بزن بهادری که نفس (امام) انقلابی اش کرد
داستان زندگي لوطيهايي كه با شر و شورشان يك محله را عاصي كرده بودند اما در دوران انقلاب اسلامي به نداي امام خميني(ره) لبيك گفتند، داستان دلهاي پاك و وجودهاي باصفاست.
پهلوان میگوید كه نميتواند حس و حالش را از زمانی که اعلاميه امام خميني(ره) به دستش رسيد به درستي بيان كند: «خط به خط آن اعلاميه بوي مرام ميداد. بوي حمايت از مظلوم در برابر ظالم.»
می گوید که مسير زندگيام در دوران قبل از پيروزي انقلاب زياد جالب نبود تا برايتان تعريف كنم اما برای من همه چيز از سال ۱۳۵۴ شروع شد. از وقتي كه میدیدم مردم درباره آيتالله خميني(ره) صحبت ميكنند. خيلي دوست داشتم ببينم فردي كه در برابر تشكيلات طاغوت ايستاده كيست.
پهلواني كه روزگاري يك محله را دور انگشت ميچرخاند، حالا تا نام امام حسين(ع) و امام خميني(ره) را ميشنود اشك از چشمانش مثل ابر بهار جاري ميشود. پهلوان قليچ خاني در حالي كه سعي ميكند بر خود مسلط باشد ميگويد: «يك روز به يكي از بچهها گفتم برود اعلاميه آيتالله خميني(ره) را برايم پيدا كند. با ذوق خاصي شروع به خواندن اعلاميه كردم. خط به خطش بوي مرام و صفا ميداد. نخستين باري بود كه آنقدر مجذوب صحبتهاي كسي شده بودم.
به خودم گفتم: پسر! برو خدا را شكر كن كه با آنهمه شر و شور چند كلام خواندن و نوشتن بلدي كه چيز درست گيرت آمد. تا آن زمان خيليها نصيحتم كرده بودند تا به راه بيايم ولي تأثير نداشت. اما اين بار بدون نصيحتهاي هميشگي به دلم افتاد كه تمام شر و شور بيهودهام را كنار بگذارم.»
اين بار هم كار پهلوان عجيب بود. او براي تغيير مسير زندگياش تا سوريه و زيارت حرم مطهر حضرت زینب(س) رفت: «آنجا گفتم: خانم! اين سيد كارش درست است. قول ميدهم تا آخر عمرم نوكر او و جد بزرگوارش باشم. خانم! شما را به طفل ۳ساله برادرتان قسم ميدهم كمكم كنيد كه از خودم برگردم و لوطيوار سربازش باشم.»
پهلوان قليچ خاني بعد از بازگشت از سوريه اتوبوسش را فروخت و يك خانه خريد و نام خانه را هیات شهید حر گذاشت و خانه اش را تبديل به پايگاه انقلاب اسلامي کرد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *