صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

احتمال کشته شدن مردم آمریکا توسط پلیس بیش از تروریست‌ها است

۱۰ مهر ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۹:۰۱
کد خبر: ۲۲۷۳۵۲
نظر سنجی‌های به عمل آمده توسط مرکز تحقیقات پیو، نشان می‌دهد که مردم آمریکا از حکومت خودشان بیشتر از تروریست‌ها می‌ترسند و 53 درصد جمعیت بالغ آمریکا معتقدند دولت فدرال حقوق و آزادی‌های فردی آنها را تهدید می‌کند.
به نقل از مشرق، گزارش‌ها و خبرهای متعددی که همه روزه از اوضاع اجتماعی، سیاسی و امنیتی جاری در ایالات متحده آمریکا، به دنیا مخابره می‌شود، به وضوح حاکی از آن است که هیچ روزی بر مردم این کشور نمی‌گذرد که در آن خون یک یا چند شهروند بی گناه آن توسط نیروهای پلیس این کشور، به زمین ریخته نشود.

پلیس، یا همان نیروهای انتظامی این کشور مدعی آزادی و دموکراسی که، علی القاعده و طبق تعریف، باید حافظ جان و مال مردم باشد، خود به عامل اصلی قتل و کشتار روزه مره مردم عادی این کشور تبدیل شده است.

گزارش‌های معتبر آماری نشان می‌دهند در طول ده سال اخیر، سالانه به طور متوسط 928 نفر از شهروندان این کشور بی‌خود و بی‌جهت، توسط پلیس این کشور به قتل رسیده‌اند. یعنی روزانه به طور متوسط 5/2 نفر، این در حالی است که، باز براساس برآوردهای معتبر، در طول همین مدت، سالانه، به طور متوسط، 545 نفر از مردمی که توسط ماموران اجرای قانون محلی و ایالتی به قتل رسیده‌اند، در آمارهای رسمی منعکس نشده است.

همین گزارش می‌گوید احتمال اینکه یک شهروند آمریکایی توسط پلیس این کشور کشته شود، 55 بار بیشتر از احتمال کشته شدن وی توسط تروریست‌ها است.

نظر سنجی‌های به عمل آمده توسط مرکز تحقیقات پیو، نشان می‌دهد که مردم آمریکا از حکومت خودشان بیشتر از تروریست‌هامی‌ترسند و 53 درصد جمعیت بالغ آمریکا معتقدند دولت فدرال حقوق و آزادیهای فردی آنها را تهدید می‌کند.

سربرآوردن روز افزون جنبش‌های مدنی و مسالمت آمیز اعتراضی ناشی از نابرابری‌ها و شکاف‌های عمیق اجتماعی، اقتصادی و امنیتی وافزایش شدت اعتراضات شهروندان آمریکا به نقض مکرر و گسترده حقوق شهروندی خود، به درجه‌ای از بحران و تعیین کنندگی رسیده است که دولت فدرال این کشور، که نماینده فقط یک درصد مردم آمریکا است، برای حفظ امنیت خود، به تجهیز و تسلیح ادارات پلیس ایالتی و محلی به ابزارها و ادوات نظامی، به منظور سرکوب این جنبش‌ها به شیوه‌های برخورد نظامی، متوسل شده است. به عبارت دیگر، امروز دیگر بحث از پلیسی و امنیتی شدن فضای اجتماعی در این کشور گذشته است؛ بحث از نظامی شدن نیروهای پلیس در کشوری است که قبله آمال و آرزوهای مشتی غرب زده مرعوب در کشور ماست.



گزارش‌های متعدد، برخی شهرهای آمریکا را به "میدان جنگ" تشبیه کرده‌اند، نظیر آنچه که در قضیه اعتراضات مسالمت آمیز سیاه پوستان این کشور در فرگوسن، در ایالت میسوری، شاهد بودیم.

نخبگان یک درصدی حاکم، با به کارگیری شیوه برخورد نظامی با معترضین، تاکنون توانسته‌اند امواج سهمگین و گسترده اعتراضات مردمی را در این کشور تا حد بسیار زیادی مهار کنند.

جنبش 99 درصدی اشغال وال استریت و جنبش سیاه پوستان این کشور برای برخورداری از حقوق مساوی باسفیدپوستان، تنها دو نمونه از آخرین جنبشهای مردمی هستند که، با استفاده از همین شیوه‌های برخورد نظامی و حاکمیت جو پلیسی و امنیتی، تاکنون، تا حد بسیار زیادی مهار شده‌اند.

مقاله هاگوپیان به فرایند نظامی شدن پلیس در ایالات متحده آمریکا پرداخته است. بخوانید:

در دل شب در خواب هستید. ناگهان، با صدای ناهنجار و گوش خراش ناشی از در هم شکستن و فرو ریختن درب ورودی ساختمان خود، از خواب می‌پرید. می‌بینید خانه شما توسط تعداد زیادی مرد مسلح، در لباس کامل نظامی، همگی مجهز به سلاح‌های تهاجمی، مورد حمله قرار گرفته است، درست شبیه به یورش‌های شبانه سربازان آمریکایی به خانه‌های مردم در افغانستان!

تازه از یک خواب عمیق برخاسته‌اید، این صحنه و این ماجرای موهوم، در مقابل چشمان خواب آلود و تیره و تار شما، که احساس می‌کنید دارید خواب می‌بینید، آشکار می‌شود، شبیه یک کابوس شبانه خیالی و وهمی که با چشم برهم زدنی، شما را به عالم بی خبری و بی‌هوشی برمی‌گرداند. اما این مهاجمان مسلح بی نام و ناشناس، که با سر و صدای در هم آمیخته سلاح‌های اماده شلیک، به خانه شما هجوم آورده‌اند، نه تنها توهم نیستند، بلکه خیلی هم واقعی هستند. شما نه در عالم هپروت سیر می‌کنید و نه از یک خواب وحشتناک بیدار شده‌اید؛ در واقع، شما با یک تهاجم واقعی به خانه خود توسط پلیس مواجه هستید.

شما اگر، به طور غریزی و غیر ارادی، قصد دفاع از خانواده خود داشته باشید و سعی کنید، به عنوان یک دفاع مشروع از خود و عزیزانتان، دست به دم دست‌ترین سلاح ببرید، این آدمکش‌های دولت پلیسی نظامی شده، بی درنگ، بدون هر نوع سوالی، تو را خواهند کشت. گناه تو صرفاً این است که به عنوان یک آمریکایی سعی می‌کنید، بر اساس متمم دوم قانون اساسی، حق دفاع از خود و خانه خود را اعمال کنید. اما، از آنجا که توسط دولتی که به عنوان قاضی، هیات منصفه و مأمور اجرا، عمل می‌کند، از پیش دشمن شناخته شده‌اید، فرصتی ندارید. در یک چشم به زدن در خون خود می‌غلتید؛ در حالی که گلوله‌ها سینه و مغز شما را شکافته‌اند. شما هم به آمار قربانیان جنگ افزوده می‌شوید. یک فاجعه غم انگیز دیگر در سرزمینی که زمانی سرزمین عشق و محبت بود، سرزمینی که با حسرت به عنوان سرزمین آزادی از آن یاد می‌شود و اکنون به سرزمین برده‌ها، مرده‌ها و کشته شده‌ها تبدیل شده است. شما هم به شمار قربانیان خشونت در جنگ علیه حقوق و آزادیهای مدنی آمریکا، که از 11 سپتامبر، از سوی یک حکومت ستمگر، که به یک دولت پلیسی نظامی شده تبدیل شده، بی سرو صدا از شهروندان آمریکا به سرقت رفته است، افزوده می‌شوید.



این داستان به شدت وحشتناک، ممکن است خیلی زود به سراغ همسایه شما بیاید، شاید نفر بعدی شما باشید. خانه‌های ما دیگر در امان نیستند، نه از ترس آدمکشهای جنایتکاری که خانه‌های ما را به قصد سرقت مورد تجاوز قرار می‌دهند، بلکه بیشتر از ترس گروههای سوآت محلی ادارات پلیس؛ "برادر بزرگ"فاسد شده است. درحالی که جرائم خشونت آمیز عملاً در کشور ادامه دارد، یک بار دیگر، در حالی دست روی دست گذاشتیم، توجه کافی نداشتیم یا در خواب بودیم، محله‌های ما نا امن شده‌اند، نه از جانب جنایتکاران خیابانی، بلکه از سوی همان جنایتکارانی که ما به عنوان نیروهای پلیس به آنها اعتماد کردیم؛ نیروهایی که از محل مالیاتهای ما به آنها پرداخت می‌شود تا امنیت ما را تأمین کنند.

قبل از اینکه به این نتیجه برسید که این کابوس شبانه، هرگز برای شما، همسایه و شهرتان اتفاق نخواهد افتاد، در نظر داشته باشید که همین الان که دارید این کلمات را می‌خوانید این اتفاق در شهرهای کوچک و بزرگ در سر تاسر آمریکا در حال رخ دادن است. متاسفانه این داستان وحشتناک، با فراوانی بیشتر برای شهروندان معمولی و مطیع قانون در حال رخ دادن است؛ شهروندانی که هیچ جرمی را مرتکب نشده‌اند، بی تردید جنگجویان دشمن یا به هیچ وجه طرفدار یا وابسته به گروههای تروریستی نیستند، بلکه صرفاً آمریکایی‌هایی پاک و سخت کوشی هستند که درست مثل من وتو، عاشق کشورشان هستند. و اگر این داستان دارد برای دیگرانی که این قدر شبیه به من و تو هستند، اتفاق می‌افتد، بعدش نوبت من و توست و خیلی راحت می‌تواند برای من و تو اتفاق بیفتد. واقعیت این است که هیچکدام از ما از دست حکومت مهار ناپذیر خود در امان نیستیم؛ حکومتی که از 11 سپتامبر با کینه توزی به همه ما شهروندان خیانت کرده و همه ما را مورد حمله قرار داده است. به نظر می‌رسد تاریخ بشر محکوم به تکرار است. بجای زندگی کردن در دموکراسی‌ای که ما معصومانه در آن بزرگ شدیم، در شرایطی زندگی می‌کنیم که بی شباهت به آلمان نازی قبل از جنگ، یا حتی نزدیکتر، کابوس اورولی، که امروز متاسفانه در همه جای آمریکا شاهد آن هستیم، نیست. راهبرد قدیمی تفرقه بینداز و حکومت کن اقلیت حاکم موجب شده ما آمریکایی‌ها، بجای اینکه مجرمان حقیقی را که به ما حمله‌ور شده‌اند، بشناسیم، به همدیگر حمله می‌کنیم.

برای اینکه درک درستی از این اوضاع داشته باشیم، به قضیه اییوجین مالوری، مهندس بازنشسته 80 ساله، یک چهره، یک نام، یک شخص حقیقی زنده، که اکنون به دست این پلیس نظامی شده به قتل رسیده است، نگاهی می‌اندازیم. ظاهراً بدن این پیرمرد، حتی قبل از اینکه فرصت پیدا کند، از بستر خود برخیزد، با شش گلوله، که از زاویه‌ای از بالای سرش به او شلیک شده بوده، و این واقعیت فیزیکی در حال دراز کشیدن او در رختخواب را به اثبات می‌رساند، سوراخ سوراخ می‌شود.

بی شک، این آدم هشتاد ساله، برای اهداف دفاعی در برابر دزدانی که وارد خانه‌اش شده بودند، اسلحه داشته، اما هرگز حتی یک گلوله از آن شلیک نکرده است.

عضو گروه سوآت اداره پلیس ناحیه لوس آنجلس، که یک مسلسل سبک با خود حمل می‌کرده و علی الظاهر این پیرمرد را، که در رختخوابش دراز کشیده بوده، به قتل رسانده، مدعی است که او، قبل از اینکه مالوری را مورد هدف قرار دهد، به او فرمان داده بود که اسلحه خود را بیندازد. اما یک نوار ویدئویی، که این واقعه را ضبط کرده است، نشان می‌دهد که این مأمور در واقع قبل از اینکه بگوید "اسلحه را بینداز"، با شش گلوله قربانی خود را به قتل می‌رساند. گروه سوآت به دنبال آزمایشگاهی برای اثبات روان پریشی قربانی بود، در عوض جز جسد یک پیرمرد بیگناه و مقدار کمی ماری جوآنای دارای مجوز پزشکی متعلق به نوه قربانی، هیچ چیز دیگری برای اثبات ادعای خود در دست نداشت. این خانواده غمزده اینک در حال پیگیری دعوای یک قتل غیر قانونی است.



گروه‌های سوآت در ابتدا به عنوان اولین گروه‌های واکنش سریع نسبت به نا آرامی‌های شهری، گروگان گیری‌ها و تیراندازی‌های دست جمعی یا شرایط بسیار خطرناک، در دهه 1970 در مناطق شهری در سراسر آمریکا، شکل گرفتند. به گفته پیتر کراسکا، استاد مدرسه عالی حقوق دانشگاه کنتاکی شرقی، به کارگیری گروه‌های سوآت به شدت افزایش یافته و با یک شتاب فزاینده، از فقط 3000 مورد در اوایل دهه 1980 به 50000 مورد در حال حاضر رسیده است. در حال حاضر مشکل این است که بخاطر این حوادث خبرساز و پر سر و صدا و در زمانی هم که واقعاً به کمک گروه‌های سوآت نیاز است، به ندرت اقدامی صورت می‌گیرد، به کارگیری گروه‌های سوآت به یک رویه عملیاتی متداول در بازداشت‌های عادی مربوط به مواد مخدر، محله‌های جرم خیز و هر وضعیتی که خطرناک پنداشته شود، تبدیل شده است، که می‌تواند در مورد تقریباً هر و همه تلفن‌های فوری 11 سپتامبر در آینده اعمال شود.

هم در بالتیمور و هم در دالاس این گروه‌ها برای متفرق کردن بازی‌های پوکر مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند. در نیوهیون کنتیکت، یک گروه سوآت به کافه‌ای که مظنون به عرضه مشروبات الکلی به افراد زیر سن قانونی بود، اعزام شد. در اورلاندوی فلوریدا، این گروهها جهت تفتیش و بازرسی آرایشگاهها با هدف یافتن سلاح و مواد مخدر، مورد استفاده قرار گرفتند، در عوض 34 آرایشگر را به دلیل نداشتن پروانه کار، دستگیر کردند. سیاهه موارد سوء استفاده و استفاده غلط از گروه‌های سوآت در سراسر کشور بی وقفه ادامه دارد و هر روز افزایش می‌یابد، زیرا بر اساس مقررات تعیین شده، گروه‌های سوآت اکنون برای موقعیتها و مکانهای بی شمار به کار گرفته می‌شوند. اما، در تلاش به منظور به حداقل رساندن مخاطرات نسبت به پلیس، عملیات شبه نظامی به غایت بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته و تعداد زیادی از آمریکایی‌ها به خاطر این حملات متداول نظامی در سکونتگاه‌های خصوصی خود در سر تا سر کشور، بی خود و بی جهت و به گونه‌ای غم انگیز به قتل می‌رسند. دقیقاً همان تاکتیک‌های مورد استفاده توسط نیروهای نظامی عملیات ویژه ایالات متحده در بیش از 134 کشور در اطراف جهان، اینک در اینجا، در دولت پلیسی آمریکا، دامن ما را گرفته است.

یا موردی را که در همین ماه گذشته، از طریق فضای مجازی به طور گسترده توجه جهانی را به خود جلب کرد، در نظر بگیرید که مربوط به یک نوار ویدیویی از یک بیمار روانی ساکن در یک اردوگاه، که در ماه مارس گذشته در تپه‌های بیرون آلبوکرک، نیومکزیکو، سرگرم کار خود بود. دوربینی که در بالای کلاه آهنی یکی از اعضای گروه سوآت نصب شده بود، تمام دو ساعت گیر ودار بین جیمر بویند، بی خانمان 38 ساله و گروه حمله مسلحانه را ضبط کرده است. پلیس متوجه می‌شود که جیمز یک چاقوی جیبی، که قطعاً هیچ تهدیدی برای آدمکشهای مسلح به حساب نمی‌آمد، در دست دارد. بیش از 6 نفر از اعضای گروه ضربت، در هیات نیری پلیس آلبوکرک، مجهز به ابزار کامل رزمی، با سگ‌های پلیس همراه خود، درجا، به رویش آتش گشوده، بی‌رحمانه وی را به قتل می‌رسانند. این نوار ویدیویی نشان می‌دهد که نیروهای پلیس این مرد بیمار روانی را چندین بار از پشت هدف قرار داده‌اند، بخاطر اینکه این مرد حیران پریشان حال وحشت زده، نتوانسته بود به موقع طبق دستور، روی زمین دراز بکشد.



این تصویر وحشتناک در برابر چشم مردم جهان تبدیل به پرچم اتحاد انبوه اجتماعات تظاهر کنندگان خشمگین شد که پس از آن در خیابان‌های آلبوکرک به هم پیوستند تا اعتراض خود را به ظلم و بی عدالتی بی معنی و عجیب و غریب نیروی پلیس شهر، که پیشاپیش به خاطر خط مشی "اول شلیک کن، بعد سؤال کن"، به بدنامی شهرت دارد، با صدای بلند اعلام کنند. پس از آن، با کشته شدن مرد غیر مسلح دیگری با گلوله‌های پلیس، وضع وخیم‌تر شد. به دنبال این قضایای پر سر و صدا و خبر ساز، اف بی آی و وزارتخانه مربوطه، هر کدام جداگانه، تحقیقات خود را درباره این حوادث و به کارگیری مداوم نیروی مرگبار در 25 مورد قتل توسط اداره پلیس آلبوکرک در مدت 25 ماه، آغاز کردند. تقریباً 75 درصد از 37 فردی که از سال 2010 توسط پلیس آلبوکرک هدف قرار گرفته‌اند، به لحاظ روانی بیمار بوده‌اند. عامل تشدید کننده دیگری که خشم اعتراض کنندگان را بیشتر شعله‌ور کرد، شتاب زدگی افسر پلیس به تازگی منصوب شده در صدور فرمان شلیک به مرد بی خانمان براساس مقررات پلیس بود.

آنچه که به این تهدید فزاینده‌ای که محله‌های ما را فرا گرفته، افزوده است، انگیزه رقابت کوته فکرانه همراه و هم پا شدن با دیگر نیروهای پلیس شهرها و شهرک‌های مجاور در سرتاسر این سرزمین است. عارضه "هر چه بزرگتر، بهتر"، در سراسر کشور، به جان روسای پلیس افتاده است و برای چشم و هم‌چشمی، پس مانده‌های تجهیزات نظامی و سلاح‌ها از جبهه‌های مختلف جنگ، از سوی ارتش ایالات متحده، به نرخ پایه، در میان نیروهای پلیس شهرها و شهرک‌هایی که متقاضی آنها هستند، توزیع می‌شود. در نتیجه، تانک‌های نظامی، هلیکوپترها، نفربرهای زرهی و وسائط نقلیه ضد مین و ایمن در برابر کمین، دست به دست می‌شوند، در حالی که اغلب یا هیچکدام از آنها مورد نیاز نیستند، چه رسد به استفاده مناسب، و به خرج شهرهایی که اغلب حتی از عهده نگهداری آنها بر نمی‌آیند، نگهداری می‌شوند. با این وجود، با یک شتاب بی سابقه که در گذشته هرگز مشاهده نشده، بدون هر گونه نظارت یا مسئولیت پذیری، به غلط در اختیار شهرهای کوچک و بزرگ در سر تا سر این مملکت قرار می‌گیرند.

در طول مدت نه سال از 2002 تا 2011، وزارت امنیت کشور مبلغ 35 میلیارد دلار به پلیس ایالتی و محلی اختصاص داد، البته همه آنها تحت پوشش "جنگ علیه تروریسم". این امر پول مفت فراوانی را به منظور خرید تسلیحات نظامی نابودی جمعی جهت استفاده علیه شهروندان خودش در اختیار اداره پلیس قرار داد. درآمد باد آورده دیگر برای افزایش مال و منال پلیس، از فروش دارایی‌های به غنیمت گرفته شده در جنگ فاجعه آمیز دیگر علیه مواد مخدر به دست آمد. از این رو، در حالی که بیش از نیمی از دلارهای مالیاتی شهروندان ایالات متحده، صرف به راه انداختن جنگهای امپریالیستی در اطراف جهان می‌شود (در قالب بیش از نیمی از بودجه سالیانه دفاعی)، خیلی بیشتر از آن صرف نظامی کردن ادارات پلیس برای جنگ علیه شهروندان خودش می‌شود.

پنتاگون، حکومت ایالات متحده و ادارات فدرال، ایالتی و محلی اجرای قانون، دسته جمعی تصمیم حساب شده‌ای را به منظور نظامی کردن هر چه بیشتر نیروهای پلیس در ایالات متحده اتخاذ کرده‌اند. تاکتیک‌های نیروهای پلیس در حمله به اعتراضات مسالمت آمیز، به یک روند جنایت آمیز نگران کننده دیگری در این دولت پلیسی تبدیل شده است.



چند سال قبل، وقتی جنبش اشغال وال استریت، سراسر کشور را در نوردید، که مهر تاییدی بود بر اختلاف رو به رشد نابرابری بین یک درصد ابر ثروتمند و 99 درصد بقیه مردم، نیروهای پلیس نظامی بسیج شده در سراسر کشور، با استفاده از گاز اشک آور (که نقض قوانین بین المللی تلقی می‌شود)، در جاهایی مانند اوکلند، شروع کردند به لت و پار کردن مردم خودشان. سبعیت پلیس، به صورت موج متمرکز و هماهنگ شده‌ای از تعرض و تجاوز طراحی شده توسط دولت فدرال برای سرکوب فعالان سیاسی، در سر تاسر کشور، به طور گسترده و فراگیر مشاهده شد. و متاسفانه، این سبعیت در درهم شکستن جنبش اشغال مؤثر بود.

عین همین تعرض‌ها و تخطی‌های از حقوق بشر در مجمع 2008 حزب دموکرات در دنور و اجلاس 1999 سازمان تجارت جهانی در سیاتل، مشاهده شد. این نمایش روز افزون نیروی نظامی در طول زمان اما بیان کننده سرنوشت کسانی است که برای تاکید بر حقوق تصریح شده در متمم قانون اساسی در این کشور به اصطلاح دموکراتیک ما، به اندازه کافی شجاع بوده‌اند.

تاکتیک‌های دولت پلیسی چگونه ممکن است در آینده نزدیک در آمریکا مورد استفاده قرار گیرند، به هیچ وجه گمانی زنی نیست. تحت لوای یک پرچم دروغین یا یک سقوط اقتصادی، یا هر فاجعه طبیعی دیگری که بهانه مناسب را جهت اعلام حکومت نظامی فراهم کند، به دنبال خود، زمینه یک عملیات گسترده را از سوی نیروهای هم نظامی و هم انتظامی، به منظور فرو نشاندن نافرمانی‌ها و ناآرامی‌های مدنی، یا جمع و جور کردن ناراضیان در فهرست‌های فزاینده دیده‌بان آژانس امنیت ملی حکومت و انتقال آنها به اردوگاههای موقت آژانس مدیریت بحران فدرال و درنهایت پر کردن زندانهای خالی بیشمار بازسازی شده، فراهم می‌کند.

دو مورد از بی عدالتی آشکار مطرح شده در این مقاله، برحسب اتفاق، شامل دو آمریکایی قفقازی تبار شده است، یکی، یک مرد مریض روحی بی سرپناه و دیگری یک پیرمرد اهل خانه و زندگی. همین بس که گفته شود که، در این کشوری که قریب به نیمی از زندانیان آن سیاه پوست و بیش از یک پنچم آن لاتین تبار هستند، نیروهای انتظامی، به مراتب بیشتر، با کوچکترین چیزی برای کشتن رنگین پوستان، نسبت به سفیدپوستان، دست به اسلحه می‌برند. تاکتیک‌های دولت پلیسی در محله‌های فقیر نشین، محله‌های اسپانیایی زبانها و محلات قدیمی شهرهای این کشور، مدت‌های مدیدی است که به یک کابوس و یک حقیقت زنده و روزمره تبدیل شده‌اند. این گزارش که تنها بعد از این که سفیدپوستان بی دفاع به طور وحشیانه به قتل می‌رسند، مردم، پر شور و پر حرارت، به اهمیت مساله پی برده، خواستار تغییرات بنیادی در دولت پلیسی ایالات متحده آمریکا می‌شوند، خبر غم انگیزی است.



همانند هر مورد منحصر به فرد دیگری، حادثه ماه گذشته نیومکزیکو، که در نوار ویدیویی ضبط شده بود، روشن کننده اشتباه بسیار وحشتناکی است که در دولت پلیسی نظامی شده آمریکا رخ داده که در آن شهروندانش، مأیوس و مستأصل، نیازمند دفاع از خود در برابر به اصطلاح دفاع کنندگان از آنها هستند. این حادثه حاکی از یک نیاز مبرم به بحث، تبادل نظر و آگاهی عمومی و نیز درخواست عدالت و تغییرات بنیادی در شیوه اجرای قانون، می‌باشد. مردم آلبوکرک به فعالان اجتماعی و سیاسی متعهد به کار خستگی ناپذیر برای یک فراخوان ملی در جهت متوقف ساختن خشونتهای غم انگیز غیر ضروری و پایان دادن به نظامی کردن نیروهای پلیس آمریکا و حالت جنگی‌ای که این دولت علیه شهروندان خودش اعمال کرده است، تبدیل شده‌اند.

بعلاوه، آن‌ها به مثابه واکنش گرانی عمل می‌کنند که دیگر جوامع، شهرها و شهرک‌های سراسر آمریکا را به اتحاد برای ادامه این مسیر دعوت می‌کنند. لازم است ما شهروندان در جوامع خودمان فشارهای خود برای مبارزه‌ای که مدت‌هاست به تأخیر افتاده، به منظور ارزیابی مجدد از نیروی پلیس در سراسر آمریکای شمالی و جهان، با هدف تسهیل تغییرات لازم که موجب شیوه‌های متفاوت، عادلانه و انسانی‌تر پلیس در مواجهه با بیماران روانی، بی سر پناه‌ها و همه مردم در هر کجا، بشود، افزایش دهیم. نیاز است سیاستهای متعارف جدید مواجهه با مردم که موجب افزایش امنیت هم برای پلیس و هم شهروندان شود، به فوریت به اجرا گذاشته شود که حقوق ذی قیمت آزادی‌های مدنی و قانونی ما را اعاده و عدالت را برای همه ما اقامه خواهد کرد.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *