آیا دوران فیدلیسم و چاویسم رو به افول است؟
کشورهای آمریکای لاتین که تحت سلطه آمریکا قرار داشتند، انقلاب های چپ گرانه خود را از سال ها پیش آغاز کردند تا بتوانند استقلال خود را به دست آورند.
به گزارش گروه بین الملل ،آمریکای لاتین مهد کشورهای انقلابی با گرایش های چپگرایانه است.
این منطقه وسیع با ویژگی های بزرگ خود از ظرفیت های بالایی برخودار است. آمریکای لاتین می توانست قطبی در مقابل هجوم آمریکا باشد اما نداشتن یک اتحاد منسجم، آنها را در مقابل هجمه آمریکا تأثیر پذیر کرد.
این منطقه دارای سابقه طولانی مقابل استعمار و استثمار بیگانه است، از انقلاب بولیواری گرفته تا انقلاب کوبا، شیلی، آرژانتین، ونزوئلا و دیگر کشورهای این منطقه اما اکثر آنها با ناکامی همراه بوده است.
اکثر این کشورها تا پیش از انقلاب یها خود سیستم سرمایه داری آمریکایی را تجربه کرده بودند، سیستمی که از آنها بهره می برد و مردم روز به روز فقیرتر می شدند.
اما با ظهور کمونیست ها در شوروی، در قحطی ایدئولوژی، آنها هم به سوی کمونیست گرایش پیدا کردند و این ایدئولوژی را الگوی خود قرار داده و آن را سرلوحه راه انقلاب خود منظور کردند.
در مقابل موج گرایش تفکر کمونیست به آمریکای جنوبی و لاتین، آمریکایی ها هم بیکار ننشستند، آنها برای این که این منطقه بکر و ناب را از دست ندهند و از مواهب آن محروم نشوند، کودتاهای زیادی را در کشورهای انقلابی بر پا کردند، که مهمترین آن کودتای شیلی علیه سالوادور آلنده بود.
آلنده در شیلی دولت کمونیستی بر پا کرد و سیاست های ضد آمریکایی خود را افزایش داد و از حمایت شوروی برخوردار گشت اما کودتای آمریکایی ها او را سرنگون کرد و سال های طولانی یک حکومت دیکتاتوری به رهبری ژنرال پینوشه در این کشور مستقر شد که دست به جنایات زیادی زد.
کوبای انقلابی پس از گذشت بیش از 50 سال از زمان پیروزی انقلاب خود با رهبری فیدل کاسترو، با گرایش کمونیستی خود می رود تا دیگر انقلابی نباشد.
گرچه فیدل کاسترو همچنان زنده است اما دیگر از آن راهپیمایی ها و سخنرانی های کوبنده رهبر کوبا خبری نیست تا مردم را انقلابی بار بیاورد.
در تازه ترین تحولی هم که میان کوبا و آمریکا اتفاق افتاده است، سفارت آمریکا در هاوانا در حاشیه خیابان کنار ساحل ملکون بازگشایی شد و پرچم این کشور به اهتزاز در آمد.
خیابانی که هر هفته یکشنبه ها شاهد برپایی راهپیمایی مردم کوبا علیه آمریکا در مقابل سفارت تعطیل شده این کشور بود درحالی که فیدل کاسترو در صف اول تظاهرات کنندگان با آن لباس سبز و کفش کتانی شعار می داد.
سفارت کوبا هم در واشنگتن بازگشایی شد و پس از آن بود که باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا نخستین رئیس جمهوری این کشور بود که پس از بازگشایی سفارت پا به خاک کوبا گذاشت و با رائول کاسترو برادر فیدل دیدار و گفت وگو کرد.
شاید برخی تصور کنند دیدار نکردن اوباما با فیدل، همچنان سیاست ضد آمریکایی کوبا را نشان می دهد، اما باید باور کرد که فیدل 84 ساله که تحت مراقبت های ویژه است، دیگر توان دیدار و گفت وگوهای اینچنینی را ندارد.
در گوشه ای دیگر از سرزمین های آمریکای لاتین ونزوئلا دیده می شود که اوضاع خوبی ندارد و روزهای سختی را سپری می کند.
این کشور انقلابی یک چالش جدی و سخت را برای آمریکا در منطقه ایجاد کرد به گونه ای که آمریکایی ها برای سرنگونی هوگو چاوز رهبر انقلاب ونزوئلا چندین کودتا را تدارک دیدن اما همگی ناکام بود.
تحریم های سخت اقتصادی علیه این کشور هم فشار دیگری بود که بر گرده انقلاب ونزوئلا وارد می شد، اما از همه مهمتر ضربه ای بود که با مرگ چاوز بر پیکر ونزوئلا وارد گشت.
آمریکا که منطقه آمریکای لاتین را از دست دیده می دید و هر روز بر حضور و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در این منطقه افزوده می شد، خود را بازنده این میدان می پنداشت.
گرچه اکنون از زمان مرگ چاوز بیش از 4 سال است که می گذرد، اما در این مدت مادورو رئیس جمهور ونزوئلا نتوانست همچون چاوز عمل کند.
اما مشکل کشورهای انقلابی آمریکای لاتین علاوه بر رهبری آن، نوع ایدوئولوژی است که آنها انتخاب می کنند.
تفکر کمونیستی در این کشورها یکی از عوامل شکست آنها در روند انقلاب است.
چپگرایی کشورهای آمریکای لاتین در حالی که زادگاه کمونیست از بین رفته و دیگر از این تفکر نمودی وجود ندارد، همچنان در میان آنها دیده می شود.
همین موضوع نقطه ضعف آنها است چرا که اصرار بر یک تفکر مرده، پس از چندی شکست را برای آنها همراه خواهد داشت.
دولت های چپگرا هم اکنون هم در منطقه آمریکای لاتین وجود دارند اما آنقدر در ضعف شدید اقتصادی و ساختاری قرار گرفته اند که شرایط برای خودنمایی آنها بسیار دشوار است.
آمریکا هم ابتدا برای بازگشت خود به این منطقه کشورهای بزرگ و تأثیر گذار را هدف قرار داده تا با شکست آنها، کشورهای کوچکتر و ضعیف تر خود تن به شکست بدهند.
برزیل کشوری بزرگ با قابلیت های زیاد اقتصادی و جمعیتی، با توطئه آمریکا اکنون با چالش روبرو است.
رئیس جمهوری این کشور از سوی دادگاه برزیل به اتهام فساد مالی به مدت 6 ماه برکنار شد تا پرونده او رسیدگی شود.
دیلما روسف سیاست های ضد آمریکایی داشت و سعی کرد تا بتواند با سیاست های اقتصادی خود این کشور را از شرایط فقر بیرون بیاورد اما شکست این سیاست ها با اقداماتی که آمریکایی ها انجام دادند باعث شد تا محبوبیت اش از دست برود.
مشکل اصلی و مهمی که دولت ها و حکومت های چپ گرا دارند در این است که پس از چندی نمی توانند مردم کشور خود را همچنان با خود همراه سازند به همین خاطر از پشتیبانی مردمی محروم می شوند.
در چنین شرایطی اقدامات دشمنی مانند آمریکا به راحتی می تواند در سرنگونی دولت های چنین کشورهایی تأثیر گذار باشد.
ضمن این که رهبران این کشورها برای آینده پس از خود برنامه ندارند و برای جانشینی اقدامی انجام نمی دهند و همین باعث می شود تا خلاء بزرگی در سیستم حکومتی آنها ایجاد شود. ونزوئلا نمونه بارزی از این اتفاق است. حتی در کوبا هم، چنین وضعیتی وجود دارد تصور کوبای بدون کاسترو مشکل است.
اما مهمترین و اساسی ترین عامل ضعف کشورهای آمریکای لاتین همان بحث ایدئولوژی و تفکری است که در آنها حاکم است.
چپگرایی و گرایش های کمونیستی با توجه به جذابیت های تفکرات دیگر از جمله سرمایه داری باعث رویگردانی مردم از چنین عقایدی میشود.
اما چاره کار این است که کشورهای انقلابی منطقه آمریکای لاتین حکومت های مردم سالار را شکل دهند و از ظرفیت های مردمی خود در اداره کشور بهره ببرند.
اگر سران کشورهای انقلابی و چپگرای آمریکای لاتین همینگونه پیش بروند، آمریکا این منطقه را دوباره زیر سلطه خود خواهد گرفت.
ایالات متحده اکنون خود را از بحران ها و تحولات دیگر از جمله غرب آسیا دور ساخته، نه این که توجهی نداشته باشد بلکه آنها را به نوچه های خود در منطقه سپرده است و به خاطرغفلتی که در سال های گذشته نسبت به همسایگان جنوبی خود داشته در حال جبران است.
اگر به همین منوال پیش برود پس از نفوذ در کشورهای مهمتر مانند کوبا، برزیل، ونزوئلا ، نوبت به کشورهای کوچکتر از جمله نیکاراگوئه، بولیوی، آرژانین، شیلی و دیگران خواهد رسید و حیات خلوت آمریکا دوباره احیا خواهد شد.
انتهای پیام/
این منطقه وسیع با ویژگی های بزرگ خود از ظرفیت های بالایی برخودار است. آمریکای لاتین می توانست قطبی در مقابل هجوم آمریکا باشد اما نداشتن یک اتحاد منسجم، آنها را در مقابل هجمه آمریکا تأثیر پذیر کرد.
این منطقه دارای سابقه طولانی مقابل استعمار و استثمار بیگانه است، از انقلاب بولیواری گرفته تا انقلاب کوبا، شیلی، آرژانتین، ونزوئلا و دیگر کشورهای این منطقه اما اکثر آنها با ناکامی همراه بوده است.
اکثر این کشورها تا پیش از انقلاب یها خود سیستم سرمایه داری آمریکایی را تجربه کرده بودند، سیستمی که از آنها بهره می برد و مردم روز به روز فقیرتر می شدند.
اما با ظهور کمونیست ها در شوروی، در قحطی ایدئولوژی، آنها هم به سوی کمونیست گرایش پیدا کردند و این ایدئولوژی را الگوی خود قرار داده و آن را سرلوحه راه انقلاب خود منظور کردند.
در مقابل موج گرایش تفکر کمونیست به آمریکای جنوبی و لاتین، آمریکایی ها هم بیکار ننشستند، آنها برای این که این منطقه بکر و ناب را از دست ندهند و از مواهب آن محروم نشوند، کودتاهای زیادی را در کشورهای انقلابی بر پا کردند، که مهمترین آن کودتای شیلی علیه سالوادور آلنده بود.
آلنده در شیلی دولت کمونیستی بر پا کرد و سیاست های ضد آمریکایی خود را افزایش داد و از حمایت شوروی برخوردار گشت اما کودتای آمریکایی ها او را سرنگون کرد و سال های طولانی یک حکومت دیکتاتوری به رهبری ژنرال پینوشه در این کشور مستقر شد که دست به جنایات زیادی زد.
کوبای انقلابی پس از گذشت بیش از 50 سال از زمان پیروزی انقلاب خود با رهبری فیدل کاسترو، با گرایش کمونیستی خود می رود تا دیگر انقلابی نباشد.
گرچه فیدل کاسترو همچنان زنده است اما دیگر از آن راهپیمایی ها و سخنرانی های کوبنده رهبر کوبا خبری نیست تا مردم را انقلابی بار بیاورد.
در تازه ترین تحولی هم که میان کوبا و آمریکا اتفاق افتاده است، سفارت آمریکا در هاوانا در حاشیه خیابان کنار ساحل ملکون بازگشایی شد و پرچم این کشور به اهتزاز در آمد.
خیابانی که هر هفته یکشنبه ها شاهد برپایی راهپیمایی مردم کوبا علیه آمریکا در مقابل سفارت تعطیل شده این کشور بود درحالی که فیدل کاسترو در صف اول تظاهرات کنندگان با آن لباس سبز و کفش کتانی شعار می داد.
سفارت کوبا هم در واشنگتن بازگشایی شد و پس از آن بود که باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا نخستین رئیس جمهوری این کشور بود که پس از بازگشایی سفارت پا به خاک کوبا گذاشت و با رائول کاسترو برادر فیدل دیدار و گفت وگو کرد.
شاید برخی تصور کنند دیدار نکردن اوباما با فیدل، همچنان سیاست ضد آمریکایی کوبا را نشان می دهد، اما باید باور کرد که فیدل 84 ساله که تحت مراقبت های ویژه است، دیگر توان دیدار و گفت وگوهای اینچنینی را ندارد.
در گوشه ای دیگر از سرزمین های آمریکای لاتین ونزوئلا دیده می شود که اوضاع خوبی ندارد و روزهای سختی را سپری می کند.
این کشور انقلابی یک چالش جدی و سخت را برای آمریکا در منطقه ایجاد کرد به گونه ای که آمریکایی ها برای سرنگونی هوگو چاوز رهبر انقلاب ونزوئلا چندین کودتا را تدارک دیدن اما همگی ناکام بود.
تحریم های سخت اقتصادی علیه این کشور هم فشار دیگری بود که بر گرده انقلاب ونزوئلا وارد می شد، اما از همه مهمتر ضربه ای بود که با مرگ چاوز بر پیکر ونزوئلا وارد گشت.
آمریکا که منطقه آمریکای لاتین را از دست دیده می دید و هر روز بر حضور و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در این منطقه افزوده می شد، خود را بازنده این میدان می پنداشت.
گرچه اکنون از زمان مرگ چاوز بیش از 4 سال است که می گذرد، اما در این مدت مادورو رئیس جمهور ونزوئلا نتوانست همچون چاوز عمل کند.
اما مشکل کشورهای انقلابی آمریکای لاتین علاوه بر رهبری آن، نوع ایدوئولوژی است که آنها انتخاب می کنند.
تفکر کمونیستی در این کشورها یکی از عوامل شکست آنها در روند انقلاب است.
چپگرایی کشورهای آمریکای لاتین در حالی که زادگاه کمونیست از بین رفته و دیگر از این تفکر نمودی وجود ندارد، همچنان در میان آنها دیده می شود.
همین موضوع نقطه ضعف آنها است چرا که اصرار بر یک تفکر مرده، پس از چندی شکست را برای آنها همراه خواهد داشت.
دولت های چپگرا هم اکنون هم در منطقه آمریکای لاتین وجود دارند اما آنقدر در ضعف شدید اقتصادی و ساختاری قرار گرفته اند که شرایط برای خودنمایی آنها بسیار دشوار است.
آمریکا هم ابتدا برای بازگشت خود به این منطقه کشورهای بزرگ و تأثیر گذار را هدف قرار داده تا با شکست آنها، کشورهای کوچکتر و ضعیف تر خود تن به شکست بدهند.
برزیل کشوری بزرگ با قابلیت های زیاد اقتصادی و جمعیتی، با توطئه آمریکا اکنون با چالش روبرو است.
رئیس جمهوری این کشور از سوی دادگاه برزیل به اتهام فساد مالی به مدت 6 ماه برکنار شد تا پرونده او رسیدگی شود.
دیلما روسف سیاست های ضد آمریکایی داشت و سعی کرد تا بتواند با سیاست های اقتصادی خود این کشور را از شرایط فقر بیرون بیاورد اما شکست این سیاست ها با اقداماتی که آمریکایی ها انجام دادند باعث شد تا محبوبیت اش از دست برود.
مشکل اصلی و مهمی که دولت ها و حکومت های چپ گرا دارند در این است که پس از چندی نمی توانند مردم کشور خود را همچنان با خود همراه سازند به همین خاطر از پشتیبانی مردمی محروم می شوند.
در چنین شرایطی اقدامات دشمنی مانند آمریکا به راحتی می تواند در سرنگونی دولت های چنین کشورهایی تأثیر گذار باشد.
ضمن این که رهبران این کشورها برای آینده پس از خود برنامه ندارند و برای جانشینی اقدامی انجام نمی دهند و همین باعث می شود تا خلاء بزرگی در سیستم حکومتی آنها ایجاد شود. ونزوئلا نمونه بارزی از این اتفاق است. حتی در کوبا هم، چنین وضعیتی وجود دارد تصور کوبای بدون کاسترو مشکل است.
اما مهمترین و اساسی ترین عامل ضعف کشورهای آمریکای لاتین همان بحث ایدئولوژی و تفکری است که در آنها حاکم است.
چپگرایی و گرایش های کمونیستی با توجه به جذابیت های تفکرات دیگر از جمله سرمایه داری باعث رویگردانی مردم از چنین عقایدی میشود.
اما چاره کار این است که کشورهای انقلابی منطقه آمریکای لاتین حکومت های مردم سالار را شکل دهند و از ظرفیت های مردمی خود در اداره کشور بهره ببرند.
اگر سران کشورهای انقلابی و چپگرای آمریکای لاتین همینگونه پیش بروند، آمریکا این منطقه را دوباره زیر سلطه خود خواهد گرفت.
ایالات متحده اکنون خود را از بحران ها و تحولات دیگر از جمله غرب آسیا دور ساخته، نه این که توجهی نداشته باشد بلکه آنها را به نوچه های خود در منطقه سپرده است و به خاطرغفلتی که در سال های گذشته نسبت به همسایگان جنوبی خود داشته در حال جبران است.
اگر به همین منوال پیش برود پس از نفوذ در کشورهای مهمتر مانند کوبا، برزیل، ونزوئلا ، نوبت به کشورهای کوچکتر از جمله نیکاراگوئه، بولیوی، آرژانین، شیلی و دیگران خواهد رسید و حیات خلوت آمریکا دوباره احیا خواهد شد.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *