ماجرای عشقی که پدر و پسر را به جبههها کشاند/چراغ حسینیه را به سفارش پدر روشن نگهداشتیم
فرزند شهید مذهب شناس گفت: پدرم علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت و برای من معلمی بود که حالا دارم راه او را ادامه می دهم؛ ممنون او هستم که مرا طوری بار آورد و تربیت کرد که مثل خودش عاشق آقا امام حسین (ع) هستم و هیئت داری می کنم.
به نقل از کوله بار، حمیدرضا مذهب شناس،49 ساله، فرزند شهید رضا مذهب شناس و برادر شهید علیرضا مذهب شناس است که ابتدا برادر بزرگ تر و بعد تر پدر را از دست می دهد. او خود از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نیز بوده و مدت ها در جبهه های حق علیه باطل حضور داشته و از ناحیه دست تیر خورده و جانباز است. شهید حاج رضا مذهب شناس در سال 1364 در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمده است و پسر وی نیز علیرضا مذهب شناس پیش از پدر در سال 1362 در منطقه عملیاتی مهران و در عملیات والفجر3 به شهادت رسیده است.
شهید حاج رضا مذهب شناس و فرزندش شهید علیرضا مذهب شناس، هر دو از نیروهای بسیجی و داوطلب بوده اند. شهید علیرضا مذهب شناس ششم اسفند 1343 در خانواده ای آبرومندچشم به جهان گشود، هفت سالگی در دبستان نبوی اسلامی ثبت نام نمود و دوران راهنمایی را در مدرسه 22(نام بعد از انقلاب مدرسه) بهمن سپری کرد.
برای تحقق فرمان امام در بسیج ثبت نام کرد و آموزش دوره بسیج رادید، دررزم شبانه که در ارتفاعات برگذار میشد بر اثر سرما رماتیسم گرفت اما علیرغم دو ماه بستری بودن در بیمارستان از بسیج دست نکشید. دردرگیری های اوایل انقلاب علیه منافقین شرکت داشت ،ازطرف بسیج به سپاه معرفی و به مدت یک ماه در پادگان امام حسین آموزش دید و سرانجام عازم جبهه شد.دوماه در سومار بود وپس ازپایان ماموریت به تهران باز گشت و دوران راهنمایی را به خوبی پشت سرگذاشت.
بعد از آن درعملیات های فتح المبین و بیت المقدس شرکت داشت و درمرحله دوم عملیات بیت المقدس مورد اثابت ترکش خمپاره در ناحیه گونه راست قرارگرفت دو هفته بعد از اینکه به تهران اعزام شده بود دوباره به جبهه رفت و درعملیات رمضان شرکت داشت. در روابط عمومی تیپ 3 حزب الله شروع به فعالیت کرد وامتحانات سال دوم دبیرستان را داد و قبول شد دوباره به جبهه اعزام شد اما این رفتن بابقیه رفتن هایش فرق داشت انگار برگشتی در کار نبود.در بخشی از وصیت نامه پدرشهید وی نیز می خوانیم : "آه چقدر مشتاقم که هرچه زود تر به این جوانان شهید بپیوندم من به شهادت در راه خدا مباهات میکنم(امام حسین(ع)، این وصیت نامه رامینویسم تاراه شهیدان ومعلولان جنگ حق علیه باطل راکه دردانشگاه علی اصغر فارغ التحصیل شدندرازنده نگه دارم و انشاالله من نیزراه آنهاراادامه خواهم دارد"
از پدر و برادر بگویید ؟
پدرم از نوکرهای اهل بیت(ع) و پیرغلامان امام حسین(ع)بود و هیئت داشتیم و پدرم همیشه به من می گفت فقط وظیفه ات این باشد که این چراغ را روشن نگه داری، چون برای امام حسین(ع)است. پدرم علاقه خاصی به امام حسین(ع) داشت و برای من معلمی بود که حالا دارم راه او را ادامه می دهم.ممنون او هستم که مرا طوری بار اورد و تربیت کرد که مثل خودش عاشق آقا امام حسین(ع) هستم و هیئت داری می کنم.
برادرم هم زیاد چیزهایی که در دلش بود را بروز نمی داد اما بسیار دستگیر بود.
گاهی دو سه ماه از حقوقش را به مستمندان می داد و کارهای خیر مخفی زیادی انجام می داد که دوست نداشت کسی بداند. در عین حال من تصور می کنم یکی از مخترعان این مملکت بود اگر می ماند و به کارهایش ادامه می داد. ماشینی طراحی کرده بود و اسمش را 60 /61 گذاشته بود، با آن سن کم خلاقیت به خرج می داد. وقتی شهید شد آن ماشین روی پشت بام منزلمان بود و خیلی ها برای دیدنش می آمدند. می خواهم بگویم شهدای ما کم شخصیتی نبودند و اگر وصیت نامه هرکدامشان را که بخوانیم به این نتیجه می رسیم که خیلی هایشان با سن کم بسیار با هوش و خلاق بودند. برادر من وقتی شهید شد 18 سال داشت و با آن سن کم آموزش نقشه خوانی به فرمانده گردان ها می داد. سرهنگ های ارتش می آمدند پیشش تا آموزش نقشه خوانی ببینند.شهدای ما بچه های معمولی نبودند و گلچین شدند.
پدر کجا به شهادت رسید؟
در منطقه فاو
خبر شهادت را چطور شنیدید؟
عازم جبهه بودم و در ایستگاه راه آهن بودم و می خواستم سوار قطار بشوم که خبر شهادت پدرم را شنیدم و برگشتم.
پدر بعد از شهادت برادرتان به جبهه رفتند ؟
برادرم 18/5 /62شهید شد و پیکرش آمد و تحویل گرفتیم و پدرم هم سال 64 شهید شد.
آن زمان خانواده با جبهه رفتن برادرتان مخالفت نکردند؟
خیر. برادرم را مادرم راهی جبهه ها کرد و گفت برو تا مدافع خاک وطنت و مدافع اسلام باشی.
وقتی خبر شهادت برادر را شنیدید واکنش خانواده چطور بود؟
به هر حال هجده سال زحمت او را کشیده بودند و برایشان جای ناراحتی داشت و کمی بی قراری و ناراحتی کردند اما کمی بعد آرام شدند و گفتند خدا خودش داد و خودش هم گرفت.خداوند گل هایی به ما می دهد و خودش هم اختیار دارد این گل ها را هر وقت می خواهد از ما بگیرد.
پدر بعد از شهادت برادرتان تصمیم گرفت به جبهه برود؟
خیر پدرم و برادرم هر دو با هم در جبهه ها حضورداشتند.ما با پدر و برادرم برای رفتن به جبهه رقابت می کردیم. آخرین بار قرار بود من هم بروم و در کنار پدرم باشم، در ایستگاه راه آهن بودم که خبر شهادت پدرم را شنیدم.
این روزها جوان های بسیاری با نام مدافعان حرم به شهادت می رسند، فکر می کنید اهداف شهدای مدافع حرم به اهداف شهدای دفاع مقدس نزدیک و شبیه است ؟
معتقدم اهداف شهدای مدافع حرم و ارزش هایی که به خاطر آن شهید می شوند هیچ کم تر از شهدای دوران دفاع مقدس نیست.این جوان ها برای دفاع از حرمین رفتند و اگر نمی رفتند دشمن شاید الان در قلب حرمین بود و حرمین را با خاک یکسان کرده بود، مقام این شهدا با شهدای دوران دفاع مقدس هیچ فرقی ندارد. شرایط جنگ ایران و عراق وطوری بود که با توپ و تانک و خمپاره و این چیزها می جنگیدیم و ابزار جنگی مان اینها بود اما جنگ سوریه و عراق با داعشی ها و دشمن که مدافعان حرم در آن حضور دارند جنگ تن به تن است و آنطور که من در جریان هستم مدافعان حرم بیشتر با تک تیراندازها به شهادت می رسند.
چیزی برای گفتن به خانواده های شهدای مدافع حرم دارید ؟
می خواهم بگویم شهادت در این راه لیاقتی است که نصیب هر کسی نمی شود.خدا گلچین می کند و ما باید ممنون خداوند باشیم که ما را اینطور امتحان کرده است و ما باید از این امتحان سربلند بیرون بیاییم. خانواده های شهدای مدافع حرم که عزیزانشان را در این راه از دست می دهند باید بدانند که افتخاری نصیبشان شده است که نصیب هر کسی نمی شود و ما باید مدافع خون شهدا و رهروان راه آنها باشیم،همانطور که رهبر معظم انقلاب(مدضله العالی) فرمودند: "زنده نگاه داشتن راه شهدا کم تر از شهادت نیست." یعنی اگر ما هم بتوانیم راه آنها را ادامه بدهیم مقاممان کمتر از شهادت نیست.
در اردوهای راهیان نور شرکت کردهاید؟
تا امروز قسمتم نشده است اما خیلی دوست دارم بروم، بچه ها رفته اند و از آنهایی که رفته اند شنیده ام جو خاصی دارد و فکر می کنم جوان هایی که جنگ و جبهه را ندیده اند باید بروند به این اردوها و ببینند رزمنده ها آن زمان در چه جاهایی و با چه شرایط و سختی هایی جنگیدند برای وطنشان. خودم در جبهه ها حضور داشتم و شاهد بودم بچهها در سرمای چند درجه کاپشن هایشان را در می آوردند و به رفقایشان که سردشان بود می دادند. ایثار شهدا خدایی بود و خدا هم آنها را خرید و برد.
انتظاری از مسئولان دارید ؟
هیچ انتظار مالی نداریم و فقط می خواهیم جو مملکت را درست کنند. الان بعضی مشکلات هست که خانواده های شهدا را آزار می دهد، مثل بی حجابی و وجود مواد مخدر در جامعه. با خیلی از خانواده های شهدا، فرزندان شهید و بچه هیئتی ها در ارتباط هستم و می بینم و می شنوم که از بعضی مسائل این چنینی ناراحت هستند و می گویند چرا جامعه باید به جائی برسد که طرف روسری اش افتاده است و اصلا برایش مهم نیست و انگار نه انگار که در مملکت اسلامی زندگی می کند،زمانی بود که بسیج و سپاه و نیروی انتظامی دستشان توی کار بود و اجازه چین رفتارهایی را نمی دادند اما امروز دست همه شان بسته است و جامعه مان به سوی اروپایی شدن و امریکایی شدن می رود. مسئولان می توانند جلوی این ماجرا را بگیرند و ما می خواهیم تصمیم قاطعانه ای در این زمینه بگیرند.
عده ای قصد دارند از راه های مختلف مثل تهمت گرفتن پول های کلان ارزش شهدای مدافع را کم جلوه بدهند.نظرتان در این زمینه چیست؟
فکر میکنم این مسئله به اعتقاد افراد برمی گردد. افرادی که اعتقادات قوی دارند هرگز چنین کاری نمی کنند.این افراد اعتقادات سستی دارند و نظرشان مثل اروپایی ها و اسرائیلی ها و وهابیت بقیه است. اینها مثل داعش و وهابیت هستند که به نام دین دارند ریشه اسلام را می زنند،از طرفی عبادت می کنند و نماز می خوانند و از طرف دیگر میگویند الله اکبر و بعد گردن مردم بی گناه را با گیوتین می زنند و سر می برند و به زن و بچه رحم نمی کنند و بی گناه می کشند، اینها می خواهند ریشه دین را بزنند و کسانی که این حرف ها را می زنند هم برای همین سعی می کنند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
شهید حاج رضا مذهب شناس و فرزندش شهید علیرضا مذهب شناس، هر دو از نیروهای بسیجی و داوطلب بوده اند. شهید علیرضا مذهب شناس ششم اسفند 1343 در خانواده ای آبرومندچشم به جهان گشود، هفت سالگی در دبستان نبوی اسلامی ثبت نام نمود و دوران راهنمایی را در مدرسه 22(نام بعد از انقلاب مدرسه) بهمن سپری کرد.
برای تحقق فرمان امام در بسیج ثبت نام کرد و آموزش دوره بسیج رادید، دررزم شبانه که در ارتفاعات برگذار میشد بر اثر سرما رماتیسم گرفت اما علیرغم دو ماه بستری بودن در بیمارستان از بسیج دست نکشید. دردرگیری های اوایل انقلاب علیه منافقین شرکت داشت ،ازطرف بسیج به سپاه معرفی و به مدت یک ماه در پادگان امام حسین آموزش دید و سرانجام عازم جبهه شد.دوماه در سومار بود وپس ازپایان ماموریت به تهران باز گشت و دوران راهنمایی را به خوبی پشت سرگذاشت.
بعد از آن درعملیات های فتح المبین و بیت المقدس شرکت داشت و درمرحله دوم عملیات بیت المقدس مورد اثابت ترکش خمپاره در ناحیه گونه راست قرارگرفت دو هفته بعد از اینکه به تهران اعزام شده بود دوباره به جبهه رفت و درعملیات رمضان شرکت داشت. در روابط عمومی تیپ 3 حزب الله شروع به فعالیت کرد وامتحانات سال دوم دبیرستان را داد و قبول شد دوباره به جبهه اعزام شد اما این رفتن بابقیه رفتن هایش فرق داشت انگار برگشتی در کار نبود.در بخشی از وصیت نامه پدرشهید وی نیز می خوانیم : "آه چقدر مشتاقم که هرچه زود تر به این جوانان شهید بپیوندم من به شهادت در راه خدا مباهات میکنم(امام حسین(ع)، این وصیت نامه رامینویسم تاراه شهیدان ومعلولان جنگ حق علیه باطل راکه دردانشگاه علی اصغر فارغ التحصیل شدندرازنده نگه دارم و انشاالله من نیزراه آنهاراادامه خواهم دارد"
از پدر و برادر بگویید ؟
پدرم از نوکرهای اهل بیت(ع) و پیرغلامان امام حسین(ع)بود و هیئت داشتیم و پدرم همیشه به من می گفت فقط وظیفه ات این باشد که این چراغ را روشن نگه داری، چون برای امام حسین(ع)است. پدرم علاقه خاصی به امام حسین(ع) داشت و برای من معلمی بود که حالا دارم راه او را ادامه می دهم.ممنون او هستم که مرا طوری بار اورد و تربیت کرد که مثل خودش عاشق آقا امام حسین(ع) هستم و هیئت داری می کنم.
برادرم هم زیاد چیزهایی که در دلش بود را بروز نمی داد اما بسیار دستگیر بود.
گاهی دو سه ماه از حقوقش را به مستمندان می داد و کارهای خیر مخفی زیادی انجام می داد که دوست نداشت کسی بداند. در عین حال من تصور می کنم یکی از مخترعان این مملکت بود اگر می ماند و به کارهایش ادامه می داد. ماشینی طراحی کرده بود و اسمش را 60 /61 گذاشته بود، با آن سن کم خلاقیت به خرج می داد. وقتی شهید شد آن ماشین روی پشت بام منزلمان بود و خیلی ها برای دیدنش می آمدند. می خواهم بگویم شهدای ما کم شخصیتی نبودند و اگر وصیت نامه هرکدامشان را که بخوانیم به این نتیجه می رسیم که خیلی هایشان با سن کم بسیار با هوش و خلاق بودند. برادر من وقتی شهید شد 18 سال داشت و با آن سن کم آموزش نقشه خوانی به فرمانده گردان ها می داد. سرهنگ های ارتش می آمدند پیشش تا آموزش نقشه خوانی ببینند.شهدای ما بچه های معمولی نبودند و گلچین شدند.
پدر کجا به شهادت رسید؟
در منطقه فاو
خبر شهادت را چطور شنیدید؟
عازم جبهه بودم و در ایستگاه راه آهن بودم و می خواستم سوار قطار بشوم که خبر شهادت پدرم را شنیدم و برگشتم.
پدر بعد از شهادت برادرتان به جبهه رفتند ؟
برادرم 18/5 /62شهید شد و پیکرش آمد و تحویل گرفتیم و پدرم هم سال 64 شهید شد.
آن زمان خانواده با جبهه رفتن برادرتان مخالفت نکردند؟
خیر. برادرم را مادرم راهی جبهه ها کرد و گفت برو تا مدافع خاک وطنت و مدافع اسلام باشی.
وقتی خبر شهادت برادر را شنیدید واکنش خانواده چطور بود؟
به هر حال هجده سال زحمت او را کشیده بودند و برایشان جای ناراحتی داشت و کمی بی قراری و ناراحتی کردند اما کمی بعد آرام شدند و گفتند خدا خودش داد و خودش هم گرفت.خداوند گل هایی به ما می دهد و خودش هم اختیار دارد این گل ها را هر وقت می خواهد از ما بگیرد.
پدر بعد از شهادت برادرتان تصمیم گرفت به جبهه برود؟
خیر پدرم و برادرم هر دو با هم در جبهه ها حضورداشتند.ما با پدر و برادرم برای رفتن به جبهه رقابت می کردیم. آخرین بار قرار بود من هم بروم و در کنار پدرم باشم، در ایستگاه راه آهن بودم که خبر شهادت پدرم را شنیدم.
این روزها جوان های بسیاری با نام مدافعان حرم به شهادت می رسند، فکر می کنید اهداف شهدای مدافع حرم به اهداف شهدای دفاع مقدس نزدیک و شبیه است ؟
معتقدم اهداف شهدای مدافع حرم و ارزش هایی که به خاطر آن شهید می شوند هیچ کم تر از شهدای دوران دفاع مقدس نیست.این جوان ها برای دفاع از حرمین رفتند و اگر نمی رفتند دشمن شاید الان در قلب حرمین بود و حرمین را با خاک یکسان کرده بود، مقام این شهدا با شهدای دوران دفاع مقدس هیچ فرقی ندارد. شرایط جنگ ایران و عراق وطوری بود که با توپ و تانک و خمپاره و این چیزها می جنگیدیم و ابزار جنگی مان اینها بود اما جنگ سوریه و عراق با داعشی ها و دشمن که مدافعان حرم در آن حضور دارند جنگ تن به تن است و آنطور که من در جریان هستم مدافعان حرم بیشتر با تک تیراندازها به شهادت می رسند.
چیزی برای گفتن به خانواده های شهدای مدافع حرم دارید ؟
می خواهم بگویم شهادت در این راه لیاقتی است که نصیب هر کسی نمی شود.خدا گلچین می کند و ما باید ممنون خداوند باشیم که ما را اینطور امتحان کرده است و ما باید از این امتحان سربلند بیرون بیاییم. خانواده های شهدای مدافع حرم که عزیزانشان را در این راه از دست می دهند باید بدانند که افتخاری نصیبشان شده است که نصیب هر کسی نمی شود و ما باید مدافع خون شهدا و رهروان راه آنها باشیم،همانطور که رهبر معظم انقلاب(مدضله العالی) فرمودند: "زنده نگاه داشتن راه شهدا کم تر از شهادت نیست." یعنی اگر ما هم بتوانیم راه آنها را ادامه بدهیم مقاممان کمتر از شهادت نیست.
در اردوهای راهیان نور شرکت کردهاید؟
تا امروز قسمتم نشده است اما خیلی دوست دارم بروم، بچه ها رفته اند و از آنهایی که رفته اند شنیده ام جو خاصی دارد و فکر می کنم جوان هایی که جنگ و جبهه را ندیده اند باید بروند به این اردوها و ببینند رزمنده ها آن زمان در چه جاهایی و با چه شرایط و سختی هایی جنگیدند برای وطنشان. خودم در جبهه ها حضور داشتم و شاهد بودم بچهها در سرمای چند درجه کاپشن هایشان را در می آوردند و به رفقایشان که سردشان بود می دادند. ایثار شهدا خدایی بود و خدا هم آنها را خرید و برد.
انتظاری از مسئولان دارید ؟
هیچ انتظار مالی نداریم و فقط می خواهیم جو مملکت را درست کنند. الان بعضی مشکلات هست که خانواده های شهدا را آزار می دهد، مثل بی حجابی و وجود مواد مخدر در جامعه. با خیلی از خانواده های شهدا، فرزندان شهید و بچه هیئتی ها در ارتباط هستم و می بینم و می شنوم که از بعضی مسائل این چنینی ناراحت هستند و می گویند چرا جامعه باید به جائی برسد که طرف روسری اش افتاده است و اصلا برایش مهم نیست و انگار نه انگار که در مملکت اسلامی زندگی می کند،زمانی بود که بسیج و سپاه و نیروی انتظامی دستشان توی کار بود و اجازه چین رفتارهایی را نمی دادند اما امروز دست همه شان بسته است و جامعه مان به سوی اروپایی شدن و امریکایی شدن می رود. مسئولان می توانند جلوی این ماجرا را بگیرند و ما می خواهیم تصمیم قاطعانه ای در این زمینه بگیرند.
عده ای قصد دارند از راه های مختلف مثل تهمت گرفتن پول های کلان ارزش شهدای مدافع را کم جلوه بدهند.نظرتان در این زمینه چیست؟
فکر میکنم این مسئله به اعتقاد افراد برمی گردد. افرادی که اعتقادات قوی دارند هرگز چنین کاری نمی کنند.این افراد اعتقادات سستی دارند و نظرشان مثل اروپایی ها و اسرائیلی ها و وهابیت بقیه است. اینها مثل داعش و وهابیت هستند که به نام دین دارند ریشه اسلام را می زنند،از طرفی عبادت می کنند و نماز می خوانند و از طرف دیگر میگویند الله اکبر و بعد گردن مردم بی گناه را با گیوتین می زنند و سر می برند و به زن و بچه رحم نمی کنند و بی گناه می کشند، اینها می خواهند ریشه دین را بزنند و کسانی که این حرف ها را می زنند هم برای همین سعی می کنند.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *