صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

تا ۱۰متری تروریست‌ها پیش رفتیم/ آموزش سرلشکرهای سوری توسط مستشاران ایرانی

۲۰ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۶:۲۸
کد خبر: ۲۵۳۸۲۰
جنگ در سوریه در جریان است و کماکان حلب به عنوان مهمترین منطقه درگیری ارتش با گروه‌های تروریستی در مرکز توجهات جهانی قرار دارد؛ خبرنگاران زیادی از ملیت های مختلف برای پوشش اخبار جنگ به سوریه رفته اند اما سهم خبرنگاران در این باره چندان زیاد نیست.
به نقل از تسنیم، جنگ در سوریه در جریان است و کماکان، حلب به عنوان مهمترین منطقه درگیری ارتش با گروه‌های تروریستی همچنان در مرکز توجهات جهانی قرار دارد.

خبرنگاران زیادی از ملیت های مختلف برای پوشش اخبار جنگ، به سوریه رفته اند اما سهم خبرنگاران ایرانی در این باره چندان زیاد نیست.

مهدی بختیاری خبرنگار حوزه نظامی خبرگزاری فارس به همراه علی خارا عکاس این مجموعه، از معدود خبرنگاران و عکاسان ایرانی بودند که در بحبوحه نبرد حلب خود را به این منطقه رسانده و توانستند اخبار و گزارش های مختلفی از اوضاع این شهر جنگ زده و برخی نقاط دیگر سوریه ارسال کنند.

با او که گزارش‌هایش از نبرد حلب، واقعیات جنگ را بهتر برای مخاطبان ایرانی به نمایش گذاشت، به گفتگو نشستیم.

می‌گوید: ما از جنوب غرب حلب و از مسیر راموسه وارد شهر شدیم. اطراف جاده پر بود از خاکریز و موانعی که با بشکه ایجاد کرده بودند تا دید تک تیراندازان تروریست کور شود. آنها در فاصله نزدیکی بودند و در برخی مناطق حضور داشتند. چند روز بعد یکی از نیروهای ایرانی همانجا هدف تک تیرانداز قرار گرفت و به شهادت رسید.

خبرنگار نظامی فارس، شرایط زندگی مردم در سوریه را بسیار سخت توصیف می‌کند، تصریح می‌کند: حلب در برخی نقاط دقیقا میان مردم و مسلحین تقسیم شده است. در منطقه‌ای مانند «صلاح الدین» در جنوب حلب که موضوع یکی از گزارش‌های اصلی ما بود، این تقسیم‌بندی بین مردم و تروریست‌ها، تنها با نصب یک پرده صورت گرفته بود که آرم کمیساریای حمایت از پناهجویان جنگی سازمان ملل بر روی آن نقش بسته بود. یعنی این سوی پرده‌ها مردم عادی زندگی می‌کردند و آن سو مسلحین که گاها این فاصله تنها به 10 متر می‌رسید.

"تروریست‌ها در برخی مواقع با نفربرهای مملو از چندین تن مواد منفجره حمله می‌کردند که گاها این انتحاری‌ها به‌وسیله گلوله‌های توپخانه یا موشک‌های ضد زره هدف قرار می‌گرفت و اگر هم این امکان یا فرصت آن فراهم نبود، محل را خالی می‌کردند تا تلفاتی داده نشود."

مهدی بختیاری خاطره جالبی هم از شهید محسن خزایی خبرنگار صدا و سیما در حلب، دارد، آنجایی که می‌گوید: یک بار که قرار بود از شرق حلب و از منطقه کاستلو برگردیم، هیچ ماشینی نبود و از ایشان درخواست کردیم که ما را با ماشینی که در اختیار داشتند تا یک جایی ببرند؛ ماشین یک دستگاه هایلوکس دوکابین بود و تیم خودشان هم 4 نفر بودند. شهید خزایی اصرار کرد که ما جلو بنشینیم و خودش برود در قسمت بار.

مشروح گفتگوی تسنیم با بختیاری را در زیر می‌خوانید:

برای اولین سوال، پیش از ماموریت سوریه تجربه حضور در منطقه جنگی برای انجام کار خبر را داشتید؟

بختیاری: خیر. تجربه اینچنینی نداشتم. البته سال گذشته برای حضور در یمن با یک کشتی امدادی که قرار بود مواد غذایی و پزشکی به این کشور ببرد، همراه شدیم ولی این ماموریت نیمه کاره ماند و کشتی نجات به دلیل کارشکنی سعودی‌ها و فشار آمریکایی‌ها نتوانست به مقصد برسد و نهایتا ما از کشور جیبوتی بازگشتیم.

شاید نزدیک‌ترین تجربه حضور در مناطق جنگ زده برای من، یک سال پس از جنگ 33 روزه بود که به بیروت و جنوب لبنان رفتم ولی در آن مورد هم، یک سال از جنگ گذشته بود لذا حضورم در سوریه، اولین تجربه اینچنینی بود که هم به لحاظ حرفه‌ای و هم کسب تجربه و تحلیل، برایم بسیار ارزشمند است.

چطور به سوریه رفتید؟ یعنی زمینه برای حضور در این کشور در شرایط فعلی چقدر فراهم است؟

بختیاری: ما از چند ماه قبل به دنبال حضور در سوریه بودیم و برای این کار، نامه‌نگاری‌های زیادی با مراکز مربوطه کردیم ولی جوابی داده نمی‌شد. یعنی جواب منفی هم نمی‌دادند ولی از نوع رفتار و برخوردشان معلوم بود که تمایلی برای اعزام خبرنگار ندارند.

چند ماه این پیگیری‌ها طول کشید ولی جواب نداد. نهایتا تصمیم گرفتیم خودمان شخصا عمل کنیم و به سوریه برویم. حالا یا موفق می‌شدیم یا برمی‌گشتیم ولی به هر حال با نشستن و نامه‌نگاری کردن کاری از پیش نمی‌رفت.

چقدر به نتیجه کار خوشبین بودید؟

بختیاری: اوایل خیلی خوشبین بودم، چون چند نفر در آنجا ما را می‌شناختند و ما روی کمک آنها بسیار حساب کرده بودیم و در نظرمان هم سخت ترین کار، رسیدن به سوریه و دمشق بود ولی کار که شروع شد، کم کم مشکلات خودش را نشان داد و فهمیدیم اتفاقا آسان‌ترین کار همین رسیدن به سوریه بود و مشکلات تازه از دمشق آغاز شد.

چه مشکلاتی؟

بختیاری: همین عدم هماهنگی و همکاری. نداشتن تجربه و اینکه یک مرتبه می‌دیدی در دمشق هستی ولی هیچ کاری نمی‌شود کرد، البته عکاس‌مان (علی خارا) چند بار تجربه حضور در سوریه و مناطق عملیاتی این کشور را داشت ولی این بار یک تجربه متفاوت از قبل بود.


دوستانتان کمکی نکردند؟

بختیاری: نه، در ابتدا هیچ کس حاضر نمی‌شد با ما همکاری کند و اصطلاحا دنبال دردسر برای خودشان نبودند. برای همین ما چند روز در دمشق ماندیم تا از طرق دیگر هماهنگی‌ها صورت بگیرد. این ایام همزمان با شروع محرم بود و ما تمام 10 شب اول را توانستیم در مراسم‌های عزاداری حرم حضرت رقیه(س) شرکت کنیم.

برنامه‌ریزی ذهنی اولیه‌تان برای این سفر چه بود و با چه هدفی به یکی از ناامن‌ترین کشورهای جهان سفر کردید؟

بختیاری: هدف اصلی ما، تنها تهیه گزارش‌های جنگی و پوشش اخبار خط مقدم نبود؛ گزارش از نحوه زندگی مردم در جریان جنگ و اوضاع و احوال اجتماعی شهرها خصوصا حلب یکی از هدف‌گذاری‌های اصلی ما در این سفر بود. به هر حال اخبار حلب هنوز هم در صدر اخبار جهان قرار دارد و این برای ما مهم بود که هر طور شده خودمان را به آنجا برسانیم و ببینیم در این شهر چه خبر است و گزارش‌هایی از واقعیات جنگ منتشر کنیم.

قطعا به دنبال حضور در مناطق نبرد هم بودیم و توانستیم در برخی از این مناطق مانند آتش‌بارهای توپخانه و یا مناطق عملیاتی شمال حلب و جنوب سوریه در درعا و قنیطره هم حاضر شویم ولی همان‌طور که اشاره کردم، گزارش‌های اجتماعی از مناطق جنگی و مردمی که در آن سکونت داشتند، هدف اصلی سفرمان بود.

چقدر از اوضاع و احوال مناطق جنگی سوریه اطلاع داشتید؟

بختیاری:‌ اطلاعات‌مان همان مطالبی بود که در رسانه‌ها می‌خواندیم، نمی‌دانستیم که اصلا ورود به حلب برای ما ممکن خواهد بود یا خیر. هماهنگی‌ها انجام نمی‌شد و همین موضوع ما را حسابی خسته و کلافه کرده بود ولی تصمیم گرفته بودیم هرطور شده به حلب برویم چون در غیر این صورت هدف اصلی کارمان محقق نمی‌شد.

این را هم باید بگویم که شخصا اطلاع دقیقی از حلب نداشتم و برای همین وقتی وارد شهر شدیم، اوضاع بسیار متفاوت‌تر از پیش فرض‌های قبلی‌ام بود.

یعنی چطور بود؟

بختیاری: حلب این روزها مرکز اصلی درگیری‌هاست و فکر می‌کردم خیلی ویران‌تر از این باشد. در سوریه شهرهای ویران شده زیادی بدون سکنه مانده و هیچ کس نمی‌تواند در آن زندگی کند. فکر می‌کردم حلب هم شبیه به آنها و شاید فقط کمی بهتر باشد، ولی وارد شهر که شدیم دیدم خیلی متفاوت‌تر از پیش‌فرض‌های اولیه ذهنی‌ام بود.

بالاخره چطور کارتان هماهنگ شد و مجوز فعالیت خبری در یک شهر جنگی را گرفتید؟

بختیاری: زمانی که در دمشق از کمک دوستانمان ناامید شدیم، از طریق سفارت ایران در سوریه، نامه ای به وزارت اعلام (رسانه) سوریه زدیم و آنها هم مجوزی برای تهیه گزارش از برخی مناطق به ما دادند که یک مجوز ابتدایی بود و با آن مجوز نمی‌شد فعالیت چندانی کرد. آن مجوز به ما اجازه حضور در مناطق عملیاتی را نمی‌داد.

در حلب هم این مجوز اگرچه تا حدودی کارمان را راه می‌انداخت اما نیاز به هماهنگی بیشتری بود که اینجا از دوستانمان کمک گرفتیم.

همان دوستانی که ابتدا کاری برایتان نکرده بودند؟

بختیاری: بله. برخی از آنها اینجا به ما کمک کردند.

چطور شد نظرشان برگشت؟

بختیاری: نمی دانم. شاید دل‌شان به حال ما سوخت و یا وقتی سماجت ما را دیدند حاضر شدند کمک کنند. البته کمک آنها در خارج از حلب و برای رفتن به مناطق عملیاتی بود وگرنه در داخل شهر خودمان هر طوری بود هماهنگی‌های لازم را می‌کردیم. چه از طریق مجوز و چه با استفاده از روابط شخصی.

از وضعیت داخل شهر حلب بگویید. اینکه گفتید مشاهدات‌تان با پیش‌فرض‌هایتان فرق داشت.

بختیاری: حلب در گذشته حدود 3 میلیون نفر جمعیت داشته که در حال حاضر بنا بر برخی نقل قول‌ها، به کمتر از یک میلیون نفر رسیده و افراد زیادی مجبور به مهاجرت شده‌اند.

ما از جنوب غرب حلب و از مسیر راموسه وارد شهر شدیم. اطراف جاده پر بود از خاکریز و موانعی که با بشکه ایجاد کرده بودند تا دید تک تیراندازان تروریست کور شود. آنها در فاصله نزدیکی بودند و در برخی مناطق حضور داشتند. چند روز بعد یکی از نیروهای ایرانی همانجا هدف تک تیرانداز قرار گرفت و به شهادت رسید.

ما مستقیما به مرکز حلب رفتیم که اوضاعش در ظاهر عادی بود، ولی تا رسیدن به مرکز از کنار مناطقی رد می‌شدیم که در اشغال تروریست‌ها بودند و یک هفته بعد به محل اصلی درگیری میان مسلحین و ارتش سوریه تبدیل شد.

رستوران‌ها، هتل ها، مغازه ها باز بودند ولی صدای انفجار نیز از دوردست به گوش می‌رسید. همه شب‌ها برق شهر قطع می‌شد، همه جا در تاریکی مطلق فرو می‌رفت و تنها برخی ساختمان‌ها مانند هتل‌ها -آن هم نه همه هتل‌ها- با استفاده از موتور برق روشن بودند.

در شمال و شرق حلب هم اوضاع کمابیش همینطور بود. مثلا ما برای رفتن به نبل و الزهرا که 20 کیلومتر تا حلب فاصله است، مجبور شدیم از مسیری فرعی برویم که بیش از یک ساعت طول کشید.

در برخی از گزارش‌هایی که از حلب ارسال کردید، چندین بار عبارت «زندگی در همسایگی مرگ - لینک» را به کار بردید. زندگی مردم در این شهر چگونه است که شما آن را با این واژه توصیف می‌کنید؟

بختیاری: حلب در برخی نقاط دقیقا میان مردم و مسلحین تقسیم شده است. در منطقه‌ای مانند «صلاح الدین» در جنوب حلب که موضوع یکی از گزارش‌های اصلی ما بود، این تقسیم‌بندی بین مردم و تروریست‌ها، تنها با نصب یک پرده صورت گرفته بود که آرم کمیساریای حمایت از پناهجویان جنگی سازمان ملل بر روی آن نقش بسته بود.

یعنی این سوی پرده‌ها مردم عادی زندگی می‌کردند و آن سو مسلحین که گاها این فاصله تنها به 10 متر می‌رسید.

البته آن‌سوی پرده در سمت تروریست‌ها کاملا ویران شده بود و تا فاصله‌ی زیادی کسی زندگی نمی‌کرد ولی مسلحین بسیاری، در میان ویرانه‌ها حضور داشتند که گاها اقدام به تیراندازی و پرتاب کپسول‌های گاز و خمپاره می‌کردند.

این سوی پرده‌ها و در ساختمان‌های نیمه ویران که برخی خالی از سکنه بود، نیروهای ارتش شبانه روز منطقه مسلحین را تحت نظر داشتند و هر دو طرف اگر همدیگر را می‌دیدند حتما شلیک می‌کردند.


در بسیاری از ساختمان‌های همجوار با پرده‌ها، مردم زندگی می‌کنند و چون اجاره خانه در این ساختمان‌ها کمتر است، جمعیت زیادتری حضور دارند. بیشتر هم مردمی هستند که از مناطق تحت اشغال تروریست‌ها مجبور به مهاجرت شده‌اند.

زندگی در آن ناحیه بسیار سخت است. آب و برق و گاز نیست و اگر هم باشد، با هزینه بالا سهمیه بندی شده است؛ تراکم جمعیتی بالاست و هیچ تضمینی وجود ندارد که تروریست‌ها اقدام به انفجار و تیراندازی نکنند؛ در همین موقعیت، مردم زندگی روزمره خود را می‌کنند. روزی در بازدید از همین ساختمان های متروکه دیدیم که دو کوچه بالاتر مراسم عروسی برگزار شده بود و بچه‌ها در حال بازی، مردم هم شادی می‌کردند.

حضور شما در شهر حلب تقریبا همزمان با آغاز حملات چند روزه تروریست‌ها برای شکستن محاصره دوستان‌شان در شهر بود. کمی از فضای این حملات و نحوه مقابله با آنها بگویید.

بختیاری: شاید مردم ما ذهنیت درستی از وضعیت شهر حلب نداشته باشند. همانطور که خود من پیش از ورود به این شهر برداشتم طور دیگری بود.

تعدادی از تروریستها در برخی مناطق حلب در محاصره قرار دارند و گروه‌های مختلف از مسلحین سعی داشتند با حمله به حلب، محاصره دوستان‌شان را بشکنند.

حملات از سمت جنوب و جنوب غرب بسیار شدید بود و گاهی چندین هزار نفر با استفاده از انواع تسلیحات مثل موشک‌های تاو و خمپاره و البته خودروهای انتحاری حمله می‌کردند.

گاهی در روز 10 حمله انتحاری برای شکستن خط نیروهای ارتش انجام می‌گرفت و ما وقتی با دیده‌بان‌های در خط صحبت می‌کردیم، نقل قول‌های عجیب و غریبی می‌کردند. یکی از این دیده‌بان‌ها وقتی در محاصره قرار گرفته و اصطلاحا دور خورده بود، گرای خودش را به آتش بار توپخانه داده بود تا آنجا را بزنند ولی توانسته بود به موقع از مهلکه فرار کند.

این جملات دقیقا در مکان‌هایی صورت می‌گرفت که مردم هم حضور داشتند؛ شاید در 20 متری محل درگیری، مغازه‌ها باز بودند و انگار مردم جنگ را نمی‌دیدند.

تروریست‌ها در برخی مواقع با نفربرهای مملو از چندین تن مواد منفجره حمله می‌کردند که گاها این انتحاری‌ها به‌وسیله گلوله‌های توپخانه یا موشک‌های ضد زره هدف قرار می‌گرفت و اگر هم این امکان یا فرصت آن فراهم نبود، محل را خالی می‌کردند تا تلفاتی داده نشود.

این حملات انتحاری بیشتر تاثیر روانی داشت و با انفجارهای مهیب می‌خواستند ترس و حشت را در دل نیروهای ارتش زیاد کنند؛ حالا شما حساب کنید چندین روز نیروهای ارتش و مقاومت در برابر این مسلحین که مثل زامبی‌ها حمله می‌کردند ایستادند.

البته آتش توپخانه ارتش و حملات هوایی هم نقش بسیار موثری در مقابله با این حملات داشت. خصوصا ما که منطقه نبرد در شهرک 1070 را نگاه می‌کردیم، به‌خوبی می‌‌دیدیم که این گلوله‌ها چطور توانست تروریست‌ها را در این منطقه مهم تارومار کند و نهایتا هم به آزادی آنجا ختم شد.

در حلب با نوعی جنگ شهری مواجهیم که کار را بسیار سخت می‌کند چون مردم در صحنه هستند و نباید به آنها آسیبی برسد. اینها گوشه‌ای از مشکلات مردم این منطقه بود و ما که در شهری با امنیت کامل زندگی می‌کنیم، این نوع زندگی در کنار مرگ برای‌مان عجیب بود.

از این وضعیت نمی‌ترسیدید؟ حضور در مناطقی که هیچ تضمین جانی نداشت.

بختیاری: نمی‌شود گفت که نمی‌ترسیدیم ولی وقتی آدم در موقعیت و یا در بطن ماجرا قرار می‌گیرد، کمی اوضاع فرق می‌کند و نوعی «نترسیدن» را تجربه می‌کند. حضور در مناطق عملیاتی و وضعیت جنگی منطقه نیز انسان را دچار ترس می‌کرد، خصوصا اینکه درست در بدو ورود ما به یکی از مناطق حومه حلب، تروریست‌ها با شلیک کاتیوشا یک زن و دو کودک را کشتند.

در یکی از گزارش‌هایتان، از قرارگاه فرماندهی توپخانه ارتش سوریه گزارش داده بودید.

بختیاری: بله.

چطور به آنجا راه یافتید؟

بختیاری: ما این فرصت را در ریف حلب پیدا کردیم که چند ساعتی در قرارگاه فرماندهی توپخانه باشیم؛ جایی که یکی از مهمترین نقش‌ها را در مقابله با هجوم سراسری تروریست‌ها به شهر ایفا می‌کرد. البته ورود به این قرارگاه بسیار سخت است و معمولا به افراد غیرمسئول این اجازه داده نمی‌شود ولی ما توانستیم این موقعیت را به دست بیاوریم.

برای خود من تجربه بسیار گرانقیمتی بود. منطقه تروریستها، هم از طریق دوربین‌های دید در شب و هم با استفاده از پهپادهای شناسایی به صورت آنلاین رصد می‌شد و ما کاملا آتشی که بر سر تروریست‌ها فرود می‌آمد را می‌دیدیم.

در کنار این قرارگاه یکی دو روزی هم در آتش بارهای توپخانه بودیم. اینجا هم موقعیت جالبی داشت. انواع توپ‌های 152، 130، 122 و . . . در کنار کاتیوشا و ووزلیکا به صورت شبانه روز خصوصا در روزهای هجوم تروریست‌ها، به سمت محل‌های استقرار آنها شلیک می‌کردند.

چیزی که بیشتر از همه در اینجا نظر ما را جلب کرد، عملکرد توپچی های جوانی بود که 24 ساعته کار می‌کردند؛ آنها در واقع از جمله کسانی بودند که بیشترین نقش را در توقف حملات مسلحین داشتند. خصوصا با استقاده از گلوله‌های هوشمند که ما فیلم اصابت آنها را در خبرگزاری فارس کار کردیم و کاملا گویای مطلب هست که چطور مراکز تجمع تروریست‌ها مثل ساختمان‌ها و سنگرها به صورت دقیق مورد اصابت قرار می‌گرفت.

با توجه به رویکرد گزارش‌های شما و تمرکزتان بر موضوعات اجتماعی و زندگی روزمره مردم، نظر مردم سوریه در خصوص بحران 5 ساله این کشور چیست؟

بختیاری: اتفاقا یکی از نکاتی که برای خود من بسیار مهم و جذاب بود، همین بود که ببینم مردم درباره جنگ چه می‌گویند. برای همین هرگاه فرصتی پیش می‌آمد با افراد مختلف صحبت می‌کردیم. خصوصا با جوان‌ترها.

اولا همه آنها بر موضوع مبارزه با تروریست‌ها متفق القول بودند و حتی اگر انتقاداتی هم به حکومت داشتند، وقتی طرف مقابل را می‌دیدند به این نتیجه می‌رسیدند که لااقل در حال حاضر زمان تغییر نیست.

مردم عادی از جنگ خسته هستند. جنگ با خود محدودیت، کمبود و گرفتاری‌های فراوان می‌آورد. به عنوان مثال همین ایست و بازرسی‌های داخل شهرها و یا در جاده‌ها. مردم در روز مجبورند چندین‌بار از  پست‌های ایست و بازرسی رد شوند، اگرچه سعی شده تا حد ممکن این کار با سرعت صورت بگیرد ولی به هرحال معطلی دارد.

جنگ شهری، فرسایشی و خسته‌کننده است‌. به جرات می‌توان گفت بزرگترین آرزوی تک تک مردم سوریه به خصوص ساکنان شهرهایی مانند حلب که مستقیما درگیر جنگ هستند، تمام شدن جنگ و نابودی تروریست‌هاست.

دیدن کدام صحنه‌ها در این سفر بیشتر اذیت‌تان کرد؟

بختیاری: مردم سوریه اوضاع خوبی ندارند. جنگ همه دارایی‌های‌شان را نابود کرده و مشکلات زیادی را روی دست‌شان گذاشته است. ما توانستیم شهرهای زیادی از سوریه را ببینیم. دمشق، درعا، قنیطره، حمص، حلب، نبل و الزهرا و ... که اینها هرکدام شهرک‌ها و روستاهای زیادی را در خود داشت و تقریبا همه آنها با جنگ درگیر بودند.

زندگی‌ها به سختی می‌گذرد و شهرهایی که روزگاری مراکز توریسم سوریه بوده و کشوری که در گذشته آن وضعیت را داشته، حالا به این روز افتاده که مردمش با بدبختی آب و برق و گاز خود را تامین می‌کنند. این مشکلات شاید در یک بازه کوتاه مثلا چند ماهه قابل تحمل باشد، ولی وقتی چند سال طول می‌کشد. دیگر کارد به استخوان می‌رسد.

دیدن شهرهای نابود شده، خانه های ویران -که بعید می‌دانم تا سالها دولت سوریه توان بازسازی آنها را داشته باشد- دیدن وضعیت مهاجرین جنگ زده در شهرهایی مثل دمشق که با چه فلاکتی زندگی می‌کردند و در واقع فقط زنده بودند. بچه‌هایی که هیچ آینده‌ای برایشان قابل تصور نبود و پدرانی که با کمترین میزان درآمد و نبود کار، مجبور بودند خانواده شان را برای خاطر هزینه کمتر، در دل خطر اداره کنند واقعا آزاردهنده بود. حالا به اینها کشته شدن، مجروحیت‌ و از دست دادن عزیزان را هم اضافه کنید.

یک نکته جالب هم که ما در استان قنیطره دیدیم این بود که تروریست‌ها واقعا در مناطق مرزی استان قنیطره با بلندی‌های جولان، جولان می‌دهند و با اینکه آن مناطق نزدیک مناطق تحت اشغال، اشغالگران قدس است، به راحتی در حال فعالیت در ان مناطق هستند، بدون اینکه حتی مزاحمتی از سوی اسرائیل برای خود احساس کنند، البته مزاحمت که چه عرض کنم، اسرائیل طبق اسنادی که پیش از این هم منتشر شده بود، به تروریست‌های آن منطقه، خدمات درمانی هم ارائه می‌دهد.

نگاه سوری‌ها به ایران به عنوان یکی از کشورهای متحد و هم‌پیمان دولت سوریه چیست؟

بختیاری: ما وقتی وارد حلب شدیم، تصمیم گرفتیم تا جایی که امکان دارد، ملیت خودمان را آشکار نکنیم. چون به هر حال حلب مرکز درگیری‌ها بود و هر طیفی در آنجا حضور داشت. می‌دانستیم که مثلا یک فرد ایرانی برای مسلحین چقدر می‌تواند ارزشمند باشد و برای این کار هم حاضر هستند پول خیلی خوبی بدهند.

یعنی برای ربودن یک نفر ایرانی؟

بختیاری: بله، دقیقا. این را از زبان خیلی‌ها حتی نیروهای سوری شنیده بودیم. برای همین تصمیم گرفتیم ملیت خودمان را آشکار نکنیم ولی کار خیلی راحتی هم نبود. همان روز اول وقتی وارد اولین تاکسی شدیم، راننده پرسید شما ایرانی هستید؟ ما که جا خورده بودیم دیدیم نمی‌شود انکار کرد. گفتیم بله. راننده تاکسی خیلی احترام گذاشت و نهایتا حاضر نشد از ما کرایه بگیرد. بعدها این برخورد را چند بار دیگر هم دیدیم و خیال‌مان راحت شد و آسوده در شهر تردد می‌کردیم.

البته برای محل اسکان در شهر حلب هم کمی تردید داشتیم. خبرنگاران خارجی عمدتا در یکی از هتل‌های اصلی شهر بودند که در مرکز حلب قرار داشت. ما هم به هر حال آشنایی چندانی با شهر نداشتیم و نمی‌توانستیم به هر هتلی اطمینان کنیم. ما هم به همان هتل رفتیم اما کمی برای‌مان گران بود. با چانه زدن زیاد قیمت را پایین آوردیم، تا آن روز نمی‌دانستم که در هتل هم می‌توان برای پایین آوردن قیمت اتاق چانه زد!

به هر حال درخواست کردیم تا اتاق‌مان که در طبقه 19 هتل بود، رو به شهر باشد تا بتوانیم از بالا هم منطقه درگیری‌ها در حلب را ببینیم، شب‌ها که برق حلب قطع می‌شد، می‌توانستیم انفجارها را ببینیم و صدای شلیک‌هایی که قطع نمی‌شد را به‌راحتی بشنویم.

همان شب اول حضورمان، وقتی در لابی هتل نشسته بودیم، درست در خیابان همجوار هتل تیراندازی شد، می‌خواهم بگویم هیچ تضمینی برای زنده بودن در حلب وجود ندارد. هر چند مردم در بسیاری از مناطق زندگی عادی خودشان را دارند اما همان موضوع زندگی در جوار مرگ است که قبلا گفتیم.

به هرحال درخصوص سوالتان و نحوه برخورد مردم با ایرانی‌ها، باید بگویم بسیار با احترام و دوستانه رفتار می‌کردند؛ در جاهای دیگر مانند دمشق هم این نوع رفتارها را زیاد دیدیم. اکثر اوقات در ایست و بازرسی‌ها وقتی می‌فهمیدند ما ایرانی هستیم، بازرسی نمی‌کردند و سریع رد می‌شدیم، مردم هم در برخودشان بسیار احترام می‌گذاشتند و اصطلاحا به ایرانی‌ها «اصدقاء» می‌گفتند.

شما بیش از یک ماه در کنار مدافعان حرم زندگی کردید و در موقعیت‌های زیادی با آنها بودید. کمی از فضای زندگی این رزمندگان برایمان بگویید.

بختیاری: این قسمت سفر و همنشینی با مدافعان حرم برای خود من بسیار جذاب و دلنشین بود. وقتی که در یک جغرافیای واحد رزمندگان افغانستانی، لبنانی، پاکستانی، عراقی و ایرانی و سوری کنار هم می‌جنگند.

در خود دمشق و گاها در حرم حضرت حضرت رقیه(س) نیروهای فاطمیون به صورت گروهی می‌آمدند و عزاداری‌های تاثیرگذاری می‌کردند. من خودم با برخی از آنها صحبت کردم. درباره شایعاتی که به آنها نسبت می‌دهند که برای پول و یا اقامت و از این حرفا می‌آیند. لااقل برای خود من مسجل شد که این‌گونه نیست. یکی از آنها را که بیش از این 14 ماه در اسارت تروریست‌ها بوده در حرم حضرت رقیه(س) دیدم که باز هم به سوریه آمده بود. معلوم است که این آدم انگیزه‌ای فراتر از پول و اقامت و این چیزها دارد، در خط مقدم درگیری‌ها هم همین‌گونه بود. جوانانی با میانگین سنی 18 تا 25 سال که وقتی حرف می‌زدند و می‌جنگیدند، فهم‌شان بیشتر از سن‌شان بودند.

حضور ایرانی‌ها در کشور سوریه در چه سطحی است؟

بختیاری: ببنید، ابتکار عمل و نیروهای عمل کننده در میدان غالبا از خود ارتش سوریه هستند و البته در کنار آنها، نیروهای دیگر مانند فاطمیون و حزب‌الله و ... هم حضور دارند. ایرانی‌ها آموزش و هدایت میدانی را برعهده دارند. مثلا به جنوب سوریه که رفته بودیم، تعدادی از نیروهای ایرانی که از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس هم بودند، به نیروهای سوری و افسران ارتش از درجات پایین تا درجات سرتیپ و سرلشکر آموزش می دادند و چون هم مسلط به زبان عربی بودند و هم مدت زیادی را آنجا گذراندند، نیروهای سوری بسیار به اینها علاقه مند بودند و روابطی که بین‌شان شکل گرفته بسیار صمیمانه و دوستانه بود.

خود سوری ها هم به این امر اذعان می کردند که حضور ایرانی ها چقدر در بالا بردن روحیه نیروهای رزمنده موثر است.

چه خاطره‌ای از حضور در کنار مدافعان حرم بیشتر در ذهن‌تان مانده است؟

بختیاری: یکی از خاطراتی که در این ماموریت در ذهن من بجا ماند، حضور در کنار مدافعان حرم بود و خصوصا یکی از آنها یعنی شهید «ذاکر حیدری» که ما چند روزی این سعادت را داشتیم که کنار ایشان باشیم.

صبح روزی که ایشان به شهادت رسید، آمد و با هم صبحانه خوردیم. به ما هم قول داده بود در اولین فرصت با هم به یکی از مناطق در شهر حلب برویم که در دل درگیری‌ها بود. پیش از ظهر همان روز وقتی در حال برگشت از شهر حلب بود، در همان ورودی راموسه که عرض کردم، هدف تک تیرانداز تروریست‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید.

گفتید در حلب با خبرنگاران خارجی در یک هتل بودید. تفاوت خبرنگار جنگی در ایران و دیگر کشورها چیست؟

بختیاری: ما چند روزی را در حلب با خبرنگاران خارجی از روسیه، فرانسه، انگلیس و ... بودیم. به‌جز ما، تنها خبرنگار ایرانی در حلب هم "شهید محسن خزایی" خبرنگار صداوسیما بود که تقریبا همزمان با ما از دمشق به این شهر آمده بود. البته محل اسکان آنها با ما فرق داشت.

خبرنگاران روس که ما بیشتر آنها را می‌دیدم و تعدادشان هم تقریبا زیاد بود، همگی با تجهیزات کامل آمده بودند. جلیقه‌های ضد گلوله و کلاه داشتند و تجهیزات خبری‌شان هم تقریبا کامل بود. علاوه بر این، خودروهایی در اختیار آنها بود که توسط نظامی‌های روس اسکورت می‌شد ولی مثلا ما مجبور بودیم هر کجا که تیم خبرنگاران می‌رود، با یک تاکسی دربست دنبال‌شان راه بیفتیم (لبخند)

خبرنگار جنگی در کشور ما با ابتدایی‌ترین تجهیزات به منطقه ماموریت اعزام می‌شود. هنوز جامعه رسانه‌ای ما به آن درک نرسیده که وقتی خبرنگار به منطقه جنگی می‌رود، باید چه تجهیزاتی داشته باشد.

در همان ماموریت نیمه کاره یمن هم، تنها خبرنگاران شبکه المیادین بودند که تجهیزات کامل را داشتند. هم کلاه هم جلیقه و... که در صورت رسیدن به منطقه جنگی، از خطرات احتمالی محفوظ بمانند. حضور خبرنگاران ما در مناطق جنگی ریسک بالایی دارد و این ریسک در ماجرای شهادت شهید خزایی کاملا مشاهده شد.

امکانات کار خبری مانند تجهیزات فضانوردی و هسته‌ای نیست که قابل تهیه نباشد و یا تدارکش دشوار باشد، ولی هنوز این تفکر در جامعه رسانه‌ای شکل نگرفته و کسانی هم که در این زمینه مسئولیت دارند، کمترین اهمیتی نمی‌دهند.

البته آنها همینقدر که مانع تراشی نکنند، برای ما کافیست. در واقع ما را به خیر آنها امیدی نیست، همین اندازه که شر نرسانند، ما دعای‌شان هم می‌کنیم.

چه کسانی؟

بختیاری: ببینید به هر حال رفتن به کشورهایی نظیر سوریه برای انجام کار خبر، لااقل برای ما کار چندان راحتی نبود. حالا من کشورهای دیگر را نمی‌دانم. کار سختی است و کسانی که در این زمینه مسئولیت دارند و برایش حقوق می‌گیرند، به بدترین شکل ممکن عمل می‌کنند و نوعی انحصارطلبی در کارشان دیده می‌شود. این آقایان مسئول، وظیفه دارند زمینه را برای حضور خبرنگاران ایرانی در این مناطق فراهم کنند ولی عملکردشان دقیقا خلاف این است.

این موضوع اصلا پذیرفتنی نیست که در داخل کشور، اخبار دست اول سوریه را از رسانه‌های غربی بگیریم، در حالی که خبرنگاران بسیاری در ایران و در رسانه‌های مختلف آرزو دارند به سوریه بروند. یعنی ما از حیث استقبال خبرنگاران مشکلی نداریم، مشکل اصلی در همان روندی است که عرض کردم.

شما کشورهای دیگر را ببینید. مثلا آیا روس‌ها چنین کاری می‌کنند؟ آنطور که من دیدم دقیقا برعکس است. هر کمکی هم لازم باشد می‌کنند تا اخبار از طریق رسانه‌های خودشان منتشر شود ولی ما چطور؟ حتی یک ماشین برای رفتن به حلب نداشتیم در حالی که خدا می‌داند چه امکاناتی آنجا وجود دارد.

واقعا ناراحت کننده است اخباری که در داخل از کشورهایی مانند یمن، سوریه و حتی عراق می‌شنویم، اخبار دست دوم رسانه‌های دیگر باشد در حالی که سیاست ما به شدت با این کشورها پیوند خورده است.

در صحبت هایتان از شهید خزایی نام بردید. اگر مایل باشید گفت‌وگو را با ذکر خاطره‌ای از این شهید بزرگوار به پایان ببریم.

بختیاری: من تا قبل از ماموریت سوریه، شهید خزایی را تنها از طریق گزارش‌هایش در تلویزیون می‌شناختم و افتخار آشنایی از نزدیک با ایشان را نداشتم. اولین بار هم ایشان را در زینبیه دمشق و در حرم حضرت زینب(س) دیدم که در حال خواندن نماز بود، چند باری هم در مراسم‌های عزاداری محرم در حرم حضرت رقیه(س) ایشان را دیدم و دیگر ندیدم تا حلب. وقتی وارد حلب شدیم، شنیدیم که ایشان هم آنجاست و چون معمولا خبرنگاران صداوسیما امکانات بهتری نسبت به سایر خبرنگاران دارند، یکی دوبار از ایشان برای انجام کاری کمک گرفتیم.

مثلا یک بار که قرار بود از شرق حلب و از منطقه کاستلو برگردیم، هیچ ماشینی نبود و از ایشان درخواست کردیم که ما را با ماشینی که در اختیار داشتند تا یک جایی ببرند؛ ماشین یک دستگاه هایلوکس دوکابین بود و تیم خودشان هم 4 نفر بودند.

ایشان اصرار کرد که ما جلو بنشینیم و خودش برود در قسمت بار. خیلی هم اصرار کرد و حرف جالبی زد و گفت: ما ایرانی‌ها باید هوای هموطن‌مان را در کشور غریب داشته باشیم.

به هر حال خبرنگار صدا و سیما در میان سایر خبرنگاران بیشتر تحویل گرفته می‌شود چه در داخل و چه خارج، ولی محسن خزایی نه تکبری داشت، نه ریایی و نه خودبرتربینی. یعنی اگر کاری از دستش بر می‌آمد با کمال میل انجام می‌داد و این یک درس برای همه خبرنگاران از جمله خود ماست. به هر حال ما یکی دوبار دیگر ایشان را دیدیم و فردای روزی که به ایران برگشتیم ایشان به شهادت رسید.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *