صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

خاطره گویی شریعتمداری از هم بند سابقش/ دکتر یک متن از پیش تعیین شده را قرائت کرد

۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۸:۰۲
کد خبر: ۱۸۸۰۸۲
دسته بندی‌: سیاست ، گزارش و تحلیل
آقای دکتر(ت) در دادگاه نظامی رژیم شاه به اعدام محکوم شده بود. دو‌تن دیگر از هم‌پرونده‌ای‌های ایشان نیز قبلاً اعدام شده بودند. حکم اعدام دکتر در دادگاه تجدیدنظر هم تأیید شد و به روال جاری در زندان‌های سیاسی رژیم طاغوت، ایشان را بعد از تأیید حکم اعدام دیگر به بند باز نگرداندند و در انتظار اجرای حکم به انفرادی منتقل کردند.
به گزارش گروه سیاسی ،‌ حسین شریعتمداری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

1- آقای دکتر(ت) در دادگاه نظامی رژیم شاه به اعدام محکوم شده بود. دو‌تن دیگر از هم‌پرونده‌ای‌های ایشان نیز قبلاً اعدام شده بودند. حکم اعدام دکتر در دادگاه تجدیدنظر هم تأیید شد و  به روال جاری در زندان‌های سیاسی رژیم طاغوت، ایشان را بعد از تأیید حکم اعدام دیگر به بند باز نگرداندند و در انتظار اجرای حکم به انفرادی منتقل کردند.

دو سه هفته‌ای از ماجرا گذشته بود که بلندگوی بند به صدا درآمد و اعلام کرد آقای دکتر (ت) که از اقدامات ضد‌امنیتی خود علیه نظام شاهنشاهی پشیمان شده و حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافته قصد دارد علت ندامت خود را با زندانیان در میان بگذارد و... دکتر از پشت بلندگو و در حالی که صدایش در همه بندها پخش می‌شد، یک متن از پیش تعیین شده را قرائت کرد و توضیح داد که از اقدامات ضد‌امنیتی! خود پشیمان است و در انتخاب راه دچار اشتباه شده بود!

چند دقیقه بعد دکتر (ت) را به بند بازگرداندند در حالی که زندانیان سیاسی با ملامت نگاهش می‌کردند و حاضر به پذیرش او در جمع -کمون- خود نبودند. حق با آنها بود، زیرا دکتر با ابراز ندامت خود، حیثیت زندانیان سیاسی را مخدوش ساخته و بینش و منش آنان را باطل و حرکت در بیراهه معرفی کرده بود. نگارنده اما، که با دکتر از قبل آشنایی داشتم و ایمان وی به اسلام، راه حضرت امام(ره) و اعتقاداتش به مبارزه با طاغوت را آزموده بودم، بر خلاف بقیه دوستان و حتی علی‌رغم توصیه آنها به دکتر نزدیک شدم و از آنجا که جمع دوستان حاضر به پذیرش او در میان خود و حضور وی بر سر سفره جمع نبود، در بسیاری از موارد، غذای خود را با دکتر صرف می‌کردم. این وضعیت نزدیک به 3 ماه ادامه داشت تا این که روز 4 آبان - سالروز تولد شاه- نزدیک شد.

 در این روز تعدادی از زندانیان سیاسی که  پشیمان شده و توبه کرده و با واژه «زندانیان بریده» از آنها یاد می‌شد برای حضور در جشن تولد شاه دعوت می‌شدند. دکتر که به تدریج از ابراز پشیمانی پشیمان شده بود! پرسید چه کنم؟

به ایشان گفتم: امروز، روز امتحان و تعیین سرنوشت است. اگر در جشن شرکت کنی برای همیشه از دایره انقلابیون مؤمن و متعهد خارج شده‌ای و آخرتت را بر باد داده‌ای.  امروز روزی است که باید به آنها «نه» بگویی. خودداری تو از حضور در جشن یعنی بازگشت به زمان قبل از ابراز ندامت، یعنی این که از ابراز ندامت، پشیمان شده‌ای. بدیهی است که این «نه» گفتن بی‌هزینه نیست، بلافاصله به زیر هشت (محل استقرار افسران و نگهبانان و دفتر بند) منتقل می‌شوی و به سختی شکنجه‌ات می‌کنند و پس از آن نیز برای مدتی به انفرادی می‌روی و نهایتاً پس از گذران این مرحله که چندان هم آسان نیست به بند بازمی‌گردی، در حالی که دیگر دکتر(ت) قبلی و ابراز ندامت کرده نیستی.

دکتر این پیشنهاد را پذیرفت و صبح روز 4 آبان وقتی از بلندگوی بند نامش را برای حضور در جشن تولد شاه اعلام کردند، از مراجعه به «زیر هشت» برای اعزام به جشن خودداری کرد. بلندگوی بند چند بار دیگر نیز دعوت از او را تکرار کرد ولی دکتر توجهی نکرد و نهایتاً  «وکیل بند» به درون بند آمده و با حالتی عصبی گفت؛ دکتر! مگر صدای بلندگو را نمی‌شنوی؟ چرا ایستاده‌ای؟ و دکتر در پاسخ گفت: نمی‌آیم! وکیل بند که پاسخ دکتر برایش غیرمنتظره بود، گفت: می‌دانی که نتیجه این سرپیچی تو چیست؟ و دکتر گفت؛ مرا به حبس ابد محکوم کرده‌اید و انتظار دارید از شما تشکر کنم؟!... دکتر را به زیر هشت بردند و بعد از شکنجه مفصل، در حالی که خون از سر و صورتش جاری بود و گوشت کف پاهایش از شدت ضربات کابل بیرون ریخته بود، به سلول انفرادی منتقل کردند و نهایتاً بعد از 3 هفته به بند بازگشت و از همان لحظه ورود با استقبال گرم و توأم با قدرشناسی سایر زندانیان سیاسی روبرو شد و...

2- شاید ماجرای فوق در تمامی ابعاد با نتیجه‌ای که از آن خواهیم گرفت همخوانی نداشته باشد ولی از یک‌سو «در مثل مناقشه نیست» و از سوی دیگر، اساس و بنیان هر دو ماجرا یکی  ا‌ست؟ و از این روی می‌تواند در موارد مشابه به عنوان یک الگوی قابل قبول و فرمول آزمون شده به‌کار گرفته شود.

آقای دکتر روحانی، رئیس جمهور محترم کشورمان از نخستین روزهای بعد از تصدی پست ریاست جمهوری، کلید حل مشکلات را در نزدیکی با آمریکا تلقی کردند و برخلاف آنچه تجربه سی و چند ساله انقلاب اسلامی گواهی می‌داد، از در اعتماد و اطمینان به آمریکا وارد شدند تا آنجا که گفته می‌شد «کلید»ی که ایشان در نخستین کنفرانس خبری خود به خبرنگاران داخلی و خارجی و مردم نشان دادند، فقط یک نمایه و نماد از کلیدی بود که جناب رئیس‌جمهور، آن را در دست آمریکا می‌دیدند و گویی بر این باور بودند که برای گشودن قفل مشکلات کشور و مخصوصاً مشکلات اقتصادی باید آن را از آمریکا وارد کرد و یا به ودیعه و عاریه گرفت! اعتماد به آمریکا و انتظار حل مشکلات از آن سوی آب‌ها تقریباً همه مسائل مهم داخلی را که گشایش اقتصادی با اهمیت‌ترین آنها بود، تحت‌الشعاع قرار داد.

 ماجرا از مذاکرات هسته‌ای آغاز شد. آقای دکتر روحانی که قبل از انتخابات فقط 20 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی را ناشی از تحریم‌ها می‌دانستند و 70 تا 80 درصد آن را به مدیریت داخلی نسبت می‌دادند، در یک چرخش 180 درجه‌ای، همه مشکلات موجود و حتی آب خوردن مردم را هم در گرو نتیجه مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌ها معرفی کردند و ماجرا تا توافق هسته‌ای وین و برجام که سند اجرایی آن است پیش رفت. آقای روحانی و همکاران ایشان، برجام را «آفتاب تابان»!  «فتح‌الفتوح»! «بزرگترین دستاورد در تاریخ ایران»!  «تسلیم قدرت‌های بزرگ در مقابل مردم ایران»! و... نامیدند و جناب ایشان در 23 تیرماه 94 خطاب به مردم فرمودند؛ «امروز به ملت شریف ایران اعلام می‌کنم که طبق این توافق، در روز اجرای توافق، تمامی تحریم‌ها، حتی تحریم‌های تسلیحاتی و موشکی هم به صورتی که در قطعنامه بوده، لغو خواهد شد. تمام تحریم‌های اقتصادی شامل مالی، بانکی، بیمه، حمل و نقل، پتروشیمی و فلزات گرانبها به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق و حتی تحریم‌های تسلیحاتی هم کنار گذاشته می‌شود»!

هم ایشان روز 27 دیماه 94 به مناسبت انعقاد برجام می‌فرمایند؛ «امروز با اعلام رسمی اجرای برجام از پرونده هسته‌ای ایران، امنیت‌زدائی شد. قطعنامه‌های ظالمانه علیه ملت ایران، لغو گردید، طومار تحریم درهم پیچیده شد، حقوق هسته‌ای ایران تثبیت گردید و اقتصاد ایران در مدار اقتصاد جهانی قرار گرفت... اکنون زمان ساختن و بالیدن است»! و دهها نمونه دیگر از این وعده‌ها که هیچیک از آنها تحقق نیافته و امروزه ریاست محترم جمهور و سایر دست‌اندرکاران با صراحت و یا با تلویحی نزدیک به تصریح، دستاوردهای برجام را «تقریبا هیچ» ارزیابی می‌کنند.

3- در دیگر سوی این ماجرا، وعده ایجاد اشتغال به گسترش بیکاری منجر شده، قول حتمی عبور از رکود به تثبیت رکود انجامیده، قرار بود احترام پاسپورت ایرانی به آن بازگردد ولی آنچه در این عرصه می‌گذرد و سیاست منفعلانه دولت، اصلی‌ترین عامل آن است، به فاجعه شبیه‌تر است، تا آنجا که همین دو روز قبل یک عضو ارشد نهاد ریاست جمهوری و از افراد بسیار نزدیک به رئیس‌جمهور را در فرودگاه دوبی به گونه‌ای اهانت‌آمیز بازرسی بدنی می‌کنند! آمریکا به نماینده معرفی شده از سوی رئیس‌جمهور برای سازمان ملل متحد ویزا نمی‌دهد! فلان سفارتخانه اروپایی به دانشمندان کشورمان برای حضور در یک همایش علمی اجازه ورود به کشورش را نمی‌دهد! وعده داده بودند که با اجرای برجام، رابطه تجاری ایران با سایر کشورها برقرار و شکوفا می‌شود ولی امروزه به اعتراف مسئولان ذی‌ربط دولتی، بانک‌های جهانی از ترس تحریم آمریکا حاضر به سرمایه‌گذاری و یا حتی رابطه تجاری با ایران نیستند، گفته شده بود که علاوه بر چرخش چرخ سانتریفیوژها، قرار است چرخ زندگی اقتصادی و معیشتی مردم هم بچرخد ولی امروزه، از یک‌سو هزاران سانتریفیوژ از چرخش ایستاده‌اند و چرخ زندگی معیشتی مردم هم دنده عقب گرفته است! گفته بودند، تورم را مهار و یک رقمی کرده‌ایم ولی مردم فراموش نمی‌کنند که رئیس‌جمهور محترم، ملاک تورم را جیب مردم دانسته بودند! و... این رشته سر دراز دارد!

4- حالا به ماجرای صدر این نوشته بازمی‌گردیم و ابتدا، با عرض پوزش از دولت محترم می‌پرسیم؛ مگر آمریکا با چه زبانی و با کدام اقدام دیگری باید فریاد بزند که قابل اعتماد نیست! تا شما باور کنید و به فکر تغییر مسیری باشید که تاکنون پیموده و تقریبا در همه موارد نتیجه معکوس گرفته‌اید؟! آیا کمترین تردیدی هست که اعتماد شما مسئولان بزرگوار به آمریکا نه فقط هیچ دستاوردی نداشته است، بلکه «سم مهلک» بوده و فقط «خسارت محض» به دنبال داشته است؟

شاید جناب آقای روحانی، رئیس‌جمهور محترم کشورمان از آنچه در این یادداشت آمده است ابرو درهم بکشند و زبان به ملامت نگارنده بگشایند ولی تلخی احتمالی! این نوشته که فقط مروری گذرا بر عملکرد  3ساله دولت ایشان است با واقعیت‌های تلخ و ناگواری که اعتماد ایشان به آمریکا در پی داشته و به ملت تحمیل شده است قابل مقایسه نیست.

و کوتاه سخن، جناب رئیس‌جمهور برای عبور از تلخی‌هایی که امروزه با آن روبرو هستند و ملت را نیز با آن روبرو کرده‌اند، تنها یک راه در پیش ‌روی دارند و آن اعلام صریح و بی‌پرده انزجار از آمریکا و بازگشت عزتمندانه از راهی است که تاکنون در پیش گرفته بودند. با آمریکا باید خصمانه برخورد کرد و نباید هیچ‌یک از کینه‌توزی‌های آن را بی‌پاسخ گذاشت. این راه، دقیقا همان راهی است که انقلاب اسلامی و ملت ایران طی سی و چند سال گذشته با افتخار پیموده‌اند و دستاوردهای عظیم و انبوهی که به دست آمده، گواه صادقی بر درستی آن است.

آقای روحانی!  مطمئن باشید که عزت شما و دولت محترمتان در اعلام صریح انزجار از آمریکا و باور این واقعیت غیرقابل انکار است که آمریکا شیطان بزرگ است و با شیطان نمی‌توان دست داد!





ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *