پرستاری بدفرجام
من در سن سه سالگی پدر خود را در سانحه تصادف از دست داده و مادرم هم بعد از يك سال ازدواج كرد و تحت سرپرستی پدربزرگم قرار گرفتم...
آن ها بسیار مهربان بودند، تمام تلاششان را برای رفاه و آسایش من انجام می دادند تا اینكه با یكی از افراد فامیل ازدواج كردم .
همسرم 37 ساله با تحصیلات عالی می باشد ، دارای سه فرزند یك دختر چهار ساله و دو پسر دوقلوی دو ساله می باشم .
همسرم ارتباط عاطفی خوبی با من نداشت و از لحاظ اعتقادی هم فردی پایبند به مسائل دینی و مذهبی نمی باشد .
از لحاظ اقتصادی مشكلی نداشته ام چون شغل همسرم خوب بوده و از لحاظ درآمد مشكلی ندارند.
با توجه به اینكه در دوران كودكی پدر خود را از دست داده و مادرم من را تنها گذاشته است ولی پدر بزرگ و مادر بزرگ توانسته اند از لحاظ روحی و روانی عاطفی و معنوی به من توجه داشته و نیازهای من را برآورده كنند وقتی فرزند اولم بدنیا امد مرخصی گرفتم تا وی را از محبت مادری سیراب كنم .
ولی در بارداری ناخواسته ای صاحب دو فرزند دوقلوی پسر شدم و رسیدگی به سه بچه واقعا مرا درمانده كرده بود.
برای همین به فكر گرفتن پرستار برای فرزندانم افتادم تا اینكه یك روز به صورت اتفاقی دوست دوران دبیرستانم را دیدم.
وی در رشته كودك یاری درس خوانده بود وبعد از شنیدن جریان زندگی من حاضر شد كه پرستاری سه فرزند مرا به عهده بگیرد.
آن روز از اینكه خداوند چنین فردی را در مسیر زندگی ام قرار داده بود خیلی خوشحال شدم ، ارتباطم با پرستار بچه ها آنقدر خوب بود ، به طوری كه مسافرت های خانوادگی را با همدیگر می رفتیم.
بچه ها نیز به وی علاقمند و وابسته شده بودند تا اینكه یك روز دست وی را دست در دست شوهرم در حالی كه با یكدیگر صحبت می كردند دیدم و آن لحظه دنیا برایم تیره و تار شد و تازه فهمیدم كه چه بلایی به سرم آمده است.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *