صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

ماجرای متهمی که با آمبولانس به زندان رفت

۰۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۵:۱۰:۰۱
کد خبر: ۱۵۲۸۱۹
دسته بندی‌: جامعه ، عمومی
متهم فکر می کرد بعد از ادعاهایش او را آزاد می کنم اما وقتی شنید بازداشت شده است...


یکی از روزهای زمستان 88 مشغول رسیدگی به پرونده‌های روزانه در شعبه بودم و تا ظهر به پرونده تمام مراجعه‌کنندگان رسیدگی کردم و کم‌کم مشغول جمع کردن کارهای روزانه و آماده رفتن به خانه می‌شدم. آن روز بازی فوتبال بود و برای این‌که به ترافیک اتوبان کرج نخورم قصد داشتم نیم ساعت زودتر حرکت کنم. افسر پلیس آگاهی غرب تهران همراه مردی که کپسول اکسیژنی همراهش بود و دستبند و پابند داشت وارد شعبه شدند. گفتم وقت برای رسیدگی ندارم و متهم را فردا بیاورند که افسر پلیس ادعا کرد متهم از کلاهبرداران حرفه‌ای است که دستور ویژه برای دستگیری‌اش صادر کرده بودم. به همین دلیل زود رفتن به خانه را فراموش کردم و مشغول بررسی پرونده او شدم. مرد کلاهبردار که ادعا می‌کرد دارای ارتباطاتی است و مشکل تنفسی نیز دارد بسیار خونسرد بود و هر ازچندگاهی با پیچ دستگاه تنفس‌اش بازی می‌کرد.

پرونده‌اش غیرقابل باور بود. از پیرزن و پیرمرد تا زوج‌های جوان همه در دام این کلاهبردار گرفتار شده بودند. او ادعا کرده بود می‌تواند براحتی با ارتباطاتی که دارد مشکل مسکن هرکسی را حل کند و خانه‌ای سازمانی را با نصف قیمت بخرد. به همین خاطر از هر طعمه‌اش بسته به توان مالی از سه تا ده میلیون پول می‌گرفت تا سه ماه بعد خانه‌ها را تحویل آنها دهد. پرونده‌اش داشت به جاهای جالبش می‌رسید که او همچنان ساکت به من خیره مانده بود. او به بهانه‌های مختلف ادعا می‌کرد خانه‌ها را می‌دهد و با رابطه‌ای که با برخی نگهبانان ساختمان‌های در حال ساخت داشت آنجا را به‌عنوان ساختمان مالباخته‌ها معرفی می‌کرد تا آنها اطمینان پیدا کنند بزودی خانه‌دار می‌شوند. کارش نقص نداشت و با ظاهر موجه و چربزبانی‌ای که داشت هیچ کس فکر نمی‌کرد این مرد کلاهبردار باشد. ظاهرش در جلسه بازپرسی هم شیک به نظر می‌رسید.

از او خواستم از خود دفاع کند که گفت: آقای قاضی، من برای این مملکت زحمت کشیده‌ام و سلامتی و جوانی‌ام را داده‌ام. به من می‌آید کلاهبردار باشم؟ من پولی از کسی دریافت نکردم که نخواهم بدهم. همه این پول‌ها را افراد به من دادند که با آن کار کنم و هنوز موعد بازپرداخت پول نشده است. نمی‌دانم چرا از من شکایت کرده‌اند. من آدم سرشناسی هستم.

خیلی زیرک و باهوش بود. در نگاه اول کسی متوجه نمی‌شد و برایش قابل باور نبود که این مرد کلاهبرداری چند صد میلیونی کرده باشد. هرچه اصرار کرد که بی‌گناهم، من سکوت کردم و مشغول خواندن پرونده شدم. پیرزن تنها تمام پس‌انداز بازنشستگی شوهرش را بعد از مرگ او به این مرد داده تا سقفی بالای سرش باشد. دختر دانشجویی که در تهران در دو شرکت کار می‌کرد تا بتواند خانه‌ای حوالی دانشگاه اجاره کند و از خوابگاه راحت شود و... نمونه‌هایی از شکایت‌های مطرح شده علیه این مرد بود. مرد میانسال 70 شاکی داشت که از هر کدام هر چقدر توانسته بود پول گرفته بود.

یکی از شکات زن و شوهر جوانی بودند که طلاهای عروسی و کادوی مهمانان را به امید این‌که صاحبخانه شوند، فروخته و 14 میلیون تومان به این مرد داده بودند. سه ماه بعد وقتی برای تحویل خانه به بلوک معرفی شده رفته بودند متوجه موضوع کلاهبرداری شده و زندگی مشترک خود را در آپارتمانی اجاره‌ای آغاز کردند.

حسن 52 ساله که همچنان خونسرد به نظر می‌رسید و هر از چند گاهی با کپسول اکسیژن نفس می‌کشید بازهم ادعا کرد مرتکب کلاهبرداری نشده و به جای این‌که اینجا باشد باید در خانه‌اش باشد. می‌دانستم باید با متهمان خونسرد و کلاهبردار که هوش بالایی دارند چگونه برخورد کنم. می‌دانستم اگر او بخواهد می‌تواند تا سال‌ها ارتکاب جرایمش را انکار کند. به همین دلیل به دنبال پیدا کردن راهکاری بودم که او اعتراف کند. در همین زمان زن جوانی وارد شعبه شد و با دیدن حسن فریاد کشید خودش است.

آقای قاضی این مرد خودش است همان که زندگی فرزندم را نابود کرده است. من که نمی‌دانستم این زن از چه حرف می‌زند از او خواستم آرام بنشیند و قضیه را تعریف کند.

زن میانسال گریه‌کنان گفت: پسرم کنار درس کار می‌کند و حالا 18 ساله است. او پول‌هایش را جمع کرد و قصد داشت خودرو بخرد، اما چون پولش کم بود قصد داشت خودرویی را لیزینگی بخرد که در آگهی روزنامه با این مرد آشنا شد و او با دریافت پنج میلیون قرار بود یک هفته‌ای پراید صفری را به پسرم بدهد اما این اتفاق نیفتاد و دیگر خبری از این مرد نشد. پسرم بعد از این قضیه افسردگی گرفته و حال روحی خوبی ندارد.

انگار خداوند می‌خواست این پرونده تکلیفش مشخص شود. از آمدن آن شاکی و شناسایی متهم خوشحال بودم و بار دیگر به متهم گفتم از خود دفاع کند. مرد این بار بیشتر از ماسک اکسیژن استفاده می‌کرد. دیگر آن چهره حق به جانب را نداشت و استرس در نگاهش موج می‌زد. متهم 52 ساله به کلاهبرداری از پسر این زن اعتراف کرد و گفت: می‌دانستم به دلیل مشکلات جسمی و تلاشی که در جوانی برای کشور کردم کسی با من کاری ندارد. به همین خاطر با دادن پول اندکی به کارگران ساختمان‌ها افرادی که دنبال خانه بودند را به آنجا می‌بردم و ادعا می‌کردم این ساختمان‌ها را با قیمت مناسب برایشان می‌گیرم. بعد هم که پول را می‌گرفتم متواری می‌شدم.

او همان طور که اعتراف می‌کرد بازهم به آرامش می‌رسید و بعد از اعترافاتش بسیار خونسرد روی صندلی نشست. ادعا کرد آقای قاضی نمی‌توانید من را بازداشت کنید چون کارت... دارم و وضعیت جسمی‌ام نیز مشخص است.

آرام نشسته بود که با صدور قرار بازداشت به مامور پلیس آگاهی اعلام کردم او را تحویل زندان دهد. متهم وقتی کلمه زندان را شنید رنگش پرید و یکدفعه دیدم حالت غش به او دست داد و از دهانش کف خارج شد. ابتدا کمی ترسیدم که نکند حالش وخیم است، به همین خاطر با اورژانس تماس گرفتیم که تکنیسین‌های اورژانس با معاینه مرد ادعا کردند درست است که فشار متهم افتاده اما بیشترش صحنه‌سازی است. مرد کلاهبردار فکر کرد که الان او را به بیمارستان می‌فرستیم، به همین خاطر بسیار آرام بود که دستور دادم او را روی برانکارد با اورژانس به زندان بردند. ماه‌ها بعد مرد کلاهبردار وقتی برای بررسی شکایت‌هایش از زندان به دادسرا آمد ادعا کرد که فکر نمی‌کردم من را با اورژانس به زندان بفرستید، شما حتی نخواستید کارت من را ببینید.

محسن مدیر روستا

بازپرس سابق دادسرای صادقیه


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *