چرا قرآن زندگی دنیا را آرایش بدون آرامش می خواند؟
آنچه در این بحث تفسیری مطرح است و صبغه تربیتی و انسان سازی دارد و متکی بر اصول موضوعه و پیش فرض های ثابت و مقبول و مورد تصدیق و امضای قرآن کریم و سنت معصومان علیهم السلام است. این است که چگونه می توان امور عادی و جاری بشر را با آن که تکیه گاه، آغاز و انجام شان حقیقی است، به عنوان امور غیر حقیقی با اعتباری تلقی کرد یا برای نمونه از دو نحوه تلاش و مسابقه انسان که یکی به سوی فضای الهی انسانی و دیگری به سمت مال و منال دنیایی است، چگونه می توان اولی را امری حقیقی دانست و دومی را اعتباری؟
تعبیر قرآن درباره دو نحوه سرعت گرفتن در انسان
مثلا قرآن کریم مؤمنان را به فضیلت هایی چون انفاق در حال گشایش و تنگ دستی، فرو بردن خشم، گذشت از خطاهای دیگران و ... تشویق و سرعت گرفتن به سوی آن ها ترغیب کرده است و حاصل آن را بهشتی می خواند که عرض آن به پهنای آسمان ها و زمین است: "وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ." و روشن است که چنین بهشتی از حقیقی ترین امور تکوینی است اما سرعت گرفتن آدمی به سوی کفر و نیز مخالفت و مقابله با رسول خدا (ص) را از اموری می داند که هیچ حظ و بهره ای به دنبال ندارد و تنها وبال آن که عذاب بزرگ الهی است دامنگیر انسان کافر خواهد شد: "وَلاَ یَحْزُنكَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ."
در این آیات دو نحوه سرعت مطرح است و با آن که تکیه گاه هر دو امور حقیقی است اما رهاورد یکی بهشت گسترده خداست و دیگری بدون رهاوردی شیرین و ماندنی بلکه با زادراهی گدازنده و سوزان - جهنم - همراه است. پس اولی از حقیقت و ثبات برخوردار است ولی دومی ناثابت و فاقد حقیقت و حقانیت است.
اعمالی که از خیال و وهم می آید
بنابراین برخی از اعمال رایج بشری یک سلسله اعتباریاتی است که از مبدأ وهم و خیال رها می گردد یا از شهوت سرکش و غضب آبق صادر می شود و مانند غلام گریزپایی است که از مولای عقل نظر و عمل می گریزد یا مانند حیوان جموح و چموش و لگدزنی است که به رتق عدل و فتق ظلم، به فتح قبیح و غلق حسن و به بسط خیانت و قبض امانت سرگرم است و بالاخره سگ را گشوده و سنگ را بسته می دارد.
چنین امور اعتباری گرچه همانند اعتباریات معقول و مقبول در دو حاشیه آغاز و انجام خود به امور تکوینی مرتبط است و از امور حقیقی ناشی شده و نیز به آن ها منتهی می شود، لیکن چون پایان قیراندود و جهنام سوزان و ویل و ثبور و سقوط را به همراه دارد از آن ها به امور اعتباری یاد می شود؛ و گرنه تمام لهوها و بازیگری ها و بازیچه ها و همه افسانه بافی ها و اسطوره سازی ها افزون بر مبدأ حقیقی دارای منتهای حقیقی نیز هست. مبدأ حقیقی آن ها به لحاظ ادراک عبارت از خیال و وهم است و به لحاظ تحریک، شهوت و غضب.
منتهای حقیقی آن ها نیز چیزی جز برزخ و دوزخ و شواظ و نحاس گداخته نخواهد بود و سعی رهبران الهی و کوشش عقل و وحی بر این است که راه رهایی از اعتباری ملفوف به وهم و دوزخ و محفوف به خیال و وبال مشخص شود و ادله عقلی و علایم سود و زیان در این وادی وسیع تبیین گردد.
چرا قرآن می گوید دنیا جز بازی و سرگرمی نیست؟
با توجه به این نکات سه گانه سرّ بعضی از تعبیرهای قرآن کریم درباره دنیا و زینت های آن آشکار می شود. گاهی در قرآن سخن از این است که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی چیزی نیست و برای تقواپیشگان، آخرت و انتخاب آن نیکوتر است: "وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ." گاهی نیز این معنا را با اسم اشاره نسبت به دنیا محسوس تر بیان و حیات حقیقی را منحصر به جهان آخرت می نماید: "وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ." زمانی نیز حصر را در جانب حیات دنیا مطرح کرده می فرماید: چیزی جز لعب و لهو حقیقت دنیا را تشکیل نمی دهد: "انما الحیوه الدنیا لعب و لهو."
سرانجام نیز اندیشه و عقل انسان ها را خطاب کرده می فرماید بدانید که زندگی دنیا چیزی جز بازیچه، سرگرمی، آرایش بدون آرامش، فخرفروشی و گردآوری اموال و اولاد نیست: "اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ." سپس گردش امور دنیایی را چنان تصویرسازی می کند که در پایان هیچ چیزی برجا نمی ماند زیرا یک فرآیند طبیعی را برای مثال یاد می کند که در پی بارش باران، کِشتگاه را پوششی شگفت آور از سبزه می پوشاند سپس این سبزه زار به زردی می گراید و سرانجام خار و خاشاک می شود: "كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَكُونُ حُطَاماً." و هم از این رو در آخر دنیا را کالایی فریبنده می خواند: "و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور."
تنها با دقت در این کلمه مشترک میان آیات گذشته - لعب - می توان به راز بی ارزشی و فریبندگی و ماهیت سراب گونه دنیا پی برد زیرا این کلمه از "لعاب" به معنی "رطوبت دهان" گرفته می شود و این آب اندک جز مرطوب ساختن فضای دهان هنری ندارد و هرگز انسان تشنه را سیراب نمی سازد. دنیا نیز سرابی است که تشنه را همواره به دنیال خویش می کشد تا بکشد زیرا جز بر تشنگی او نمی افزاید و غیر از دوری از حیات حقیقی چیزی به ارمغان می آورد و دوری از حیات حقیقی نیز فاصله گرفتن با مبدأ حیات یعنی خدای سبحان و توحید و ربوبیت و دیگر صفات علیای اوست و هرکه به این ورطه دچار شود به تعبیر قرآن کریم و در شک و تردید خویش به لعب و بازیگری و سرگرمی گرفتار آمده است: "لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ."
/انتهای پیام/
خبرگزاری
میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً
به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای
منتشر میشود.