شیرینی پیوند در کویر محرومیت
زنان و مردان روستایهای محروم جنوب کرمان، با آن دستهای پینه بسته و چهرههای آفتاب سوخته سالهاست که با خشکسالی خو گرفتهاند؛ روستاییهایی که چند سالی است زمینهای ترک خورده آباء و اجدادی شان، آینه دق شان شده.
به نقل از روزنامه ایران، زنان و مردان روستایهای محروم جنوب کرمان، با آن دستهای پینه بسته و چهرههای آفتاب سوخته شان سالهاست که با خشکسالیهای مداوم خو گرفتهاند. روستاییهایی که چند سالی است زمینهای خشک و ترک خورده آباء و اجدادی شان، آینه دق شان شده و رمقی برای رویاندن آنچه میکارند، ندارد؛ همین نیز موجب شده تا دستهای شان خالی و خالی تر شود و چشم امیدشان به دستهای مهربانی باشد که برای یاری آنها می آیند.
از این سو مردان وزنانی هم هستند که دغدغه زندگی شان گرفتن دستهای خسته و خالی است. انسانهایی که زیر تیغ آفتاب سوزان کویر آستین همت را برای ساخت حمام و مسجد و مدرسه و ... برای مردم این روستاها بالا میزنند.
اردوهای جهادی با خاطرات فراموش نشدنی بسیاری همراه است. خاطراتی که به گفته خودشان«حضور خدا را میتوان در لحظه لحظه آن احساس کرد»؛ جهادگرانی که در اردوهای جهادی بیهیچ ادعا و سر و صدایی و تنها با هدف کمک به مردم مناطق محروم تلاش میکنند تا شاید گرهی از گرههای این مردمان را باز کنند.
«ارسلان خادم» طلبه جوانی است که به گفته خودش بهترین لحظات زندگیاش را در اردوهای جهادی پیدا کرده است . او و همسرش که معلم و حافظ کل قرآن است، تصمیم گرفتند پیوند زندگی شان را در میان مردم محروم روستای دازان جشن بگیرند. حضور اهالی روستای محروم دازان در این مراسم شب به یادماندنی را برای این زوج جهادگر رقم زد. ارسلان که با تشکیل گروه جهادی همراه با چند طلبه و دانشجوی دیگر در ساختن مسجد و حمام و مدرسه در روستاهای محروم منطقه جنوب رودبار فعالیت میکند از روزهایی گفت که تصمیم گرفت برای سازندگی روستاهای محروم کرمان آستین همت را بالا بزند.
طعم تلخ محرومیت
از ارسلان خواستیم از زندگی خودش بگوید: سال 1371 در یکی از روستاهای محروم جنوب کرمان به دنیا آمدم و از همان کودکی بخوبی طعم تلخ محرومیت را چشیدم. بازی های کودکانه ما در کمک به خانواده و کار در مزرعه و گلهداری خلاصه میشد. آن سالها کمتر مدرسه یا مسجدی در روستاها پیدا میشد و برای تحصیل باید هر روز فرسنگها راه میرفتیم. بسیاری از خانوادهها به خاطر کمبود مدرسه اجازه تحصیل به فرزندانشان را نمیدادند و به این ترتیب استعدادهای بسیاری در این روستاها به هدر میرفت. این واقعیت تلخی بود که آن سالها وجود داشت و شاید بتوان گفت هنوز هم در برخی از مناطق کشور این محرومیتها ادامه دارد.
یکی از این روستاهای محروم« پیرخوشاب »است که جاده این روستا خاکی است و به سختی میتوان به این روستا رفت. چندی قبل یکی از زنان روستا با نیش عقرب مجروح شد و به دلیل نبود امکانات بهداشتی و پزشکی و همچنین جاده مناسبی که بتوان او را سریع به بیمارستان منتقل کرد، جان خود را ازدست داد. همچنین دو سال قبل نیز کودک خردسالی قربانی نیش عقرب شد و جان خودش را از دست داد.
حضور گروه جهادی «صدای عدالت» در روستای ما جرقه کارهای جهادی را در ذهنم ایجاد کرد. آرزو داشتم بتوانم برای روستا و شهرم کاری انجام بدهم. گروهی از طلبهها و دانشجویان برای خدمت به مردم محروم آمده بودند و روزها زیر تیغ آفتاب برای تأمین آب کشاورزی چاه حفر میکردند.
ساعتها کارکردن آنها را تماشا میکردم. تا مدتها نسبت به کار آنها بیتفاوت بودم اما دیدن تلاش و کوشش جوانان این گروه جهادی باعث شد تا من هم برای انجام کارهای جهادی وارد میدان شوم. با گروهی از همکلاسیهای دبیرستان در منطقه رودبار جنوب گروه جهادی دانشآموزی تشکیل دادیم و در تعطیلات تابستان با دستان خالی ساخت یک مسجد را آغاز کردیم.
اردوهای جهادی معمولاً 10 تا 15 روز است و قبل از شروع اردو ابتدا تیمهای ارزیابی با بررسی وضعیت روستاهای مناطق محروم نیازهای اساسی از جمله مدرسه و مسجد یا چاه آب یا کمک به درمان بیماران را بررسی و سپس با برنامهریزی در مدت زمان برپایی اردو این کارها انجام میشود. منابع مالی نیز توسط خیرین یا ارگانهایی مانند جهاد سازندگی تأمین میشود.
پس ازتصویب اولویتهای عمرانی در این روستاها بودجه آن به همراه مواد غذایی اعضای گروه جهادی تأمین و کار آغاز میشود. سالهاست که در طول سال چند بار در اردوهای جهادی شرکت میکنم و برای آبادانی روستاهای مناطق محروم مشارکت دارم. از چند سال قبل به عنوان نماینده این گروه جهادی در این منطقه فعالیت میکنم و علاوه بر شناسایی مناطق محروم و نوع محرومیتها و همچنین ضرورتهای روستاها کار فرهنگی هم می کنیم و کتاب در اختیار دانشآموزان روستا قرار می دهیم و بعد از مدتی نیز با برگزاری آزمون به نفرات برتر جوایزی نیز اهدا میکنیم.
همچنین با تشکیل گروه جهادی فدائیان عدالت که 80 نفر دانشجو و طلبه در آن عضویت دارند در فعالیتهای عمرانی روستاها مشارکت میکنیم.
در روزهایی که مشغول ساخت مدرسه یا مسجد در روستاها بودیم نگاه متعجب مردم برای من جالب بود. آنها تصور میکردند که با گرفتن مزد در این روستا مشغول به کار شدهایم و گاهی نیز از ما درباره پولی که میگیریم سؤال میکردند و وقتی میشنیدند که ما بدون گرفتن پول و تنها با هدف خدمترسانی به مردم مناطق محروم مشغول کار هستیم با چهرهای شگفت زده و البته قدردان به ما خیره میشدند. علاوه بر ساخت مدرسه و مسجد یا حفر چاه در بحث اعتقادی و فرهنگی نیز فعالیت میکردیم و برای مردم این روستا مباحث شرعی را توضیح میدادیم.
با پایان کار وقتی اهالی روستا دستان پینه بستهشان را به آسمان میگرفتند و برای ما دعا میکردند بهترین لحظه زندگیمان را لمس میکردیم.
عروسی در اردوی جهادی
برپایی اردوی جهادی در روستای محروم «دازان »فرصتی بود تا همه مردم این روستا به یک جشن باشکوه که در آن مهربانی موج میزند شرکت کنند و پیوند دو زوج جهادی را جشن بگیرند.
ارسلان خادم و همسرش وقتی تصمیم گرفتند عروسیشان را نه در شهر بلکه در میان مردم محروم این روستا برگزار کنند باورنمیکردند که بهترین شب را برای آنها رقم بزنند. گزینههای مختلفی برای برگزاری مراسم عروسیمان داشتیم اما تصمیم گرفتیم جشن عروسیمان برای همیشه ماندگار شود و آن را به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیمان ثبت کنیم.
آخرین اردوی جهادی که در آن حضور داشتم در روستای محروم «دازان» در جنوب کرمان بود. مردم این روستا کپرنشین هستند و تصمیم گرفتیم مراسم جشن عروسیمان را در همین روستا برگزار کنیم. مقدمات جشن عروسی سادهای را فراهم کردیم و با دعوت از دانشجویان و طلبههایی که در اردوی جهادی حضور داشتند و همچنین اقوام و بستگان و مردم این روستا مراسم با شکوه فراوان برگزار شد. بسیاری از ساده بودن عروسی و اینکه همه به آن دعوت بودند تعجب کرده بودند. طبق رسم این منطقه جشن عروسیمان برگزار شد و من آن شب در چشم همه مردم برق خوشحالی را میدیدم. زن و مرد روستایی با دست هایی که آثار سالها تلاش و کار بر آن نمایان بود برای خوشبختی ما دعا میکردند.
جشن عروسی ما شیرینترین خاطره برای اعضای گروه جهادی و همچنین اهالی روستا بود. روستای دازان یکی از روستاهای بسیار محروم منطقه رودبار کرمان است. چندی قبل به دلیل بارندگی برق این روستا به مدت 20 روز قطع بود و مردم با مشکلات زیادی زندگی میکردند.بعد از عروسی بازهم در انتظار اردوهای جهادی لحظه شماری میکردم. چندی قبل به همراه گروه جهادی دانشجویان که از دانشگاه باهنر کرمان آمده بودند یک حمام عمومی در روستای چاه بید ساختیم. بعد از ماه مبارک رمضان همراه با همسرم در یک اردوی جهادی که در روستای نازدشت بود شرکت کردیم.
در میان جهادگران کسانی بودند که در دوران خدمت سربازی به سر میبردند اما با گرفتن مرخصی به این اردو میآمدند. آنها با انگیزه فراوان و تنها برای خدمت به مردم محروم کار میکنند. متأسفانه این پتانسیل بعد از مدتی که با فارغالتحصیلی و پایان درس آنها همراه میشود به حال خود رها میشوند و ای کاش شرایطی فراهم میشد تا این جوانان پرشور در ارگانهایی مانند جهاد سازندگی مشغول به کار میشدند و از توانایی آنها در جهت رفع محرومیت از چهره روستاهای مناطق محروم استفاده میکردیم.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
از این سو مردان وزنانی هم هستند که دغدغه زندگی شان گرفتن دستهای خسته و خالی است. انسانهایی که زیر تیغ آفتاب سوزان کویر آستین همت را برای ساخت حمام و مسجد و مدرسه و ... برای مردم این روستاها بالا میزنند.
اردوهای جهادی با خاطرات فراموش نشدنی بسیاری همراه است. خاطراتی که به گفته خودشان«حضور خدا را میتوان در لحظه لحظه آن احساس کرد»؛ جهادگرانی که در اردوهای جهادی بیهیچ ادعا و سر و صدایی و تنها با هدف کمک به مردم مناطق محروم تلاش میکنند تا شاید گرهی از گرههای این مردمان را باز کنند.
«ارسلان خادم» طلبه جوانی است که به گفته خودش بهترین لحظات زندگیاش را در اردوهای جهادی پیدا کرده است . او و همسرش که معلم و حافظ کل قرآن است، تصمیم گرفتند پیوند زندگی شان را در میان مردم محروم روستای دازان جشن بگیرند. حضور اهالی روستای محروم دازان در این مراسم شب به یادماندنی را برای این زوج جهادگر رقم زد. ارسلان که با تشکیل گروه جهادی همراه با چند طلبه و دانشجوی دیگر در ساختن مسجد و حمام و مدرسه در روستاهای محروم منطقه جنوب رودبار فعالیت میکند از روزهایی گفت که تصمیم گرفت برای سازندگی روستاهای محروم کرمان آستین همت را بالا بزند.
طعم تلخ محرومیت
از ارسلان خواستیم از زندگی خودش بگوید: سال 1371 در یکی از روستاهای محروم جنوب کرمان به دنیا آمدم و از همان کودکی بخوبی طعم تلخ محرومیت را چشیدم. بازی های کودکانه ما در کمک به خانواده و کار در مزرعه و گلهداری خلاصه میشد. آن سالها کمتر مدرسه یا مسجدی در روستاها پیدا میشد و برای تحصیل باید هر روز فرسنگها راه میرفتیم. بسیاری از خانوادهها به خاطر کمبود مدرسه اجازه تحصیل به فرزندانشان را نمیدادند و به این ترتیب استعدادهای بسیاری در این روستاها به هدر میرفت. این واقعیت تلخی بود که آن سالها وجود داشت و شاید بتوان گفت هنوز هم در برخی از مناطق کشور این محرومیتها ادامه دارد.
یکی از این روستاهای محروم« پیرخوشاب »است که جاده این روستا خاکی است و به سختی میتوان به این روستا رفت. چندی قبل یکی از زنان روستا با نیش عقرب مجروح شد و به دلیل نبود امکانات بهداشتی و پزشکی و همچنین جاده مناسبی که بتوان او را سریع به بیمارستان منتقل کرد، جان خود را ازدست داد. همچنین دو سال قبل نیز کودک خردسالی قربانی نیش عقرب شد و جان خودش را از دست داد.
حضور گروه جهادی «صدای عدالت» در روستای ما جرقه کارهای جهادی را در ذهنم ایجاد کرد. آرزو داشتم بتوانم برای روستا و شهرم کاری انجام بدهم. گروهی از طلبهها و دانشجویان برای خدمت به مردم محروم آمده بودند و روزها زیر تیغ آفتاب برای تأمین آب کشاورزی چاه حفر میکردند.
ساعتها کارکردن آنها را تماشا میکردم. تا مدتها نسبت به کار آنها بیتفاوت بودم اما دیدن تلاش و کوشش جوانان این گروه جهادی باعث شد تا من هم برای انجام کارهای جهادی وارد میدان شوم. با گروهی از همکلاسیهای دبیرستان در منطقه رودبار جنوب گروه جهادی دانشآموزی تشکیل دادیم و در تعطیلات تابستان با دستان خالی ساخت یک مسجد را آغاز کردیم.
اردوهای جهادی معمولاً 10 تا 15 روز است و قبل از شروع اردو ابتدا تیمهای ارزیابی با بررسی وضعیت روستاهای مناطق محروم نیازهای اساسی از جمله مدرسه و مسجد یا چاه آب یا کمک به درمان بیماران را بررسی و سپس با برنامهریزی در مدت زمان برپایی اردو این کارها انجام میشود. منابع مالی نیز توسط خیرین یا ارگانهایی مانند جهاد سازندگی تأمین میشود.
پس ازتصویب اولویتهای عمرانی در این روستاها بودجه آن به همراه مواد غذایی اعضای گروه جهادی تأمین و کار آغاز میشود. سالهاست که در طول سال چند بار در اردوهای جهادی شرکت میکنم و برای آبادانی روستاهای مناطق محروم مشارکت دارم. از چند سال قبل به عنوان نماینده این گروه جهادی در این منطقه فعالیت میکنم و علاوه بر شناسایی مناطق محروم و نوع محرومیتها و همچنین ضرورتهای روستاها کار فرهنگی هم می کنیم و کتاب در اختیار دانشآموزان روستا قرار می دهیم و بعد از مدتی نیز با برگزاری آزمون به نفرات برتر جوایزی نیز اهدا میکنیم.
همچنین با تشکیل گروه جهادی فدائیان عدالت که 80 نفر دانشجو و طلبه در آن عضویت دارند در فعالیتهای عمرانی روستاها مشارکت میکنیم.
در روزهایی که مشغول ساخت مدرسه یا مسجد در روستاها بودیم نگاه متعجب مردم برای من جالب بود. آنها تصور میکردند که با گرفتن مزد در این روستا مشغول به کار شدهایم و گاهی نیز از ما درباره پولی که میگیریم سؤال میکردند و وقتی میشنیدند که ما بدون گرفتن پول و تنها با هدف خدمترسانی به مردم مناطق محروم مشغول کار هستیم با چهرهای شگفت زده و البته قدردان به ما خیره میشدند. علاوه بر ساخت مدرسه و مسجد یا حفر چاه در بحث اعتقادی و فرهنگی نیز فعالیت میکردیم و برای مردم این روستا مباحث شرعی را توضیح میدادیم.
با پایان کار وقتی اهالی روستا دستان پینه بستهشان را به آسمان میگرفتند و برای ما دعا میکردند بهترین لحظه زندگیمان را لمس میکردیم.
عروسی در اردوی جهادی
برپایی اردوی جهادی در روستای محروم «دازان »فرصتی بود تا همه مردم این روستا به یک جشن باشکوه که در آن مهربانی موج میزند شرکت کنند و پیوند دو زوج جهادی را جشن بگیرند.
ارسلان خادم و همسرش وقتی تصمیم گرفتند عروسیشان را نه در شهر بلکه در میان مردم محروم این روستا برگزار کنند باورنمیکردند که بهترین شب را برای آنها رقم بزنند. گزینههای مختلفی برای برگزاری مراسم عروسیمان داشتیم اما تصمیم گرفتیم جشن عروسیمان برای همیشه ماندگار شود و آن را به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیمان ثبت کنیم.
آخرین اردوی جهادی که در آن حضور داشتم در روستای محروم «دازان» در جنوب کرمان بود. مردم این روستا کپرنشین هستند و تصمیم گرفتیم مراسم جشن عروسیمان را در همین روستا برگزار کنیم. مقدمات جشن عروسی سادهای را فراهم کردیم و با دعوت از دانشجویان و طلبههایی که در اردوی جهادی حضور داشتند و همچنین اقوام و بستگان و مردم این روستا مراسم با شکوه فراوان برگزار شد. بسیاری از ساده بودن عروسی و اینکه همه به آن دعوت بودند تعجب کرده بودند. طبق رسم این منطقه جشن عروسیمان برگزار شد و من آن شب در چشم همه مردم برق خوشحالی را میدیدم. زن و مرد روستایی با دست هایی که آثار سالها تلاش و کار بر آن نمایان بود برای خوشبختی ما دعا میکردند.
جشن عروسی ما شیرینترین خاطره برای اعضای گروه جهادی و همچنین اهالی روستا بود. روستای دازان یکی از روستاهای بسیار محروم منطقه رودبار کرمان است. چندی قبل به دلیل بارندگی برق این روستا به مدت 20 روز قطع بود و مردم با مشکلات زیادی زندگی میکردند.بعد از عروسی بازهم در انتظار اردوهای جهادی لحظه شماری میکردم. چندی قبل به همراه گروه جهادی دانشجویان که از دانشگاه باهنر کرمان آمده بودند یک حمام عمومی در روستای چاه بید ساختیم. بعد از ماه مبارک رمضان همراه با همسرم در یک اردوی جهادی که در روستای نازدشت بود شرکت کردیم.
در میان جهادگران کسانی بودند که در دوران خدمت سربازی به سر میبردند اما با گرفتن مرخصی به این اردو میآمدند. آنها با انگیزه فراوان و تنها برای خدمت به مردم محروم کار میکنند. متأسفانه این پتانسیل بعد از مدتی که با فارغالتحصیلی و پایان درس آنها همراه میشود به حال خود رها میشوند و ای کاش شرایطی فراهم میشد تا این جوانان پرشور در ارگانهایی مانند جهاد سازندگی مشغول به کار میشدند و از توانایی آنها در جهت رفع محرومیت از چهره روستاهای مناطق محروم استفاده میکردیم.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *