با تو ما را سینهها پرشور عشق – کلنا عباسِ زینب در دمشق
در مراسم فاطمیه بیت رهبری 21 اسفندماه 94، یک جانباز 70 درصد ویلچرنشین سخنرانی حجت الاسلام پناهیان را قطع کرده و گفت: ببخشید آقای پناهیان؛ دیشب حضرت آقا در بین خبرگان رهبری حرف از رفتن زدند به آقا بگویید از رفتن حرف نزند، از دیشب تا الآن به قلبم فشار آمده.
به گزارش گروه فضای مجازی ، بعد از دیدن فیلم این اتفاق و در حین سرودن این شعر به این بیت رسیدم که: از خُمِ عشقت گرفتم بادهنوش/فالِ حافظ بر تَوَلایِ تو دوش. بعد از سروده شدن این بیت، کتاب دیوان حافظ را برداشتم و برای حضرت آقا در باب این اتفاق تفألی زدم به دیوان حافظ که عیناً این شعر و این ابیات آمد: «لطف الهی بکند کار خویش، مژدۀِ رحمت برساند سروش/ ای مَلکُ العَرش مُرادش بده، وَز خطرِ چشمِ بدش دار گوش».
با تو ما را سینهها پرشور عشق –کلنا عباسِ زینب در دمشق
شعر «آیینۀِ حیدر نما» تقدیم به عاشقان ولایت:
بسم ربّ الفاطمه، بانویِ آب - کهکشانِ عاشقی را آفتاب
میتپد در سینه دل بیتابتر - بیقرار شور عشقی نابتر
شعلهور سجاده و مُهر و نماز - داغ دارد دل، شقایق گونه باز
دیده بارانی و دل دریای خون - جان نخواهم بُرد از این طوفان برون
در دلِ شبهایِ سردِ بیکَسی - در دلم طوفانی از دلواپَسی
گَشته از یارانِ خود دلگیرِ عشق - بحث رفتن کرده ما را پیر عشق
خون دلش از داغِ یاران تا اَبَد - گفته ما را شاید او تنها نهد
خرمن دلها کُند تا شعلهور - داده از دورانِ بعد از خود خبر
ای نگاهت دشتِ یاس و اطلسی - از تو دلگیریم آقاجان بَسی
مهربانا، حضرت سید علی - مهربانتر پیش از این بودی ولی
ای وجودت لنگر ارض و سماء - صحبت از رفتن نگو آقا به ما
ای نَفَسهای تو عطرآگین یاس - ای به جانِ خود حرم را داده پاس
جانِ عُشّاقت به لب از اشتیاق - عاشقانت را مگو حرف از فراق
گفتهای از هجر و دوری تا سخن - لالهها گردیده پرپر در چمن
ای پناه و پُشتِ زینب در دمشق - صحبت از رفتن مکن، اِی پیر عشق
پیر محبوب خراسانیِ ما - اِی رُخت آیینۀِ حیدر نما
عاشقانت را مزن آتش به جان - تا ظهورِ حضرت مهدی بمان
با تو ما را سینهها پرشور عشق –کلنا عباسِ زینب در دمشق
با تو ما را شور عشق است و ولا - تا بگیریم انتقام کربلا
ای خوشا با تو به سرداریِ نور – یاریِ مهدی به هنگام ظهور
ای خوشا با تو سحرگاهی به راز – با عزیز فاطمه فتح حجاز
ای دلت خون از فراقِ یارها - ای دلت بشکسته از ما بارها
ای شده از دستِ ما دلگیرِ عشق - خون به دلها مان مَکُن ای پیرِ عشق
ای علی را وارثِ بر ذوالفقار - از خزان، ما را مگو روحِ بهار
بی تو برپا کربلاها میشود - بی تو زینب باز تنها میشود
بی تو زینب میشود بیکار و کَس - فاطمه در کوچه بی فریادرَس
صحبت از رفتن مکن ما را به درد - تا ظهور او بمان ای شیعه مرد
آتش اندر جانِ عاشقها مزن - از خزان دَم با شقایقها مزن
رهرو راه شهیدانیم ما - بی تو آقاجان نمیمانیم ما
عاشقان را با تو دیگر عهدی است - آن علمداریِ تو با مهدی است
خونجگر ما را تو آقا کردهای - محشری از درد برپا کردهای
با توداریم عهد یاری ای ولی - حرفِ از رفتن مزن سید علی
خواهی آقا خون به دلها مان کنی - عاشقان را بیسر و سامان کنی
بحث رفتن کردهای، اِی مهربان - عاشقان را تا زنی آتش به جان
قبلۀِ عشقِ شقایقها کجا - روشنایِ چشمِ عاشقها کجا
ای تو آرام دل زینب کجا - آشنایِ اشک و آه و شب کجا
آتش افتاد از کلامت باغ را - کرده خون حرفت دلِ عُشّاق را
ای غمِ ما کرده مویت را سفید – روز و شب دلتنگ یارانِ شهید
هرچه میخواهی بگو از درد و داغ - یککلام امّا نگو ما را فراق
عالمآرا چهرهات آفاق را - خونجگر کردی همه عُشّاق را
از غمت هستی و هقهق میکنیم - تو نباشی یکشبه دق میکنیم
جانِ زهرا، جانِ زینب، جانِ یار – جانِ آن لبتشنه بَر نِی، سَر سوار
جان آن گُمگشته یوسف در عراق - کَز فراقش طاقت ما گشته طاق
بارِدیگر گر بگویی از فراق - عاشقانت را بسوزی دل ز داغ
ما که بر تو عاشقانِ حیدریم - پیشِ زهرا شِکوِه از تو میبریم
ای امام لالههایِ دشتِ عشق - ای پناه و پُشت زینب در دمشق
جانِ سیلی خورده زهرایِ علی - جانِ خورشید و مهِ بر نِی جَلی
جانِ مهدی، آخرین ما را وَلی - صحبت از رفتن مکن سید علی
اینهمه بیتابی آقاجان مکن - جانِ زهرا خون دلِ یاران مکن
دل مَکُن بد، حالِ شیعه بِه شود – زیر پای تو سعودی لِه شود
در دلم دریایِ آتش پُرخروش - داغِ عشقت در رگم خون را به جوش
از خُمِ عشقت گرفتم بادهنوش - فالِ حافظ بر تولایِ تو دوش
جان زهرا، جانِ حیدر، جانِ یار - اینچنین آمد تو را فال ای نگار
«لطف الهی بکند کار خویش - مُژدۀِ رحمت برساند سروش»
«ای مَلکُ العرش مرادش بده - وَز خطرِ چشمِ بدش دار گوش»
به امید ظهور حضرت یار...
سحرگاه دوشنبه 24 اسفند ماه 1394 منصور نظری
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
با تو ما را سینهها پرشور عشق –کلنا عباسِ زینب در دمشق
شعر «آیینۀِ حیدر نما» تقدیم به عاشقان ولایت:
بسم ربّ الفاطمه، بانویِ آب - کهکشانِ عاشقی را آفتاب
میتپد در سینه دل بیتابتر - بیقرار شور عشقی نابتر
شعلهور سجاده و مُهر و نماز - داغ دارد دل، شقایق گونه باز
دیده بارانی و دل دریای خون - جان نخواهم بُرد از این طوفان برون
در دلِ شبهایِ سردِ بیکَسی - در دلم طوفانی از دلواپَسی
گَشته از یارانِ خود دلگیرِ عشق - بحث رفتن کرده ما را پیر عشق
خون دلش از داغِ یاران تا اَبَد - گفته ما را شاید او تنها نهد
خرمن دلها کُند تا شعلهور - داده از دورانِ بعد از خود خبر
ای نگاهت دشتِ یاس و اطلسی - از تو دلگیریم آقاجان بَسی
مهربانا، حضرت سید علی - مهربانتر پیش از این بودی ولی
ای وجودت لنگر ارض و سماء - صحبت از رفتن نگو آقا به ما
ای نَفَسهای تو عطرآگین یاس - ای به جانِ خود حرم را داده پاس
جانِ عُشّاقت به لب از اشتیاق - عاشقانت را مگو حرف از فراق
گفتهای از هجر و دوری تا سخن - لالهها گردیده پرپر در چمن
ای پناه و پُشتِ زینب در دمشق - صحبت از رفتن مکن، اِی پیر عشق
پیر محبوب خراسانیِ ما - اِی رُخت آیینۀِ حیدر نما
عاشقانت را مزن آتش به جان - تا ظهورِ حضرت مهدی بمان
با تو ما را سینهها پرشور عشق –کلنا عباسِ زینب در دمشق
با تو ما را شور عشق است و ولا - تا بگیریم انتقام کربلا
ای خوشا با تو به سرداریِ نور – یاریِ مهدی به هنگام ظهور
ای خوشا با تو سحرگاهی به راز – با عزیز فاطمه فتح حجاز
ای دلت خون از فراقِ یارها - ای دلت بشکسته از ما بارها
ای شده از دستِ ما دلگیرِ عشق - خون به دلها مان مَکُن ای پیرِ عشق
ای علی را وارثِ بر ذوالفقار - از خزان، ما را مگو روحِ بهار
بی تو برپا کربلاها میشود - بی تو زینب باز تنها میشود
بی تو زینب میشود بیکار و کَس - فاطمه در کوچه بی فریادرَس
صحبت از رفتن مکن ما را به درد - تا ظهور او بمان ای شیعه مرد
آتش اندر جانِ عاشقها مزن - از خزان دَم با شقایقها مزن
رهرو راه شهیدانیم ما - بی تو آقاجان نمیمانیم ما
عاشقان را با تو دیگر عهدی است - آن علمداریِ تو با مهدی است
خونجگر ما را تو آقا کردهای - محشری از درد برپا کردهای
با توداریم عهد یاری ای ولی - حرفِ از رفتن مزن سید علی
خواهی آقا خون به دلها مان کنی - عاشقان را بیسر و سامان کنی
بحث رفتن کردهای، اِی مهربان - عاشقان را تا زنی آتش به جان
قبلۀِ عشقِ شقایقها کجا - روشنایِ چشمِ عاشقها کجا
ای تو آرام دل زینب کجا - آشنایِ اشک و آه و شب کجا
آتش افتاد از کلامت باغ را - کرده خون حرفت دلِ عُشّاق را
ای غمِ ما کرده مویت را سفید – روز و شب دلتنگ یارانِ شهید
هرچه میخواهی بگو از درد و داغ - یککلام امّا نگو ما را فراق
عالمآرا چهرهات آفاق را - خونجگر کردی همه عُشّاق را
از غمت هستی و هقهق میکنیم - تو نباشی یکشبه دق میکنیم
جانِ زهرا، جانِ زینب، جانِ یار – جانِ آن لبتشنه بَر نِی، سَر سوار
جان آن گُمگشته یوسف در عراق - کَز فراقش طاقت ما گشته طاق
بارِدیگر گر بگویی از فراق - عاشقانت را بسوزی دل ز داغ
ما که بر تو عاشقانِ حیدریم - پیشِ زهرا شِکوِه از تو میبریم
ای امام لالههایِ دشتِ عشق - ای پناه و پُشت زینب در دمشق
جانِ سیلی خورده زهرایِ علی - جانِ خورشید و مهِ بر نِی جَلی
جانِ مهدی، آخرین ما را وَلی - صحبت از رفتن مکن سید علی
اینهمه بیتابی آقاجان مکن - جانِ زهرا خون دلِ یاران مکن
دل مَکُن بد، حالِ شیعه بِه شود – زیر پای تو سعودی لِه شود
در دلم دریایِ آتش پُرخروش - داغِ عشقت در رگم خون را به جوش
از خُمِ عشقت گرفتم بادهنوش - فالِ حافظ بر تولایِ تو دوش
جان زهرا، جانِ حیدر، جانِ یار - اینچنین آمد تو را فال ای نگار
«لطف الهی بکند کار خویش - مُژدۀِ رحمت برساند سروش»
«ای مَلکُ العرش مرادش بده - وَز خطرِ چشمِ بدش دار گوش»
به امید ظهور حضرت یار...
سحرگاه دوشنبه 24 اسفند ماه 1394 منصور نظری
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *