"زنانِ افغانستان" همچنان قربانـی خشونت
گزارشهایی مبنی بر خشونتورزیهای تازه علیه زنان، هرازگاهی که چنین گزارشهایی نشر میشوند، میتوان عمقِ فاجعهیی را که در مورد زنان در این کشور اعمال میشود، حدس زد، هرچند که حوادثِ بسیار دیگری هستند که به دلایلِ مختلف از چشمِ رسانهها و مردم پنهان میمانند، ولی با همین مقدار از گزارشهای خشونت، کافیست که بدانیم هنوز زن بودن در این کشور جُرمِ خطرناکی به شمار میرود.
در پانزده سال گذشته، دولت افغانستان به کمکِ جامعۀ جهانی تلاشهایی را بههدف بهتر شدنِ وضعیت زنان انجام داد. این تلاشها هرچند که بینتیجه هم نبودند، ولی به آن تغییراتِ اساسی و بنیادییی نینجامیدند که در انتظار آنها بودیم. چه چیزی سبب میشود که خشونتورزی در کشور همچنان به بقای خود ادامه دهد؟ آیا مشکلی در تلاشهای دولت و نهادهای مسوول وجود دارد و یا قوانین به اندازۀ کافی موثر نبودهاند که جلوِ چنین اتفاقهای چندشآوری را بگیرند؟
از سوی دیگر، این سوال بیپاسخ نگه داشته شده که چرا ولایتِ غور بیشترین رقمِ خشونتورزی علیه زنان را به خود اختصاص داده است؟ آیا این شهر که زمانی یکی از مراکزِ تمدنی و فرهنگی در منطقه به شمار میرفت، چنین از نظرِ اخلاقی و فرهنگی اُفت کرده که حتا نمیتواند جلوِ خشونتهای عریان علیه زنان را سد شود؟
شاید تعمیمِ چنین حوادثی به کُلِ یک ولایت یا شهر، امری خطا و به دور از اصولِ اخلاقیِ پذیرفتهشده باشد، ولی این موضوع هم قابل نگرانی است که چرا یک ولایت چنین آمارِ تکاندهندهیی از خشونت علیه زنان را برای خود حفظ کرده است.
مسالۀ دیگر، شاید در عدم آگاهیدهیِ لازم برای ایجاد تغییرات در فکر و بنیادهای نظریِ چنین خشونتهایی نهفته باشد. زمانی فرانسیس فوکویاما نظریهپردازِ معروفِ امریکایی، در مورد تغییرات در کشورهای عقبنگهداشته شده به زمامدارانِ کشورهای صنعتی جهان توصیه کرد که پیش از اقدامهای پیشگیرانه و تغییر این کشورها به مسیر دموکراسی، در میلِ مردم تغییر ایجاد کنند.
نظریۀ آقای فوکویاما عمدتاً معطوف به تغییراتِ سیاسی است و اشارۀ مستقیمِ او به سیاستگذاریهای امریکاییها میشود، ولی میتوان از آن در دیگر بخشها نیز بهخوبی استفاده کرد. او میگوید برای پیروزی باید «میل مردم» را تغییر دهیم. اگر میلِ مردم از برخی ارزشها به سوی ارزشهای والاتر تغییر یابد، آن جامعه بهصورتِ خودبهخودی به دورۀ مهمتری از تاریخِ خود وارد میشود.
به نظر میرسد که طی سالهای گذشته، رهبران جامعۀ جهانی و مقامهای کشور که عمدتاً سکاندارِ سیاست و مدیریتِ کشور بودهاند، کمتر به این مسأله توجه نشان دادهاند و به تغییر ذایقه و میلِ مردم آنگونه که لازم بوده، توجه نداشتهاند. اما چگونه میتوان انتظار داشت که یک جامعۀ سنتی که هنوز پای در ارزشهای مردسالارانه دارد و برای توجیه این سنتها نیز به اندازۀ کافی ابزارهای فرهنگی و ایدیولوژیک در اختیار دارد، یکشبه دست از آنها بردارد و خود را متعهد به ارزشهای مدرن و انسانگرایانه سازد؟ چنین توقعی از چنین جامعهیی اگر محال نباشد، بدون شک بهشدت دشوار خواهد بود.
خشونت علیه زنان در کشور همچنان ادامه خواهد یافت، همانگونه که انواعِ دیگرِ خشونت نیز به حیاتِ خود ادامه خواهند داد تا زمانی که «فکر»ِ آنها ریشهکن نشود. در جامعۀ ما چیزی به نامِ «فکر خشونت» وجود دارد که میتواند انواعِ آن را برای ذایقۀ یک جامعۀ سنتیِ عقبنگهداشته شده قابل توجیه سازد. در واقعۀ فرخنده دیدیم که کیها در کنارِ این جنایتِ عریان قرار نگرفتند. آیا آنها نمیدانستند که کشتنِ یک زن و یک انسان، آنهم در ملای عام و آنهم چنان بیرحمانه، چه عملِ قبیح و زشتی میتواند باشد؟
گفته میشود کسانی که زنِ جوانِ غوری را آتش زدهاند، با همکاری برخی مراجعِ دولتی و دینی در پیِ وارونه کردنِ اصلِ جنایتاند. چنین اتفاقی که بعید هم به نظر نمیرسد، میتواند همچنان فضا را برای خشونتهای بیشتر علیه زنان در جامعه مساعد کند. دولت تنها با محاکمۀ عاملانِ اینگونه حوادث، موفق به ریشهکن کردنِ خشونت در جامعه نخواهد شد، مگر اینکه همانگونه که فوکویاما متذکر شده، به تغییرِ میل و ذایقۀ مردم همت گمارد.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *