اعتراض پدر "رهبر انقلاب" به تعطیلی درس ها در تابستان
در فصل تابستان وقتی درس ها را تعطیل می کردند و ما خبرش را به مرحوم پدرمان می دادیم، ایشان عصبانی می شدند و می گفتند: " تعطیل شد چه معنا دارد؟ در نجف با آن هوای گرمی که داشت، مرحوم میرزا، بالای پشت بام مسجد هندی، شبی یک ساعت درس می گفت.حال این آقایان در هوایی به آن خوبی برای چه درس هایشان را تعطیل کرده اند؟!"
وجود پدری باسواد و سختگیر در درس
خواندن فرزندانش تاثیر زیادی در پیشرفت سید علی داشت: " شرایع، کتاب درسی
نبود. پدرم احساس کرد این کتاب می تواند در پیشبرد من موثر باشد، که همین
طور هم شد... اختلاف سنی من و پدرم خیلی زیاد بود؛ درست 45 سال. علاوه بر
آن پدرم مقام علمی بالایی داشت و مجتهدی با اجازات(بود) و شاگردانی در سطوح
عالی تربیت کرده بود. بنابراین سزاوار نبود که او با آن مقام علمی به من که
دوره ی ابتدایی دروس اسلامی را می گذراندم درس بدهد. حال و حوصله این گونه
کارها را هم نداشت اما بنابر علاقه ای که به تربیت ما داشت هم به برادر
بزرگ تر و هم به من و بعدها به برادر کوچک ترمان درس می داد و حق عظیمی از
جهت تحصیلی و تربیتی به گردن همه ی ما برادران، به ویژه بر من دارند. چنان
که اگر ایشان نمی بودند من به موفقیت های فراوانم در تحصیلات فقه و اصول
نائل نمی شدم."
در فصل تابستان وقتی درس ها را تعطیل می کردند و ما خبرش را به مرحوم پدرمان می دادیم، ایشان عصبانی می شدند و می گفتند: " تعطیل شد چه معنا دارد؟ در نجف با آن هوای گرمی که داشت، مرحوم میرزا، بالای پشت بام مسجد هندی، شبی یک ساعت درس می گفت.حال این آقایان در هوایی به آن خوبی برای چه درس هایشان را تعطیل کرده اند؟!"
خلاصه مراتب اعتراضش را به آقایان، بدین نحو بیان می کرد. " پس از این که شرح لمعه را تمام کردم، رفتم درس مکاسب و رسائل مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی که از شاگردان مرحوم آقامیرزا مهدی اصفهانی و اهل ریاضت و مدرس درجه ی یک مشهد محسوب می شد. وی مرد بسیار محترم و ملایی بود و در بین خواص مشهد به خصوص نزد اهل علم به عنوان مرد آزاده و روشن ضمیری معروف بود.
ایشان مردی جامع و خوش بیان بودند؛ به طوری که من در نجف و قم که اغلب درس های آن جا را رفته بودم کسی را به خوش بیانی ایشان ندیدم. بخش عمده ی درس رسائل و مکاسب و کفایه را پیش ایشان خواندم. این که می گویم بخش عمده، برای این است که مابقی را پیش پدرم خواندم."
در فصل تابستان وقتی درس ها را تعطیل می کردند و ما خبرش را به مرحوم پدرمان می دادیم، ایشان عصبانی می شدند و می گفتند: " تعطیل شد چه معنا دارد؟ در نجف با آن هوای گرمی که داشت، مرحوم میرزا، بالای پشت بام مسجد هندی، شبی یک ساعت درس می گفت.حال این آقایان در هوایی به آن خوبی برای چه درس هایشان را تعطیل کرده اند؟!"
خلاصه مراتب اعتراضش را به آقایان، بدین نحو بیان می کرد. " پس از این که شرح لمعه را تمام کردم، رفتم درس مکاسب و رسائل مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی که از شاگردان مرحوم آقامیرزا مهدی اصفهانی و اهل ریاضت و مدرس درجه ی یک مشهد محسوب می شد. وی مرد بسیار محترم و ملایی بود و در بین خواص مشهد به خصوص نزد اهل علم به عنوان مرد آزاده و روشن ضمیری معروف بود.
ایشان مردی جامع و خوش بیان بودند؛ به طوری که من در نجف و قم که اغلب درس های آن جا را رفته بودم کسی را به خوش بیانی ایشان ندیدم. بخش عمده ی درس رسائل و مکاسب و کفایه را پیش ایشان خواندم. این که می گویم بخش عمده، برای این است که مابقی را پیش پدرم خواندم."
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *