"ممیرو" تأثیری جانکاه ولی سرشار از لذت ناب سینما بر بیننده می گذارد
امیر پوریا گفت: "ممیرو" با تجربه تماشایش معنا پیدا می کند و تأثیری جانکاه ولی سرشار از لذت ناب سینما بر بیننده می گذارد.
حتما آن تعابیرمشهوری که درادبیات به مارکز و در سینما به چندین نفر منسوب شده و همه سالهاست از تمام شدن داستان هاو به تکرار رسیدن آثار ادبی و سینمایی می گویند به گوش شما هم آشنا است بدیهی است که ادعای به چالش کشیدن این بحث را – آن هم در این مجال محدود واکنش های جشنواره ای- ندارم اما در امتداد و شاید در مقابل این ایده همواره برای آثاری که بتوانند آدمی را به شک بیاندازند وبه فکروادارند که هنوز بسیاری قله های تسخیر نشده باقی مانده به شدت هیجان دارم بویژه زمانیکه اثر ادبی یا فیلم به سراغ زمینه ای می رود که بارها بر سر شکل گیری آثار دیگری بوده اما از آن فضا یا موقعیت انسانی یا درام و داستان نتیجه به دست می دهد که نه تنها پیشتر ندیده بودیم بلکه حتی تصورش را هم در سر نداشتیم مثلا وقتی چاک پالا نیک در رمان باشگاه مشت زنی (1996) فکر بارها اجرا شده یکی کردن دنیای اوهام با واقعیت اطراف شخصیت ها را طوری توصیف و پردازش می کند که پیشتر تجربه نکرده ایم یا رابرت زمه کیس در فیلم کشتی شکسته / تک افتاده (2000) موقعیت بارها دیده شده جدا افتادن آدمی دور از مدنیت و مدرنیته را طوری با جزئیات می چیند و می باوراند که به خودمان می گوییم انگار تا به حال هیچ تصویر درستی از وضعیت رابینسون کروزوار یک آدم امروزی نداشته ایم معلوم است که هیجان این تازگی در کار با موقعیتی به ظاهر آشنا بیشتر از تصور اولیه ماست.
ممیرو درست از همین نوع است وضعیت توأم با احساس گناه پیرمردی به نام ایاز که پشت فرمان مینی بوس باعث کشته شدن تمام اعضای خانواده و تعدادی از بستگانش شده نقطه شروع درام فیلم است اما تلاش های متعدد و متنوع ایاز برای مجازات خود برای پسرش که سرباز است و از پیش او می رود و برای نوه اش که در آستانه جوانی است وضع و حال بغرنجی رقم می زند این که دارم موقعیت مبنایی فیلم را روایت می کنم با آنکه از اختصاص یافتن یادداشت تحلیلی به چیزی شبیه خلاصه داستان بیزارم ناگزیر است چون با نمایش محدود در بخش هنر و تجربه جشنواره باقی ماندن در جایگاه کاندیدا و اهدای جایزه به فیلمی در حد چهارشنبه با ساختاری خطی و متعارف و دور از هر نوع تازگی و تجربه گرایی ممیرو بسیار کم دیده شد اما شرح گوشه ای از داستان آن به شدت کار ناکافی ونابجایی است.
ممیرو با تجربه تماشایش معنا پیدا می کند و تأثیری جانکاه ولی سرشار از لذت ناب سینما بر بیننده می گذارد با در قاب گرفتن جزئیات رنج پیرمرد با بازی شگفت آور و بی کلام یدالله شادمانی که آدم در روند تماشای فیلم جداَ نگران سلامتی اش می شود با مکث بر مهر عمیق و بی دریغ نوه اش با حضور به شدت درد آشنای میثم فرهومند که به جای آن مزه پراکنی ها در تنها ی تنهای تنها حالا باید کاملا کم حرف و صاحب نگاه باشد و هست واکنشهایی مانند استفاده از شکم گراز برای درمان عفونت پا یا حرکت تدریجی دو مورچه بر روی بینی و صورت آدم زمین گیری که حتی توان تکاندن آنها را هم ندارد با تصویر سازی هایی که بی هیچ اصرار بر جلوه گری، بدویت و در عین حال زیبایی محیط را به عامل وحشت واحترام همزمان بیننده بدل می کند این کوشش های توصیفی فایده ای ندارد و تنها اگر شما را به رفتن برای این تجربه غریب و بدیع ترغیب کند ارزشی خواهد شد.
منصوری/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *