قاتل گوش بری که از مرگ می ترسد
سه نفر را در عین بی خیالی و خونسردی به قتل رسانده است اما بعد از دستگیری اعتراف می کندکه از مرگ می ترسد.
وقتی فرزند مقتول را در صحنه قتل احضار کردم او با دیدن جسد پدرش شوکه شد. پسر جوان مجید را قاتل پدرش معرفی کرد و گفت: فقط پسر جوان بود که با پدرم اختلاف داشت. پدرم آخرین بار دو روز قبل با مجید در حوالی آژانس دیده شده است.
دستور انتقال جسد را صادر کردم و به ماموران پلیس اداره قتل دستور دادم مجید را شناسایی و دستگیر کنند. در روزی که خوشحال بودم قتلی نداریم ساعت 2 صبح به خانه برگشتم. ساعت 8 صبح در شعبه حاضر شدم و یک ساعت بعد تلفن کشیک قتل را به همکارم تحویل دادم. حوالی ظهر افسر پرونده قتل راننده آژانس به دادسرا آمد و گفت: قاتل 25 ساله از اشرار خطرناک محله یافت آباد است که سابقه نزاع و سرقت در پرونده اش موجود است. او به مقتول 3 میلیون تومان بدهکار بوده است و تاکنون این بدهی را نپرداخته. بعد از قتل هرجا را که ممکن بود سر زدیم اما خبری از مجید نیست.
بیش از سه ماه از قتل راننده آژانس گذشته بود و باز نوبت کشیک قتل من بود.بعد از یک ماه کشیک آرام مطمن بودم اینبار نیز اتفاقی رخ می دهد. ساعت 9 صبح بود که تلفن را تحویل گرفتم. دو ساعت هیچ تماسی برقرار نشد تا اینکه حوالی ساعت 11:30 بازهم مامور کلانتری یافت آباد تماس گرفت و از کشف جسد یک زن خبر داد. به خاطر نزدیکی محل کشف جسد 10 دقیقه ای در صحنه حاضرم شدم. زن جوانی با ضربات چاقو به قتل رسیده بود و جسدش پس از انتقال به این مکان به آتش کشیده شده بود. موضوع جالب در این صحنه بریدن دو گوش مقتول بود. پزشک جنایی جسد را معاینه کرد و زمان مرگ را یک هفته قبل اعلام کرد.
هیچ برگه هویتی همراه مقتول نبود. سریع دستور دادم با انتقال جسد به پزشکی قانونی هویت او نیز مشخص شود. ساعتی بعد مامور تشخیص هویت با من تماس گرفت و اعلام کرد جسد متعلق به زنی 28 ساله به نام معصومه است. اما موضوعی که افسر پرونده اعلام کرد برایم غیر قابل باور بود. آقای بازپرس مقتول در 12 ساعت پایانی عمرش 18 بار با فردی به نام مجید در ارتباط بوده است. مجید همان فردی است که در پرونده قتل راننده آژانس به دنبالش هستیم. دیگر مطمن شدم قتل دوم هم کار او است.
صبح روز بعد مشغول رسیدگی به پرونده بودم که افسر پلیس با یک متهم وارد شعبه شد. آقای بازپرس مژدگانی بدهید بالاخره بعد از 24 ساعت از اطلاع از قتل دوم مجید را دستگیر کردیم. این متهم قاتل دو نفر است. نگاهی به صورتش انداختم. زیاد هیکلی نبود و بسیار آرام به نظر می رسید. جای تعجب بود که چگونه قاتل دو نفر اینقدر آرام است. افسر پرونده با نشاندن متهم قوطی سفید رنگی را روی میزم گذاشت و گفت بفرمایید گوش های مقتول را هم در خانه مجید پیدا کردیم.
نشسته بود و هیچ حرفی نمی زد. هر سوالی را با سکوت جواب می داد. نگران همسرش ود اما من به او قول دادم اگر همکاری کند اجازه می دهم همسرش را ببیند. با قول من ترسش ریخت و سکوتش را شکست. قتل رضا راننده آژانس را قبول دارم. او سه میلیون از من طلبکار بود اما نمی خواست مهلت بدهد. برای گرفتن مهلت به محل کارش رفتم که باز اصرار کرد پولش را می خواهد من هم زدم کشتمش.
دومی دوست همسرم بود. اما چون همسر فهمید که با دوستش در ارتباطم با حالت قهر از خانه رفت. من هم معصومه را کشتم تا همسرم به خانه بازگردد. برای اینکه همسرم باور کند با او ارتباط ندارم گوش هایش را بریدم و برای او اوردم تا باور کند دیگر با دوستش ارتباط ندارم. وقتی همسرم گوش های دوستش را دید حاضر شد سر خانه و زندگی اش برگردد.
مجید را در اختیار پلیس آگاهی قرار دادم و همسرش را احضار کردم.زن جوان تا وارد شعبه شد ادعا کرد مجید یک نفر دیگر به نام امید را کشته است. همسرش در مورد نحوه قتل امید گفت: یک روز مجید با گوش های معصومه آمد و مدعی شد دیگر با او ارتباط ندارد همانجا فهمیدم همسرم قاتل است. چند روز بعد او با چند تلفن همراه و ضبط و باند خودرو آمد و مدعی شد اینها متعلق به دوستش است و امانت در اختیار من قرار دارد.
زن جوان اضافه کرد: دو روز بعد در خیابان در حال رفتن به خانه بودم که حجله پسر جوانی توجه ام را جلب کرد. عکس او را که دیدم قیافه اش به نظرم آشنا آمد. یکی از افرادی که در محل بود مدعی شد امید کشته شده و جسدش در خیابان رها شده است.وقتی این حرف را شنیدم یاد گوشی هایی افتادم که مجید به خانه آورده بود. عکس امید را در آن دیده بودم . مطمنم امید را هم همسرم کشته است.
با اظهارات زن جوان باز هم مجید را که رسانه ها به او لقب گوش بر داده بودند احضار کردم. پسر جوان بدون هیچ واهمه ای به قتل دوستش اعتراف کرد و گفت به خاطر اختلافات قبلی امید را کشتم.
یکی از موضوعاتی که برایم در این پرونده جالب بود این است که قاتلی که سه نفر را به راحتی کشته و حتی گوش یکی از قربانیانش را برای همسرش کادو آورده است،چگونه از مرگ می ترسد و حاضر نیست اعدام شود.
به گزارش میزان این متهم پس از اینکه کیفرخواستش صادر شد به زودی در دادگاه کیفری محاکمه می شود.
براساس خاطره ای از احمد بستان زاده
بازپرس سابق ویژه قتل تهران
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *