجموعه، با عنوان «هرمنوتیک، پولیتیک یا اجتهاد سیاسی» که باز هم از تأثیرات هرمنوتیک برکنار نمانده؛ اما روش و رویکردش با دو مقاله قبلی کاملاً متفاوت است.
این مقاله با اشاره به نزاع فکری هرمنوتیک قدیم و جدید، معتقد است هرمنوتیک جدید که مدعی تفسیر هر متنی است، نه در علوم سیاسی و نه در مطالعات اسلامی به طور جدی به بازی گرفته نشده است، در حالی که این هر دو علم نمیتوانند از معرکه هرمنوتیک دور بمانند.
به نظر نویسنده، هرمنوتیک به عنوان یک مبنا و روش فکری، میتواند در فهم متقابل روابط انسانی و ایجاد زمینههای مفاهمه در این روابط و مهمتر از همه روابط انسانی حاکی بر سیاست، نقش اساسی ایفا کند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *