رمان "نویسنده افغانستانی" که رهبر انقلاب سراغ آن را گرفتند
مقام معظم رهبری در دیداری که "محمد حسین جعفریان" سالهای قبل با ایشان داشت، سراغ رمان "کوچه ما" اثر "محمد اکرم عثمان" را از وی گرفتند که این رمان تا آن زمان هنوز در ایران منتشر نشده بود.
رمان کوچه ما اثر زنده یاد "محمد اکرم عثمان" که روز پنجشنبه درگذشت، مفصلترین رمان از یک نویسنده افغانستانی محسوب میشود و تاکنون چنین داستان بلندی از هیچ یک از داستان نویسان افغانستان منتشر نشده است.
این رمان تاریخی در 2 جلد، توسط انتشارات «عرفان» در تهران منتشر شده و وقایع سیاسی و اجتماعی نیم قرن اخیر افغانستان در این اثر به شکل داستانی روایت شده است.
این اثر قبل از انتشار در ایران، به صورت پاورقی در نشریات مهاجرین افغانستانی در هلند و کانادا منتشر شده بود و بعد برای ویراستاری به «محمدکاظم کاظمی» سپرده شده بود تا انتشارات «عرفان» در تهران آن را منتشر کند.
حضرت "آیت الله خامنهای" مقام معظم رهبری ایران پیش از انتشار کتاب در ایران از وجود چنین رمانی که توسط یک نویسنده افغانستانی منتشر شده مطلع شدند و سراغ آن کتاب را از محمد حسین جعفریان گرفته بودند.
محمد حسین جعفریان نویسنده، شاعر و مستند ساز نام آشنای ایران در گفتوگو با خبرگزاری فارس، خاطرهای جالب از این موضوع را نقل کرده که بسیار خواندنی است.
بخشی از این گفتوگو به شرح ذیل است:
من در دیدارهای متعددی که با رهبر انقلاب داشتم و یک جلسه هم خصوصی خدمت ایشان رسیدم که مفصل بود و تقریباً یک ساعت و نیم طول کشید و حرفهای زیادی رد و بدل شد.
ما پس از افطار به همراه «شهرام شکیبا» و باقی دوستان به حیاط آمدیم. رهبر انقلاب نیز وارد حیاط شدند. به ما که رسیدند، احوال من را پرسیدند و سراغ محمدکاظم کاظمی را گرفتند.
بعد هم دست من را گرفتند و همراه خودشان چند قدمی بردند و در راه پرسیدند: کاظمی کجا هستند؟ گفتم: مشهد هستند؛ گفتند: به این جلسه آمدند؟ گفتم: اطلاع ندارم و ایشان را ندیدم.
سراغ چند تا دیگر از دوستان افغانستانی را گرفتند و بعد سراغ یک رمان را از من گرفتند و گفتند: اخیراً یک افغانستانی مقیم نروژ آن را منتشر کرده که خیلی در دنیا سر و صدا کرده است.
من به خاطر شغلی که داشتم، سالهای سال در افغانستان زندگی کردم و موضوعات افغانستان را خیلی دقیق دنبال میکنم.
بلافاصله گفتم: احتمالاً رمان «بادبادکباز» «خالد حسینی» را میگویید؟ ایشان فرمودند: نخیر، من آن کتاب را خواندم. بعد گفتم: شاید «از سرزمین آفتاب» را میگویید که آن هم خیلی سر و صدا کرده است؟ بعد آقا فرمودند: نه! اسم آن رمان «از سرزمین آفتاب تابان» است.
آن رمان را هم خواندم. فرمودند که یک نویسنده دیگری آن کتاب را نوشته، که خیلی هم قطور و مفصل است و کاظمی هم آن را ویرایش کرده است. گفتم: عجیب است؛ اگر باشد من حتماً در ذهنم دارم. بعد از ایشان پرسیدم: شما خودتان اسم نویسنده را یادتان نمیآید، که ایشان در خاطر نداشتند.
بعد، پیرو آن جلسه خصوصی که خدمتشان بودم و نکاتی که ایشان در آن جلسه فرموده بودند تا پیگیری شود، از ایشان خواستم تا وقت دیگری تعیین کنند تا مجدداً خدمت برسم و توضیحاتی ارائه کنم.
حضرت آقا فرمودند: جعفریان! خیلی سرم شلوغ است. اگر بشود و وقت خالی شد، من میگویم که وقت بگذارند تا شما را ببینم.
جلسه که تمام شد، به کاظمی زنگ زدم و گفتم: این چه رمانی است که جدیداً منتشر شده و شما ویراستاری کردید؟
گفت: شما از کجا فهمیدید؟
گفتم: آقا به من فرمودند. گفت: این رمان هنوز توزیع نشده!
یک رمانی هست اثر اکرم عثمان نویسنده بزرگ افغانستانی که در نروژ ساکن است و در حدود 3 هزار صفحه است و من ویرایش کردم اما هنوز این کتاب در ایران منتشر نشده است.
گفتم: حضرت آقا فرمودند که من آن کتاب را خواندم که کاظمی خیلی متعجب شد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *