نفوذ غرب استقلال و آزادی را به واژه ای شیک و تشریفاتی بدل می کند
توسعه واژه ای که مولود فرهنگ و صنعت دنیای غرب است شاخصه هایی که با خود به ارمغان آورده تنها برای جامعه غربی مزیت دارد و دود توسعه در چشم دیگر جوامع می رود و آسیب هایی برای آن ها در پی دارد تا غربی ها از کیفیت زندگی بالاتری برخوردار شوند.
به نقل از دیدبان، توسعه، واژه ای که مولود فرهنگ و صنعت دنیای غرب است. شاخصه هایی که توسعه با خود به ارمغان آورده، تنها برای جامعه غربی مزیت دارد. دود توسعه در چشم دیگر جوامع می رود و آسیب هایی برای آن ها در پی دارد تا غربی ها از کیفیت زندگی بالاتری برخوردار شوند. دکتر مصطفی ملکوتیان، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی این دانشگاه در گفت و گویی از مختصات توسعه سخن می گوید؛ پروژه نفوذ و شیوه های آن نیز بخش دیگری از این مصاحبه را به خود اختصاص می دهد. متن کامل این گفت و گو پیش روی شماست:
لطفا توسعه را تعریف کنید و تفاوت های آن را با پیشرفت بفرمایید؟
ما سعی می کنیم که اصطلاح پیشرفت را در کشور جایگزین توسعه کنیم. چون لفظ پیشرفت از لفظ توسعه بهتر است. می دانید که توسعه امروز بیشتر جنبه های گسترش کمی را شامل می شود و یک معنای خاصی در غرب دارد. البته جنبه های دیگر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، فناوری و علمی را نیز در بر می گیرد. اما اصطلاح پیشرفت به معنی به جلو رفتن است و ما جنبه های تکاملی را هم در بحث های مربوط به پیشرفت در نظر داریم.
ما آن چیزی که از پیشرفت در نظر داریم، جنبه های تکاملی را هم شامل می شود، از جمله: برخورد عدالت آمیز، حالا چه در سطح داخلی و چه در سطوح روابط بین الملل. در واقع در بحث توسعه، غرب در زمینه دانش ها به یک دستاورهایی می رسد و آن را تبدیل به کالا می کند و می فروشد. آن ها هیچ وقت از لحاظ علمی دانش خود را منتشر نمی کنند.
این تفاوتی که بین دیدگاه ما و آن ها وجود دارد این است که ما واقعا اگر در یک زمینه ای پیشرفت کنیم و دستاورد خوبی برای بشر داشته باشیم، جنبه هایً عدالت آمیز را مبنا قرار می دهیم و سعی می کنیم که به نیازمندان در دنیا و ملت های ضعیف و کسانی که طالب یاد گیری این دانش ها هستند کمک کنیم، بنابراین دو دید گاه کاملا مغایر است، یعنی غربی ها اساسا فقط علم و فناوری و توسعه را در راستای کسب سود بیشتر طلب می کنند. بیشتر اوقات جنگ و صلح آن ها هم برای بحث های مربوط به سود است و هدف این است و جنبه های انسانیً در درون بحث های توسعه ای آنها جایی ندارد.
بر مبنای همان کسب سود و منافع بیشتر حتی اگر لازم باشد دست به جنگ هم می زنند تا بتوانند به اصطلاح این منافع را که منافع ملی خودشان می خوانند افزایش داده و حفظ کنند.
آمریکا در پروژه نفوذ یکسری تئوری و برنامه هایی را از سوی تئورسین های خویش طراحی کرده که به سیاست مداران خود این امر را دیکته کرده است. آمریکا در پروژه نفوذ چگونه عمل می کند تا ما را به نقطه ای برساند که در واقع از اصول قانون اساسی خودمان هم کوتاه بیاییم؟
تا حدی که آن ها ما را به مرحله ای برسانند که استقلال و آزادی در حد واژه های شیک و تشریفاتی و سیاسی تعریف شود.
در شیوه دولت مردان آمریکایی در پروژه نفوذ به چه نکاتی می توان اشاره کرد و چه شیوه هایی را در بحث نفوذ بکار می گیرند؟
وقتی تاریخ کشورهای غربی و آمریکا را می بینیم و مطالعه می کنیم، یک تفاوت بنیادی از لحاظ فلسفی، فکری و هویتی با خودمان می یابیم. در غرب جدید از دوره رنسانس به بعد یک نوع انسان شناسی و معرفت شناسی ویژه ای شکل گرفت. انسان شناسی بر مبنای نگرش کاملا مادی به هویت انسان شکل گرفته و این خودش را در اصلاحاتی مثل اومانیسم نشان می دهد. این مهم به عنوان عقل ابزاری مورد توجه قرار گرفته است.
از زمان انقلاب فرانسه اعلام کردند که ما می خواهیم به عقل بشری باز گردیم. تعریف عقل را نیز ابزاری و مادی تعریف می کنند. نتیجه این شد که زندگی آن ها جنگ وعلیه همه است. وقتی انسان را مادی تعریف می کنیم، در آخر علیه هم می شویم تا منافع مادی بیشتری بدست آوریم.
خب، این مساله خودش را در روابط بین الملل نشان می دهد و منافع ملی نام می گیرد، ولی منافع ملی که آن ها تعریف می کنند در واقع منافع ملی ناشی از زور است.
بحث هایی مثل حقوق بشر و بحث هایی که گاهی علیه ما به کار می برند اساسا واقعیت ندارد. جهان غرب در کارکردهای گذشته خویش نتوانسته این مسائل را ثابت کند. جهان غرب در دوره های مختلف استعمار و در زمان قدیم، کشورها را اشغال می کردند و مورد ظلم و ستم قرار می دادند، باعث عقب ماندگی کشور ها می شدند و از توسعه و رشد آن ها جلوگیری می کردند. حالا امروز و در زمان جدید، روش های جدیدی برای نفوذ وجود دارد.
مجموعه رفتارهای آن ها در واقع رفتارهای ظالمانه است. در سطح ملی می بینید که دولت ها خواهان عدالت در روابط بین الملل نیستند. شما تلاش هایی که این ها برای برنامه هسته ای ایران انجام دادند و می دهند را ببینید، می گویند ما داشته باشیم، اما شما نداشته باشید. ما نمی خواهیم بمب اتم بسازیم، اما این ها همه چیز را بر مبنای هویتی که گفتم به پیش می برند و در نهایت می خواهند بر مبنای زور، نظم بین المللی را نیز در اختیار بگیرند. در واقع با این کار از توسعه و پیشرفت ملت های دیگر هم جلوگیری می کنند.
اساسا و ماهیتا این ها به گونه ای هستند که در هر جا که وارد شوند، سعی می کنند براساس منافع مادی خود کار کنند و انحصار گرایی دارند. اگر هم سرمایه گذاری می کنند، به گونه ای است که در نهایت تنها سودش به خودشان می رسد و در واقع هر کشوری که اعتماد کند و تصور کند که با کمک آن ها می تواند به رشد واقعی برسند، کاملا در اشتباه هستند. به این دلیل که جهان غرب هویتا و از لحاظ فکری و فلسفی اصلا اعتقادی به دیگران ندارد.
مثلا وقتی بحث های حقوق بشری را مطرح می کنند منظور بشر غربی است و دیگران از نظر این ها ىبشر نیستند. خب، نهایتا به اینجا می انجامد که اگر وارد بازار یک کشوری می شوند و ظاهرا بحث های رشد و توسعه را مطرح می کنند، اما زمانی که آن ملت ها منابعی دارند که در اختیار آن ها بگذارند، آن ها بهره می برند و زمانی که منابع تمام شد، آنجا را هم ترک می کنند.
به صورت مصداقی بفرمایید و مثالی در این مورد ارائه کنید؟
به عنوان مثال در سالیان گذشته دیدیم که بحران اقتصادی آسیای جنوب شرقی را غرب چگونه بوجود آورد و چه بلایی بر سر کشورهای این منطقه آورد. در واقع توسعه واقعی، توسعه ای است که بر مبنای شرایط داخلی یک ملت، امکانات کشور و بر مبنای منابع مالی داخلی کشور و با یک راهبرد حساب شده پیش برود. اعتماد بیش از حد به بیگانگان نهایتا این مهم را در اختیار دولت ها قرار نخواهد داد.
بالاخره این ها تجربیاتی در مورد تولید و کیفیت کالا و ورود آن به بازار داخلی دارند. ممکن است بستر ورشکستگی داخلی و بیکاری گسترده در آن کشورها را فراهم کنند. ممکن است کالاهای داخلی، قدرت رقابت در مقابل آن ها نداشته باشند و در نهایت نتیجه نهایی به نفع این دولت ها نخواهد بود. امروز هم که دقت می کنید، می بینید کشورهایی که می خواهند بعد از برجام بیایند و رابطه اقتصادی گسترده ای با ما داشته باشند، کشورهایی هستند که در گذشته به دلیل قطع روابط اقتصادی که با ما داشتند، سودهای زیادی را از دست دادند.
کشورهای جهان وارد یک بحران اقتصادی خاص شده اند. از سال ٢٠٠٧ این بحران اقتصادی شروع شده است و هنوز هم ادامه دارد. بخشی از آن به دلیل گران شدن قیمت نفت در سال 2007 بود و یک مقدار هم سوء مدیریت های آن زمان مسبب این اوضاع شد. یک مقدار هم بحث استقلال در کشورها، از جمله کشورهای آمریکای لاتین بوجود آمد و این کشورها یکی پس از دیگری از غرب دور شدند. حتی در جاهای دیگر دنیا نیز این حس استقلال طلبی مقداری این بحران را تشدید کرد.
غرب امروز تلاش می کند با روش های نرم و مذاکره دوباره در اقتصاد کشورها، جایی را برای خودش پیدا کند. بحران به آن ها ضربه زده، ولی واقعا این نکته کلیدی است که باید بدانیم، اگر ما می خواهیم رشد توسعه بیشتر از آنچه که تا به حال داشتیم بدست آوریم باید سرعت پیشرفت علمی خودمان را افزایش دهیم و آن را به فن آوری تبدیل کنیم. می دانید که ما در دانش، پیشرفت خیلی خوبی داشتیم، اما در تبدیل دانش به فن آوری مقداری باید کار کنیم.
ما باید بایستی بر مبنای یک راهبرد علمی دقیق و حساب شده یک راهبرد توسعه ای دقیق را طراحی کنیم. نباید هر شرکتی را به کشور راه دهیم و تنها در مواردی که ما احساس می کنیم می توان منافعی را در شرایط به هم ریخته جهانی بدست بیاوریم باید تن به این موضوع دهیم.
آقای دکتر در وابستگی متقابل و محترمانه که یکی از شاخه های بین الملل محسوب می شود، می توان فرهنگ و مذهب را از این وابستگی مصون نگه داشت؟ چگونه می شود این دو مقوله را به طور مجزا و بدون مخلوط شدن با سایر فرهنگها و مذاهب پیش برد و در اختیار داشت؟
توسعه به معنای هماهنگی است یعنی با ورود خویش، فرهنگ خود را هم وارد می کند. مثلا خیلی از این کشورهای غربی برای اینکه در جایی سرمایه گذاری کنند، شرط می کنند که بایستی مثلا شما باید قوانینی که صندوق بین المللی پول به بانک جهانی دیکته می کند، اجرا کنید. بنابراین هدفی که آن ها دارند این است که پس از ورود به یک کشور در همه ابعاد از جمله: اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اخلاق تاثیر خود را بگذارند.
زمانی که توافق لوزان و وین صورت گرفت، آمریکایی ها آماده بودند و فوری فکت شیت منتشر کردند، در حالی که ما تازه به سراغ بررسی می رفتیم تا ببینیم چه اتفاقی برایمان رخ داده است.
آن ها تجربیات زیادی دارند و اگر یک تیم اقتصادی از یک کشور اروپای غربی و یا مرکزی یا حتی اروپای شرقی به ایران می آید، این با برنامه صورت می گیرد و خیلی هم گزینشی می آیند. چیزی که مهم است اینکه ما باید گزینشی این ها را راه بدهیم و این ها با حساب و کتاب خاصی در نظر اینجا سرمایه گذاری کنند تا به اهداف دیگر خود نیز دست یابند.
می توان در روابط بین الملل راهبردی را اتخاذ کرد که فرهنگ و مذهب را از وابستگی و تهاجم حفظ کرد؟
کشورها متفاوت هستند. ما یک کشور انقلابی و واقعا قدرتمند هستیم. ما در مذاکرات مربوط به برجام، مستقیم و غیرمستقیم سی کشور را پای میز مذاکره آوردیم و ما به تنهایی یک طرف میز نشستیم. این نشان دهنده قدرت ما بود.
ابعاد قدرت ملی ما خیلی وسیع تر از آن چیزی است که در ظاهر تصور می کنیم. در واقع استقلال بزرگترین هدیه ای است که این انقلاب به ما داده است. این استقلال باعث می شود که ما قدرت نه گفتن در برابر آن ها را داشته باشیم. ما در این شرایط می توانیم با برنامه ریزی شرایط خود را به آنها تحمیل کنیم و باید با تفکر و تشکیل اتاق های فکر وارد این ماجرا شویم.
در این شرایط، یک اراده قوی نیز در جامعه وجود دارد که از زورگیری های سرمایه گذاران غربی که به کشور وارد می شوند، جلوگیری کنیم.
مطمئنا می توانیم در مقابل هجوم تبلیغاتی و رسانه ای و هجوم فرهنگی غرب ایستادگی کنیم، چراکه ما یک فرهنگ غنی داریم و این غرب است که یک نو فروپاشی را شروع کرده است.
می دانید که ما در سال های گذشته در غرب شاهد یکسری فروپاشی های ذهنی، فکری فلسفی، اجتماعی و فرهنگی، فرپاشی های اقتصادی و سیاسی هستیم، در شرایطی که ما در مسیر رشد و پیشرفت قرار داریم.
آن طرف که در نقطه مقابل ما قرار دارد، هم نیازمند شده است و هم ضعیف. آن ها اعتماد به نفس گذشته خود را از دست داده اند. واقعیت این است که دیگر غرب اعتماد به نفس بیست سال پیش را ندارد و آن ها همه تلاش شان بر این است که همین وضعیت را حفظ کنند تا بدتر از این نشود.
بنابراین در این شرایط ما به خوبی می توانیم شرایط فرهنگی خود را حفظ کنیم و در مقابل آن ها ایستادگی کنیم و در مقابل این هجوم فرهنگی از سوی ما باید علیه آن ها صورت گیرد.
غرب اینقدر از زمان رنسانس تا به حال سوء کارکرد داشته که این سوء کارکردها، نخبگان غربی را شرمنده کرده است.
حتی سیستم های سیاسی در آنجا با بحران مواجه هستند. این بحث ها تاثیرات خودش را در فروپاشی های ذهنی گذاشته و این فروپاشی ها زمینه گسترش اسلام را در جهان غرب فراهم کرده است. ما باید بتوانیم از این وضعیت به تعبیر مقام معظم رهبری برای ایجاد یک تمدن نوین اسلامی استفاده کنیم.
انشا الله نتیجه این قضایا ایجاد یک تمدن اسلامی باشد. ما حتی فراتر از توسعه و پیشرفت در معنای معمول فکر می کنیم. ما باید بتوانیم این وضعیت را به سمتی ببریم که غرب آرام آرام دنباله رو ما شود و اینگونه خواهد شد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
لطفا توسعه را تعریف کنید و تفاوت های آن را با پیشرفت بفرمایید؟
ما سعی می کنیم که اصطلاح پیشرفت را در کشور جایگزین توسعه کنیم. چون لفظ پیشرفت از لفظ توسعه بهتر است. می دانید که توسعه امروز بیشتر جنبه های گسترش کمی را شامل می شود و یک معنای خاصی در غرب دارد. البته جنبه های دیگر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، فناوری و علمی را نیز در بر می گیرد. اما اصطلاح پیشرفت به معنی به جلو رفتن است و ما جنبه های تکاملی را هم در بحث های مربوط به پیشرفت در نظر داریم.
ما آن چیزی که از پیشرفت در نظر داریم، جنبه های تکاملی را هم شامل می شود، از جمله: برخورد عدالت آمیز، حالا چه در سطح داخلی و چه در سطوح روابط بین الملل. در واقع در بحث توسعه، غرب در زمینه دانش ها به یک دستاورهایی می رسد و آن را تبدیل به کالا می کند و می فروشد. آن ها هیچ وقت از لحاظ علمی دانش خود را منتشر نمی کنند.
این تفاوتی که بین دیدگاه ما و آن ها وجود دارد این است که ما واقعا اگر در یک زمینه ای پیشرفت کنیم و دستاورد خوبی برای بشر داشته باشیم، جنبه هایً عدالت آمیز را مبنا قرار می دهیم و سعی می کنیم که به نیازمندان در دنیا و ملت های ضعیف و کسانی که طالب یاد گیری این دانش ها هستند کمک کنیم، بنابراین دو دید گاه کاملا مغایر است، یعنی غربی ها اساسا فقط علم و فناوری و توسعه را در راستای کسب سود بیشتر طلب می کنند. بیشتر اوقات جنگ و صلح آن ها هم برای بحث های مربوط به سود است و هدف این است و جنبه های انسانیً در درون بحث های توسعه ای آنها جایی ندارد.
بر مبنای همان کسب سود و منافع بیشتر حتی اگر لازم باشد دست به جنگ هم می زنند تا بتوانند به اصطلاح این منافع را که منافع ملی خودشان می خوانند افزایش داده و حفظ کنند.
آمریکا در پروژه نفوذ یکسری تئوری و برنامه هایی را از سوی تئورسین های خویش طراحی کرده که به سیاست مداران خود این امر را دیکته کرده است. آمریکا در پروژه نفوذ چگونه عمل می کند تا ما را به نقطه ای برساند که در واقع از اصول قانون اساسی خودمان هم کوتاه بیاییم؟
تا حدی که آن ها ما را به مرحله ای برسانند که استقلال و آزادی در حد واژه های شیک و تشریفاتی و سیاسی تعریف شود.
در شیوه دولت مردان آمریکایی در پروژه نفوذ به چه نکاتی می توان اشاره کرد و چه شیوه هایی را در بحث نفوذ بکار می گیرند؟
وقتی تاریخ کشورهای غربی و آمریکا را می بینیم و مطالعه می کنیم، یک تفاوت بنیادی از لحاظ فلسفی، فکری و هویتی با خودمان می یابیم. در غرب جدید از دوره رنسانس به بعد یک نوع انسان شناسی و معرفت شناسی ویژه ای شکل گرفت. انسان شناسی بر مبنای نگرش کاملا مادی به هویت انسان شکل گرفته و این خودش را در اصلاحاتی مثل اومانیسم نشان می دهد. این مهم به عنوان عقل ابزاری مورد توجه قرار گرفته است.
از زمان انقلاب فرانسه اعلام کردند که ما می خواهیم به عقل بشری باز گردیم. تعریف عقل را نیز ابزاری و مادی تعریف می کنند. نتیجه این شد که زندگی آن ها جنگ وعلیه همه است. وقتی انسان را مادی تعریف می کنیم، در آخر علیه هم می شویم تا منافع مادی بیشتری بدست آوریم.
خب، این مساله خودش را در روابط بین الملل نشان می دهد و منافع ملی نام می گیرد، ولی منافع ملی که آن ها تعریف می کنند در واقع منافع ملی ناشی از زور است.
بحث هایی مثل حقوق بشر و بحث هایی که گاهی علیه ما به کار می برند اساسا واقعیت ندارد. جهان غرب در کارکردهای گذشته خویش نتوانسته این مسائل را ثابت کند. جهان غرب در دوره های مختلف استعمار و در زمان قدیم، کشورها را اشغال می کردند و مورد ظلم و ستم قرار می دادند، باعث عقب ماندگی کشور ها می شدند و از توسعه و رشد آن ها جلوگیری می کردند. حالا امروز و در زمان جدید، روش های جدیدی برای نفوذ وجود دارد.
مجموعه رفتارهای آن ها در واقع رفتارهای ظالمانه است. در سطح ملی می بینید که دولت ها خواهان عدالت در روابط بین الملل نیستند. شما تلاش هایی که این ها برای برنامه هسته ای ایران انجام دادند و می دهند را ببینید، می گویند ما داشته باشیم، اما شما نداشته باشید. ما نمی خواهیم بمب اتم بسازیم، اما این ها همه چیز را بر مبنای هویتی که گفتم به پیش می برند و در نهایت می خواهند بر مبنای زور، نظم بین المللی را نیز در اختیار بگیرند. در واقع با این کار از توسعه و پیشرفت ملت های دیگر هم جلوگیری می کنند.
اساسا و ماهیتا این ها به گونه ای هستند که در هر جا که وارد شوند، سعی می کنند براساس منافع مادی خود کار کنند و انحصار گرایی دارند. اگر هم سرمایه گذاری می کنند، به گونه ای است که در نهایت تنها سودش به خودشان می رسد و در واقع هر کشوری که اعتماد کند و تصور کند که با کمک آن ها می تواند به رشد واقعی برسند، کاملا در اشتباه هستند. به این دلیل که جهان غرب هویتا و از لحاظ فکری و فلسفی اصلا اعتقادی به دیگران ندارد.
مثلا وقتی بحث های حقوق بشری را مطرح می کنند منظور بشر غربی است و دیگران از نظر این ها ىبشر نیستند. خب، نهایتا به اینجا می انجامد که اگر وارد بازار یک کشوری می شوند و ظاهرا بحث های رشد و توسعه را مطرح می کنند، اما زمانی که آن ملت ها منابعی دارند که در اختیار آن ها بگذارند، آن ها بهره می برند و زمانی که منابع تمام شد، آنجا را هم ترک می کنند.
به صورت مصداقی بفرمایید و مثالی در این مورد ارائه کنید؟
به عنوان مثال در سالیان گذشته دیدیم که بحران اقتصادی آسیای جنوب شرقی را غرب چگونه بوجود آورد و چه بلایی بر سر کشورهای این منطقه آورد. در واقع توسعه واقعی، توسعه ای است که بر مبنای شرایط داخلی یک ملت، امکانات کشور و بر مبنای منابع مالی داخلی کشور و با یک راهبرد حساب شده پیش برود. اعتماد بیش از حد به بیگانگان نهایتا این مهم را در اختیار دولت ها قرار نخواهد داد.
بالاخره این ها تجربیاتی در مورد تولید و کیفیت کالا و ورود آن به بازار داخلی دارند. ممکن است بستر ورشکستگی داخلی و بیکاری گسترده در آن کشورها را فراهم کنند. ممکن است کالاهای داخلی، قدرت رقابت در مقابل آن ها نداشته باشند و در نهایت نتیجه نهایی به نفع این دولت ها نخواهد بود. امروز هم که دقت می کنید، می بینید کشورهایی که می خواهند بعد از برجام بیایند و رابطه اقتصادی گسترده ای با ما داشته باشند، کشورهایی هستند که در گذشته به دلیل قطع روابط اقتصادی که با ما داشتند، سودهای زیادی را از دست دادند.
کشورهای جهان وارد یک بحران اقتصادی خاص شده اند. از سال ٢٠٠٧ این بحران اقتصادی شروع شده است و هنوز هم ادامه دارد. بخشی از آن به دلیل گران شدن قیمت نفت در سال 2007 بود و یک مقدار هم سوء مدیریت های آن زمان مسبب این اوضاع شد. یک مقدار هم بحث استقلال در کشورها، از جمله کشورهای آمریکای لاتین بوجود آمد و این کشورها یکی پس از دیگری از غرب دور شدند. حتی در جاهای دیگر دنیا نیز این حس استقلال طلبی مقداری این بحران را تشدید کرد.
غرب امروز تلاش می کند با روش های نرم و مذاکره دوباره در اقتصاد کشورها، جایی را برای خودش پیدا کند. بحران به آن ها ضربه زده، ولی واقعا این نکته کلیدی است که باید بدانیم، اگر ما می خواهیم رشد توسعه بیشتر از آنچه که تا به حال داشتیم بدست آوریم باید سرعت پیشرفت علمی خودمان را افزایش دهیم و آن را به فن آوری تبدیل کنیم. می دانید که ما در دانش، پیشرفت خیلی خوبی داشتیم، اما در تبدیل دانش به فن آوری مقداری باید کار کنیم.
ما باید بایستی بر مبنای یک راهبرد علمی دقیق و حساب شده یک راهبرد توسعه ای دقیق را طراحی کنیم. نباید هر شرکتی را به کشور راه دهیم و تنها در مواردی که ما احساس می کنیم می توان منافعی را در شرایط به هم ریخته جهانی بدست بیاوریم باید تن به این موضوع دهیم.
آقای دکتر در وابستگی متقابل و محترمانه که یکی از شاخه های بین الملل محسوب می شود، می توان فرهنگ و مذهب را از این وابستگی مصون نگه داشت؟ چگونه می شود این دو مقوله را به طور مجزا و بدون مخلوط شدن با سایر فرهنگها و مذاهب پیش برد و در اختیار داشت؟
توسعه به معنای هماهنگی است یعنی با ورود خویش، فرهنگ خود را هم وارد می کند. مثلا خیلی از این کشورهای غربی برای اینکه در جایی سرمایه گذاری کنند، شرط می کنند که بایستی مثلا شما باید قوانینی که صندوق بین المللی پول به بانک جهانی دیکته می کند، اجرا کنید. بنابراین هدفی که آن ها دارند این است که پس از ورود به یک کشور در همه ابعاد از جمله: اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اخلاق تاثیر خود را بگذارند.
زمانی که توافق لوزان و وین صورت گرفت، آمریکایی ها آماده بودند و فوری فکت شیت منتشر کردند، در حالی که ما تازه به سراغ بررسی می رفتیم تا ببینیم چه اتفاقی برایمان رخ داده است.
آن ها تجربیات زیادی دارند و اگر یک تیم اقتصادی از یک کشور اروپای غربی و یا مرکزی یا حتی اروپای شرقی به ایران می آید، این با برنامه صورت می گیرد و خیلی هم گزینشی می آیند. چیزی که مهم است اینکه ما باید گزینشی این ها را راه بدهیم و این ها با حساب و کتاب خاصی در نظر اینجا سرمایه گذاری کنند تا به اهداف دیگر خود نیز دست یابند.
می توان در روابط بین الملل راهبردی را اتخاذ کرد که فرهنگ و مذهب را از وابستگی و تهاجم حفظ کرد؟
کشورها متفاوت هستند. ما یک کشور انقلابی و واقعا قدرتمند هستیم. ما در مذاکرات مربوط به برجام، مستقیم و غیرمستقیم سی کشور را پای میز مذاکره آوردیم و ما به تنهایی یک طرف میز نشستیم. این نشان دهنده قدرت ما بود.
ابعاد قدرت ملی ما خیلی وسیع تر از آن چیزی است که در ظاهر تصور می کنیم. در واقع استقلال بزرگترین هدیه ای است که این انقلاب به ما داده است. این استقلال باعث می شود که ما قدرت نه گفتن در برابر آن ها را داشته باشیم. ما در این شرایط می توانیم با برنامه ریزی شرایط خود را به آنها تحمیل کنیم و باید با تفکر و تشکیل اتاق های فکر وارد این ماجرا شویم.
در این شرایط، یک اراده قوی نیز در جامعه وجود دارد که از زورگیری های سرمایه گذاران غربی که به کشور وارد می شوند، جلوگیری کنیم.
مطمئنا می توانیم در مقابل هجوم تبلیغاتی و رسانه ای و هجوم فرهنگی غرب ایستادگی کنیم، چراکه ما یک فرهنگ غنی داریم و این غرب است که یک نو فروپاشی را شروع کرده است.
می دانید که ما در سال های گذشته در غرب شاهد یکسری فروپاشی های ذهنی، فکری فلسفی، اجتماعی و فرهنگی، فرپاشی های اقتصادی و سیاسی هستیم، در شرایطی که ما در مسیر رشد و پیشرفت قرار داریم.
آن طرف که در نقطه مقابل ما قرار دارد، هم نیازمند شده است و هم ضعیف. آن ها اعتماد به نفس گذشته خود را از دست داده اند. واقعیت این است که دیگر غرب اعتماد به نفس بیست سال پیش را ندارد و آن ها همه تلاش شان بر این است که همین وضعیت را حفظ کنند تا بدتر از این نشود.
بنابراین در این شرایط ما به خوبی می توانیم شرایط فرهنگی خود را حفظ کنیم و در مقابل آن ها ایستادگی کنیم و در مقابل این هجوم فرهنگی از سوی ما باید علیه آن ها صورت گیرد.
غرب اینقدر از زمان رنسانس تا به حال سوء کارکرد داشته که این سوء کارکردها، نخبگان غربی را شرمنده کرده است.
حتی سیستم های سیاسی در آنجا با بحران مواجه هستند. این بحث ها تاثیرات خودش را در فروپاشی های ذهنی گذاشته و این فروپاشی ها زمینه گسترش اسلام را در جهان غرب فراهم کرده است. ما باید بتوانیم از این وضعیت به تعبیر مقام معظم رهبری برای ایجاد یک تمدن نوین اسلامی استفاده کنیم.
انشا الله نتیجه این قضایا ایجاد یک تمدن اسلامی باشد. ما حتی فراتر از توسعه و پیشرفت در معنای معمول فکر می کنیم. ما باید بتوانیم این وضعیت را به سمتی ببریم که غرب آرام آرام دنباله رو ما شود و اینگونه خواهد شد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *