صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

موفقیت غم انگیز راهبرد مغزشویی به سبک جرج اورول در آمریکا

۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۴:۰۱
کد خبر: ۱۹۰۴۰۵
با وجود اینکه سفر اوباما به هیروشیما ظاهرا از روی حسن نیت و به منظور بهبود روابط اجتماعی طراحی شده بود، اما واقعیت ها به زبان خود سخن می گویند.

به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از فارس، در پی دیدار پرزیدنت اوباما از هیروشیما در هفته گذشته، بحث های جدیدی بر سر استفاده از تسلیحات اتمی علیه ژاپن در آگوست 1945 به راه افتاد که نشان از گرایشی آزاردهنده داشتند: افزایش حمایت جامعه از حملات آمریکا علیه غیرنظامیان در سطح جهان. بسیاری از مردم آمریکا که هرگز شاهد یک کارزار بمباران طولانی در خاک کشورشان نبوده اند، استفاده از بمب - از جمله بمب های اتمی- علیه دیگران را به سرعت حمایت و توجیه می کنند.

اسکات ساگان و بنجامین والنتینو که دو چهره دانشگاهی هستند، تحقیقی را درباره گرایش جامعه آمریکا نسبت به بمباران اتمی انجام داده اند و اخیرا خلاصه ای از یافته های خود را در قالب گزارشی با عنوان «آیا آمریکا بار دیگر بمبی را پرتاب خواهد کرد؟» در وال استریت جورنال منتشر کرده اند. ساگان و والنتینو با توجه به پیمایش انجام شده روی «نمونه ای انتخابی از 620 آمریکایی» توسط مؤسسه یوگاو در جولای گذشته، به ذکر نتایجی پرداخته اند که نمایانگر واقعیتی آزاردهنده درباره غرایز جامعه آمریکا هستند. به ویژه این دو نفر گزارش کرده اند «هنگامی که شهروندان آمریکایی تحریک می شوند، به نظر نمی رسد که استفاده از سلاح های اتمی را امری ممنوع قلمداد کنند. بعلاوه اینکه تعهد ما به صیانت از جان غیرنظامیان با پرهیز از انجام حملات تعمدی در طول جنگ، حتی با وجود تلفات گسترده چندان عمیق نیست.»

درست است که به سختی می توان انتظار داشت که نظرات این نمونه 620 نفری از شهروندان آمریکایی بازتاب دهنده احساسات 320 میلیون آمریکایی باشد. با این حال یافته های این دو نفر نباید شگفتی کسانی که سیاست خارجی آمریکا را از سال 1945 دنبال کرده اند، برانگیزد.  گور وایدال در کتاب سال 2002 خود «جنگ دائمی برای صلح دائمی» اشاره می کند که طبق اعلام فدراسیون دانشمندان آمریکایی، از پایان جنگ جهانی دوم به بعد، آمریکا در 200 اقدام نظامی تهاجمی شرکت داشته است. این رقم به پیش از قضیه عراق و «آزادسازی» لیبی، جنگ های پهبادی در پاکستان، یمن و سومالی؛ طرح پرزیدنت اوباما برای «تضعیف و در نهایت نابودی داعش» می شود، حال حملات پهبادی ناقض اصول قانون اساسی به شهروندان آمریکایی در خارج از کشور به جای خود.

در مطالعه ساگان و والنتینو سناریویی خیالی بر اساس ماجرای پرل هاربر در نظر گرفته شده است. حمله ایران به یک ناو هواپیمابر در خلیج فارس که به کشته شدن 2403 سرباز آمریکایی انجامیده است. در مواجهه با چنین سناریویی آیا جامعه آمریکا از انداختن یک بمب اتمی بر یکی از شهرهای ایران که به کشته شدن 100 هزار غیرنظامی می انجامد حمایت می کند؟

آنطور که ساگان و والنتینو یافته اند نتایج «تکان دهنده» بوده است. در این مورد 59 درصد پاسخگویان از «استفاده از یک بمب اتمی علیه یکی از شهرهای ایران» حمایت کرده اند.

این مطلب وال استریت جورنال به بهانه دیدار اوباما از هیروشیما نوشته شده است. در حالی که اکثر رسانه های آمریکایی روی این موضوع تمرکز داشتند که آیا اوباما باید بابت اقدام آمریکا در انداختن بمب  اتمی روی هیروشیما و ناکازاکی در آگوست 1945 پوزش خواهی کند یا نه، تنها عده اندکی به سابقه خطرناکی که آمریکا در آن تابستان پایه گذاشت توجه کرده اند. به جای آن موجی از توجیه کردن ها در مطبوعات کشور طنین انداخت. عصاره این خودفریبی همیشگی را می توان در مطلب رامش پونورو یافت که اخیرا نوشته بود: «در صورتی که به این نتیجه برسیم که پیامدهای چنین اقدامی مطلوب خواهد بود، تعمدا غیرنظامیان را صرفا برای کشتن آنها هدف قرار نمی دهیم.» اظهارنظرهای  غیرمسئولانه ای از این دست، این واقعیت را نادیده می گیرند که بمباران غیرنظامیان در ویتنام، پاناما، عراق و افغانستان  نشانگر موفقیت غم انگیز راهبرد مغزشویی به سبک جرج اورول در طول تحصیل آمریکاییان است.

به عنوان جایگزینی برای حمایت همیشگی جامعه آمریکا از بمباران، ساگان و والنتینو کوشیده اند یک راه حل دیپلماتیک را برای بحران خیالی ایران پیشنهاد دهند. این راه حل با شبیه سازی اقدام دولت ترومن در مخیر کردن ژاپن بین تقاضای تسلیم غیرمشروط یا اجازه دادن به هیروهیتو شوآ برای حفظ تخت و تاخ امپراتوری اش در ژاپن انجام شده است. بر این اساس این پژوهشگران «راه حل دومی را به پاسخگویان ارائه می دهند که بر اساس  آن ایران می تواند گزینه خاتمه دادن به منازعه را از طریق اجازه دادن به رهبر عالی ایران برای باقی ماندن به عنوان مقام تشریفاتی معنوی بدون اختیارات سیاسی انتخاب کند.» با این وجود 40 درصد پاسخگویان همچنان طرفدار انداختن بمب و کشتن 100 هزار غیرنظامی ایرانی اند.

بسیاری از مورخان این مدعا را که استفاده از بمب اتمی برای خاتمه دادن به جنگ اقیانوس آرام و نجات جان عده زیادی از انسان ها ضرورت داشته، به چالش می کشند. تعجبی ندارد که اکثر ژاپنی ها معتقدند که این ادعا آنها را مجاب نمی کند. شاید شهروندان آمریکایی با ژاپنی ها هم رأی می شدند اگر آنها نیز وحشت قدرت هوایی را  تجربه می کردند. سخن گفتن با کسانی که از بمباران ها جان سالم به در برده اند، با خواندن عناوین خبری درباره تلفات جانبی، تفاوت های بسیار فاحشی دارد. آنتراکس گروه موسیقی محبوب دهه 1980 در یکی از ترانه هایش این معنا را چنین بیان می کند: «شما دکمه را فشردید/ این تنها کاری بود که شما انجام دادید/ این کار بسیار سخت تر از از کشتن یک مرد است، اگر شما تصاویر کودکان او را دیده بودید.»

با وجود اینکه سفر اوباما به هیروشیما ظاهرا از روی حسن نیت و به منظور بهبود روابط اجتماعی طراحی شده بود، اما واقعیت ها به زبان خود سخن می گویند. رئیس جمهور برای محدود کردن تولید و تکثیر هسته ای در ایران تلاش کرده است، ولی برای انجام همین کار در آمریکا اقدامی صورت نداده است. دولت او با بی احتیاطی روسیه را در اوکراین تحریک کرده و به نسبت هر زمان دیگری از ایام تنش زای دیپلماسی هسته ای دولت ریگان، آمریکا را به جنگ اتمی نزدیک تر رانده است.

اتکا بر حملات پهبادی، جامعه آمریکا را بیشتر از واقعیت قدرت نیروی هوایی دور کرده است. از آنجا که دشمنانی که ما با آنها سر و کار داریم نیروی هوایی در اختیار ندارند و خلبانان پهبادهای ما از هزاران کیلومتر دورتر از میادین جنگی عمل می کنند، احتمالا نگرش ها نسبت به بمباران غیرنظامیان و انهدام اتمی تغییری نخواهد کرد.

تعداد انگشت شماری از شهروندان آمریکایی چیزی را تجربه کرده اند که زندانی جنگی انگلیسی ویکتور گرگ در سال 1945 در درسدن تجربه کرد. او در گفتگو با بی بی سی گفته است: «هیچ چیز مرا برای دیدن زنان و کودکانی که تکه تکه می شدند آماده نکرده بود. هیچ چیز مرا برای این وضعیت آماده نکرده بود...بعد از درسدن من یک آدم نامتوازن و دیوانه شده بودم.40 سال طول کشید تا بتوانم بر این وضعیت چیره شوم.»

گرگ چندین دهه بود که از این تجربه حرفی نزده بود. او گفت: «نمی توانی درباره آن حرفی بزنی، چون هیچ کسی که آن را تجربه نکرده، نمی تواند آن را درک کند.»

مطالعه ساگان و والنتینو چنین نتیجه گیری می کند که «این احتمال بسیار ضعیف است که جامعه آمریکا مانع از به قدرت رسیدن رئیس جمهوری شود که ممکن است  استفاده از سلاح های اتمی را در بحبوحه جنگ مورد توجه قرار دهد.» این ها ذهن های غیرنظامی و سیاسی هستند که نمی توانند وحشتی را که گرگ توصیف می کند درک کند.

پرسش این است که اگر آنها بتوانند، آیا باز هم  از استفاده از سلاح های اتمی حمایت خواهند کرد؟

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *