"هند" در زمره قدرت های نو ظهور جهان
تارنمای یک رسانه غربی نوشت: هند که نخستوزیرش "نارندرا مؤدی" روز یکشنبه وارد تهران شد، در زمره قدرت های نوظهوری است که طی دو دهه گذشته توانستهاند از لحاظ تولید ناخالص داخلی در جمع 10 اقتصاد برتر جهان جای بگیرند.
این کشور بزرگ آسیایی از آغاز دهه دو هزار میلادی یکی از چهار عضو گروه معروف «بریک» است،نو واژهای که یکی از اقتصاددانان موسسه آمریکایی گلدمن ساکس با استفاده از سرنام انگلیسی چهار کشور برزیل، روسیه، هند و چین ابداع کرد.
شور و شوق نخستین در باره اوجگیری گروه «بریک» در اقتصاد جهانی البته بیپایه نبود. طی 15 سال گذشته، تولید ناخالص داخلی چهار کشور عضو این گروه بیش ازشش برابر شد و نقش آنها در بازرگانی بینالمللی به گونهای چشمگیر رو به اوج گذاشت.
با این حال از یکی دو سال پیش، نو واژه «بریک» نیز همچون بسیاری دیگر از نو واژهها بهتدریج به فراموشی سپرده میشود، از جمله به دلیل شکافی که از لحاظ پویایی اقتصادی و بازرگانی در جمع چهار عضو به وجود آمده است.
در حال حاضر برزیل درگیر یک بحران شدید سیاسی و اقتصادی است، روسیه از سقوط بهای نفت و تنش در روابطش با غرب آسیب فراوان دیده و چین نیز با کندی آهنگ رشد رو به رو است.
در این میان،از جمع آن چهار کشور، تنها هند است که پویایی خود را بیشتر کرده و حتی در سال گذشته میلادی،در جمع اقتصادهای بزرگ جهان، به بالاترین نرخ رشد تولید ناخالص داخلی دست یافته است.
تداوم پویایی اقتصاد هند از عوامل گوناگون منشأ گرفته که سقوط بهای نفت یکی از مهمترین آنها است. آنچه برای شمار زیادی از کشور های صادرکننده "طلای سیاه " یک مصیبت واقعی به بار آورد، برای هندی ها به "مائده آسمانی" بدل شد.
با برخورداری از این فرصت استثنایی بود که این کشور توانست کسری بودجه خود را پایین بیاورد و تورم خود را که سه سال پیش از مرز 10 درصد فراتر رفته بود، به زیر شش درصد کاهش دهد. در همان حال نرخ رشد اقتصادی هند که در سال 2012 کمی بالاتر از پنج درصد بود، به هفت و نیم درصد افزایش یافت.
مجموعه این عوامل دولت نارندرا مؤدی را هم در سطح داخلی و هم در مقیاس بینالمللی در موقعیتی مساعد قرار داده است. با این همه آنچه در کوتاه مدت و حتی میانمدت می تواند برای هند امیدبخش باشد، نباید ضعف های بزرگ این کشور بزرگ آسیایی را از دیده پنهان دارد.
معمولاً در ارزیابی جایگاه هند در اقتصاد جهانی، پای مقایسه آن با چین به میان میآید، به ویژه از آن رو که دو قدرت همسایه آسیایی از لحاظ جمعیتی با فاصله بسیار زیاد پیشاپیش دیگر قدرتهای جهان قرار دارند. هند با حدود یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون نفر دومین غول جمعیتی جهان است، ولی در آینده بسیار نزدیک با پشت سر گذاشتن چین به نخستین قدرت جمعیتی بدل خواهد شد.
اگر بر مقایسه میان این دو قدرت آسیایی تکیه کنیم، تردیدی نیست که هند هم از لحاظ اقتصادی و از دیدگاه توانایی تأثیرگذاری بر سیر تحولات سیاسی در جهان، بسیار واپس ماندهتر از چین است.
در این مقایسه میتوان از جمله بر عوامل زیر تاکید کرد:
یک) چین به قدرتی در مقیاس جهانی بدل شده،حال آنکه هند همچنان یک قدرت منطقهای است. در واقع پکن کرسی عضویت دایمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد را در اختیار دارد، طرف گفتوگوی اصلی واشنگتن است، و نفوذ خود را در بخش بسیار گستردهای از جهان گسترش داده، حال آنکه هند همچنان درگیر مسائل منطقهای است (از جمله تنش با پاکستان) و صدای آن در بخش بزرگی از دنیا شنیده نمیشود، هر چند که نفوذش در بعضی مناطق به ویژه آفریقا رو به افزایش میرود.
دو) تولید ناخالص داخلی چین به بالای 10 هزار میلیارد دلار در سال رسیده، حال آنکه تولید هند در محدوده 2 هزار میلیارد دلار در سال نوسان میکند (یکپنجم).
در بسیاری از تولیدات بنیانی، هند برای رسیدن به سطح چین راهی بس طولانی در پیش دارد. به عنوان نمونه در هند تولید فولاد یکدهم و تولید سیمان یکششم چین است. چین دو برابر و نیم هند برق تولید میکند... مجموعه این تفاوتها شکاف مهمی را از لحاظ سطح زندگی اجتماعی میان دو کشور به وجود آورده است.
شمار هندیهایی که با کمتر از یک دلار در روز زندگی میکنند، دو برابر چینیها است.
سه) بر خلاف چین، هند تاکنون در زمینه کنترل جمعیت موفق نبوده و هر سال به طور متوسط 20 میلیون نفر بر شمار مردمانش افزوده میشود، همراه با تمام مشکلاتی که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی برای این کشور بهوجود میآورد.
چهار) زیر بناهای اقتصادی هند از جمله راهها ، فرودگاهها،شبکه راهآهن و تاسیسات بندری در مقایسه با چین در وضعیت بسیار بدی هستند.
پنج) رشد اقتصادی چین عمدتاً بر توسعه بخش صنعت استوار بوده و هست، حال آنکه هندیها برای بخش خدمات و به ویژه خدمات مرتبط با تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی اولویت قائلاند.
تردیدی نیست که اوجگیری بخش خدمات برای هند یک برگ برنده واقعی است، ولی رشد بسیار ناکافی صنعت در این کشور را جبران نمیکند. هند هر سال باید دستکم 23 میلیون فرصت تازه شغلی بهوجود بیاورد و این هدف بدون ایجاد یک بخش گسترده صنعتی قابل دستیابی نیست.
شش) الگوی اقتصادی برجای مانده از «خانواده نهرو» (جواهر لعل نهرو، دخترش ایندیرا گاندی و نوهاش رجیو)، که در دهههای نخستین بعد از استقلال هند بر جهتگیریهای «خودکفایانه» و درونگرایانه ملهم از شوروی تکیه داشت،به رغم اصلاحات گاه عمیق سه دهه گذشته،هنوز بر سرنوشت این کشور سنگینی میکند. رشد اقتصادی چین بر جذب انبوه سرمایهگذاری های خارجی و صدور کالا به بازار های جهانی تکیه داشته و هنوز تا اندازهای دارد،حال آنکه رشد هند عمدتاً متکی بر بازار داخلی این کشور است که از ظرفیت های لازم برای ایجاد پویایی صنعتی و به ویژه ایجاد اشتغال به مقدار کافی برخوردار نیست.
هفت) فضای کسب و کار در هند بسیار نامساعد است و سرمایهگذاران داخلی و خارجی را با دهها مانع بزرگ رو به رو میکند، از دیوانسالاری مصیبت بار گرفته تا فساد و شکاف میان قوانین میان ایالات گوناگون این کشور و غیره...
به رغم همه این موانع، هند در برابر چین از یک امتیاز بزرگ برخوردار است و آن دموکراسی ریشهداری است که نظام این کشور فقیر و بسیار متنوع را به یکی از شگفتترین پدیده های سیاسی در تاریخ معاصر جهان بدل کرده است.
چین در عرصه اقتصادی به «معجزه» دست یافته است، ولی از لحاظ سیاسی هنوز در یک نظام تکحزبی و بسته دست و پا میزند. شکاف میان توسعه اقتصادی و واپسماندگی سیاسی در چین یک معضل واقعی است و کسی به درستی نمیداند حل این تضاد در چه زمان و چگونه و با چه هزینهای انجام خواهد گرفت. در عوض هند مجهز به ساختارهای استوار سیاسی است و اگر بتواند بر واپس ماندگیهای اقتصادی خود غالب آید، خواهد توانست به یک قطب بسیار تأثیرگذار برای توسعه همه جانبه در آسیا بدل شود.
دموکراسی هند که در آینده بسیار نزدیک 70 ساله میشود، به رغم فراز و نشیب های خود، به این میبالد که توانسته است کینه دیرین را مهار کند و اجازه ندهد که درگیری های گاه خونین میان پیروان ادیان گوناگون به یک انفجار غیرقابل مهار سراسری منجر شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *