خودش می دانست کی می میرد
خودش بالای قبرش نشسته بود و می دانست به زودی به اینجا سفری ابدی دارد.
فلسفه این کار را نمیدانم ولی تا این حد میدانم که انسان هر چقدر خداشناستر باشد، معرفتش نسبت به دنیای بعد از مرگ بیشتر است. این مقدمه را گفتم که در مورد مرگ سه تن از همکارانم که در تصادف اتفاق افتاد خاطرهای بگویم. یادم میآید چند سال پیش همکاران امور مالی عکسی به یادگار و دستهجمعی گرفتیم. چند روز قبل از تصادف، آقای پرویز کاردان آن عکس را دید و گفت: چند روز دیگه شما با دیدن این عکس یاد من و خاطراتم میافتید و از ما حلالیت میطلبید.
من و همه همکاران آن موقع موضوع را جدی نگرفتیم و ساده از آن گذشتیم ولی چند روز بعد آن تصادف اتفاق افتاد و کاردان به رحمت خدا رفت همه تعجب کردیم. در مورد بهنام چراحی هم این اتفاق افتاد. در قطعه 48 یک قبر برای خودش خریده بود. چند روز قبل از تصادف و مرگ ناگهانیاش وقتی از محل کار بر میگشتیم، مکث عجیبی در قطعه 48 کرد. ایستاد و فاتحهای خواند. من که از کارش تعجب کرده بودم و از همه جا بیخبر بودم.
پرسیدم چه میکنی؟ برای قبر خالی فاتحه میخوانی ؟
پاسخ داد: این قبر خودمه بزودی در اینجا آرام میگیرم!
باز من آن روز حرفش را جدی نگرفتم. هرگز فکرش را هم نمیکردم که فقط چند روز از زندگیاش باقی مانده است. هرگز آن روز را فراموش نمیکنم.
براساس خاطرهای از محمد فرجود
برگرفته از کتاب "این خاطرات ماست"
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *