صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

پشت پرده ادعای مبارزه با تروریسم

۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۵:۰۱
کد خبر: ۱۰۲۰۵۸
خبرگزاری میزان - برای رهایی از هژمونی آمریکا و خلاصی نسبی از تحمیل و امر و نهی این کشور، اروپا به این نتیجه رسید که تنها راه چاره، پیگیری مجدّانه این رویکرد است. این امر فرصت بسیار خوبی برای کشورهای غربی بود تا در آسیا و آفریقا نفوذ کرده و موقعیت بیشتر و منافع بهتری را کسب نمایند.
به گزارش به نقل از روزنامه حمایت، پس از فروپاشی شوروی، اولین مسئله ضروری برای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) فقدان توجیه برای تداوم موجودیت نظامی بود.

این سازمان دقیقاً برای مبارزه با کمونیسم و شوروی پی‌ریزی شده بود و با توجه به اضمحلال کامل بلوک شرق، دیوار برلین و نظام کمونیستی، برهانی برای ادامه حیات این سازمان وجود نداشت.

برای رهایی از هژمونی آمریکا و خلاصی نسبی از تحمیل و امر و نهی این کشور، اروپا به این نتیجه رسید که تنها راه چاره، پیگیری مجدّانه این رویکرد است. این امر فرصت بسیار خوبی برای کشورهای غربی بود تا در آسیا و آفریقا نفوذ کرده و موقعیت بیشتر و منافع بهتری را کسب نمایند.

در این میان و در حالی که اروپا عزم خود را برای این مهم جزم کرده بود، انگلستان به رهبری «مارگارت تاچر» - متحد اصلی آمریکا- طرحی را به ناتو پیشنهاد داد که اساس تحولات امروزی به شمار می‌رود.

در این طرح، مقابله با «اسلام سیاسی» به عنوان جدّ‌ی‌ترین خطر در نظر گرفته شد و از کشورهای عضو ناتو خواسته شد تا تمام نیرو و امکانات خود را برای مقابله با این تهدید رو گسترش به کار گیرند.

 این طرح، دشمن جدیدی را برای غرب تعریف و در نتیجه از انحلال این سازمان نظامی جلوگیری کرد.  به عبارت دیگر، پس از فروپاشی شوروی و حذف کمونیسم از صحنه سیاسی جهان، مبارزه با اسلام تبدیل به ابزاری برای توجیه سرکوبگری در کشورهای اسلامی و نیز ایجاد و گسترش اسلام‌هراسی در دستور کار غرب قرار گرفت.

پس از مدّتی، اتخاذ این سیاست تهاجمی علیه مسلمانان توسط غرب، انعکاسی منفی در جهان به ویژه در جهان اسلام پیدا کرد و مغایر با شعارهای آزادی‌خواهی و حقوق بشری غرب ارزیابی گردید.

در این مقطع بود که غرب به اشتباه فاحش استراتژیک خود پی برد زیرا که منافع عظیم و هنگفت اروپا در جهان اسلام ممکن بود تحت تاثیر هدف جدید غرب قرار گرفته و تمام نقشه‌های آنان را بر ملا کند.

لذا بلافاصله اعلام شد منظور از مبارزه با اسلام، مبارزه با «تروریسم» است !

در اوایل دهه 70 شمسی (ابتدای دهه 90 میلادی) بود که با چرخش ظاهری، «مبارزه با تروریسم» به گفتمانی پذیرفته شده و جهانی مبدّل گشت؛ بدون اینکه دقیقاً تعریف شود تروریسم یعنی چه، تروریست چه کسی است و چگونه باید با این پدیده مبارزه کرد.

این رویکرد به طور دائم در رسانه‌ها، سازمان‌ها و محافل سیاسی غرب مورد تاکید و تبلیغ قرار گرفت و برای جلب حمایت کشورهای مختلف جهان از جمله کشورهای مرتجع منطقه، دیپلماسی نظام سلطه فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرد.

از آن زمان تاکنون هر کشور، گروه و شخصیتی که دیدگاهش از نظر آنان مردود و محکوم بود با برچسب تروریسم متهم شد و حملات همه جانبه برای هتک حرمت و حیثیت هر نهاد و کشور و گروه مخالف به صورت جدّی پیگیری گردید.

 بر اساس این تعریف بود که از ابتدای دهه 90 میلادی ناگهان جنبش مردم فلسطین و لبنان عنوان «تروریستی» به خود می‌گیرد و در نتیجه، ایرانِ حامی مقاومت به «حامی تروریسم» ملقّب می‌شود !

 این روند 10 سال به طول انجامید و در پایان این دوره، ارزیابی آنان برای ریشه‌کن کردن هسته‌های مقاومت ضداستکباری نشان داد این اقدامات کافی نبوده و باید طرحی نو در انداخته شود.

طرح جدید، عبارت بود از لشکرکشی مستقیم به کشورها و مناطق تهدیده‌کننده منافع آنان که با نمایش 11 سپتامبر کلید خورد.

این طرح که از زبان مسئولین آمریکایی به نام «خاورمیانه بزرگ» مشهور شد با اشغال افغانستان، سپس عراق آغاز گردید و در مراحل بعدی، اشغال سوریه و لبنان در آن دیده شد.

به اذعان دونالد رامسفلد، وزیر دفاع اسبق آمریکا و طراح لشکرکشی به خاورمیانه، نقطه مرکزی و هدف نهایی این طرح جدید، حرکت از افغانستان و عراق به سمت ایران بود.

 بنابراین جای تعجب نیست که آریل شارون، یازدهمین نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز هدف توطئه غرب را ایران توصیف کرده بود. 

اجرای این طرح اما در عمل با موانع و دشواری‌های خاص خود همراه بود و باز هم به نتیجه دلخواه منتهی نگردید.

این شعار در طول سال‌های پس از آن، علیه ایران و همه کشورهایی که با نظام سلطه پنجه در پنجه انداخته بودند به کار گرفته شد و به عنوان حربه‌ای جهت تضعیف آنان مورد استفاده قرار گرفت. از سوی دیگر، گروه‌های افراطی خشن که تهدیدی برای منافع غرب به شمار نمی‌آمدند و برای مبارزه با اسلام سیاسی ناب محمدی تشکیل شده بودند با القاب و عناوینی چون «شبه نظامی» و «جنگجو» معرفی اما رزمندگان فلسطینی و لبنانی با برچسب «تروریست» متمایز شدند !
همین واقعیت روشن، ماهیت واقعی آنان در مبارزه با تروریسم را بر ملاء می‌کند.

 نظام سلطه به رهبری آمریکا در مرحله بعد با الهام‌گرفتن از مبانی فکری ماکیاول، گروه‌های تکفیری را در غرب آسیا فعال و سازمان‌دهی کرد تا از این رهگذر به منظومه‌ای از نتایج از غارت منابع و ثروت‌های کشورهای دیگر گرفته تا تشدید اسلام‌هراسی، تجزیه و تسلط به منطقه نائل گردد. این گروه‌ها از جمله داعش، جبهه‌النصره و جریان‌های همفکر آنان در واقع با هدف حذف اسلام از صحنه سیاسی کشورها شکل گرفتند.

 به عبارت دیگر، کشورهایی که امروز داعیه‌دار مبارزه با تروریسم تکفیری در معنای خاصی و تروریسم در معنای عام آن هستند در واقع طراحان، حامیان و سرمایه‌گذاران آن بوده و جای هیچ شکی نیست که حضور کشورهای مرتجع منطقه به عنوان سیاهی لشکر در کنار دشمنان واقعی اسلام در نمایش «مبارزه با تروریسم» به تعبیر رهبر انقلاب، «دو لبه یک قیچی» هستند.

بنابراین، مبارزه با اسلام سیاسی و تخریب وجهه واقعی اسلام ناب محمدی به هر قیمت و به هر شکل ممکن - بدون محدودیت زمانی- در تمام نقاط دنیا از جمله در غرب آسیا، اصلی لایتغیر و مبنایی غیرقابل تبدیل در نظام سلطه جهانی است.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *