صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

سرنوشت شوم مجید

۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۵:۴۰:۰۱
کد خبر: ۲۰۹۶۵۶
مهمترین عامل بدبختی من خانواده ام هستند که نگذاشتند درس بخوانم.
به گزارش گروه جامعه ،من مجید 20 ساله هستم. پدرم کشاورز و مادرم خانه دار است، تحصیلاتم را تا سیکل بیشتر ادامه نداده ام. پدرم زیاد به درس خواندن ما اهمیتی نمی داد و می گفت مرد باید خودش سرکار برود درس خواندن در این دوره از زمان نفعی برای شما ندارد.
 
خودتان تلاش کنید تا به جایی برسید. من تک پسر بودم و سه تا خواهر دارم دو تا از خواهرانم ازدواج کردند و دیگری با ما زندگی می کند. من انگیزه درس خواندن را از دست دادم و تصمیم گرفتم کاری پیدا کنم و خرج خودم و آینده ام را تامین کنم.
 
چون وضعیت مالی پدرم چندان خوب نبود و از آنجایی که کاری در شهرستان شیروان در سن و سال من نبود ناچار تصمیم گرفتم به تهران بروم. بعد از راضی کردن خانواده به تهران رفتم، چند روزی را با پسردایی ام بودم و بعد به دنبال کار رفتم، پیشنهاد کار در کابینت سازی را به من دادند.
 
از موقعی که به محل کار کابینت سازی رفتم خونه پسردایی را ترک کردم و شب ها همان محل ،صاحب کار اتاقکی درست کرده بود، من همان جا می خوابیدم. چند ماهی گذشت. وضعیت خوب بود و مشکلی نداشتم تا اینکه دو نفر از همکارانم که در آن محل کار می کردند. پیشنهاد استفاده از هروئین را به من دادند.
 
من که تا الان اصلا به سمت مواد نرفته بودم ناخودآگاه پیشنهاد دوستم را قبول کردم. مدتی از این وضعیت گذشت. به هروئین معتاد شدم. نمی توانستم استفاده نکنم به همین خاطر به دوستانم پول می دادم تا برایم هروئین بیاورند.
 
بعد از مدتی صاحب کارم فهمید و من را از آن کار اخراج کرد. دیگر روی رفتن به خانه پسردایی را نداشتم. بالاخره به شهرستان برگشتم. حالم زیاد خوب نبود پدر و مادرم قضیه معتاد شدن من را فهمیدند.
 
هیچ گونه درآمدی نداشتم تا بتوانم مواد مورد نیاز خودم را به دست آورم، ناچار با تماسی که با یکی از دوستانم داشتم به خانه دوستم رفتم او هم معتاد بود، گاهی من را هم به استفاده کردن مواد دعوت می کرد، کار به جایی رسید که برای استفاده از مواد، دست به کیف قاپی بزنم.
 
دوستم یک موتور داشت و من پیشنهادی به او دادم که تو به عنوان راکب موتور باش و من به عنوان سرنشین در عقب موتور اقدام به کیف قاپی می کنم و بعد پولی را که از داخل کیف ها در می آوریم را تقسیم می کنیم.
 
در اولین کیف قاپی که انجام دادیم برای اینکه پلاک موتور شناسایی نشود یک کارتن به اندازه پلاک تهیه و در هنگام کیف قاپی آن را جلوی پلاک می گذاشتیم، بعد از اولین کیف قاپی بلافاصله توسط پلیس دستگیر شدیم.
 
علت تمام این بدبختی خودم را در مرحله اول خانواده ام می دانم که من را در تحصیل راهنمایی نکردند و بعد رفقا و دوستان ناباب برای  روی آوردن به سمت اعتیاد می دانم.

تهیه و تنظیم :سرگرد "حسین عاملی"
 رئیس اداره برآورد اجتماعی معاونت اجتماعی پلیس خراسان شمالی



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *