صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

مدرنیته و پدیده پاشایی

۰۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۱:۰۱
کد خبر: ۱۰۱۹۶۶
خبرگزاری میزان - در شکل گیری پدیده پاشایی، خود پاشایی به خودی خود موضوعیت ذاتی نداشت بلکه یک ارزش نمادین و سمبلیک داشت. و چون عناصر پرقدرتی در این پدیده جمع شده، او را تبدیل کرده به یک ظرفیت برای بروز آن واقعیت اجتماعی در ایران و این واقعیت اجتماعی را رقم می‌زند.
 به گزارش به نقل از تسنیم، برخی اتفاقات و پدیده‌ها در حکم نشانه‌هایی هستند که وضعیت جامعه را علامت گذاری می‌کنند و برخی تغییراتی را که در لایه‌های زیرین آن در حال رخ دادن است را آشکار می‌کنند.


وقتی یک ضرب المثلی در یک دوره تاریخی خاص مثل «کار، کار انگلیسهاست» یا در دوره جدید پیامکی یا طنز پیامکی شایع و عام می‌شود یا ترانه و شعری خاص اجتماعی می‌شود و دهان به دهان در بین مردم  بیان می‌شود و یا رمان و یا فیلم بخصوصی پرفروش می‌شود، و یا شبه رمان‌هایی مثل دا یا فیلم‌های اخراجی‌ها پرفروش می‌شوند، یا سیاستمداری مثل احمدی نژاد  مورد اقبال اجتماعی قرار می‌گیرد یا سیاستمداری  مثل هاشمی که عموما مورد طرد اجتماعی بوده است، در سال 92 در موقعیت تازه‌ای قرار می‌گیرد یا داستانی مانند داستان چیستا یثربی پرمخاطب می‌شود، به نحوی می‌توان از آنها به واقعیت جامعه نقب زد.

  پدیده درگذشت پاشایی در سال گذشته یا ظهور پدیده‌ای مثل تتلو در موسیقی نیز از همین جنس نشانه‌ها هستند که امکان تأمل بهتر به ما را درباره جامعه ایرانی و شرایطی که در آن هست را  می‌دهد.

  بنا دارم که در نوشته‌های اینستاگرامی عمدتا به همین نوع مسائل بپردازم اگرچه محدود به این موارد انشاالله نخواهم بود.

  در شکل گیری پدیده پاشایی، خود پاشایی به خودی خود موضوعیت ذاتی نداشت بلکه یک ارزش نمادین و سمبلیک داشت. و چون عناصر پرقدرتی در این پدیده جمع شده، او را تبدیل کرده به یک ظرفیت برای بروز آن واقعیت اجتماعی در ایران و این واقعیت اجتماعی را رقم می‌زند.

  به موسیقی پاشایی دقت کنید، به شعرهایی که می‌خواند، به سن و سالی که دارد، به بیماری‌ای که با آن دست و پنجه نرم می‌کند و به مدت طولانی‌ای که در فضای عمومی با او همراه شده و در ظاهرش هم بروز دارد و در نهایت مرگ در جوانی؛ من می‌خواهم به این پدیدارها یک ذاتی ببخشم که آن ذات، «عاطفه» است.

  مرحوم پاشایی سمبل و نماد پرقدرتی از عاطفه است و از منظر عاطفه است که جامعه را فرا می‌خواند.

در تقویت این مسأله باید این نکته را بگویم که اگر چیزی بخواهد ارزش نمادین در جامعه پیدا کند، باید در دسترس جامعه باشد چون ممکن است خیلی از افراد دیگر هم شرایط آقای پاشایی را داشته باشند ولی چون در دسترس اجتماعی نبودند، نمی‌توانند این مسأله را نمایندگی کنند اما آقای پاشایی به‌دلیل آلبوم‌های پرفروشی که داشته و حضور در برنامه‌های تلویزیونی که معروف‌ترینش ماه عسلی است که یکی از پرمخاطب‌ترین برنامه‌های ماه رمضان است؛ پس به شکل نماد در دسترس جامعه بوده است.

  اگر پاشایی 15-10 سال قبل فوت می‌کرد، این اتفاق نمی‌افتاد؛ شاید 15-10 سال بعد هم فوت می‌کرد، اتفاقی نمی‌افتاد. جامعه ایران در 2 دهه گذشته فرآیند مدرنیزاسیون را به شکل پرشتاب طی کرده یعنی در واقع سیمای اجتماعی جامعه ما در حال تغییر است.

  برای مثال یک ویژگی جامعه مدرن، مصرف است؛ آنقدر در جامعه مصرف بالا رفته که جمع‌آوری ضایعات آن از سطل‌های زباله یک شغل شده است در حالی که این مسأله 15-10 سال پیش به این شکل نبود. طبقه متوسط در جامعه ما بزرگ شده است.

شهرنشینی گسترش پیدا کرده و از جمعیت روستایی کم شده است. شهر‌ها به کلانشهر تبدیل شده‌اند که میلیون‌ها انسان به طور فشرده در کنار هم زندگی می‌کنند.

معماری شهرها و خانه‌ها صورت‌بندی دیگری پیدا کرده است. زندگی آپارتمانی، صورت غالب سکونت شده است.

  نهادهای مدرن مثل دانشگاه مانند پیچک همه فضای اجتماعی ما را پر کرده است. آموزش و پرورش با همه تلاش‌هایی که برای استحاله آن از فضای مدرن شده است، خروجی طبیعی آن یک انسان مدرنیست (به معنای تفکر مدرن) است.

مهدهای کودک و خانه‌های سالمندان رو به گسترش فزاینده‌ای هستند.

الگوی تغذیه تغییر و سهم تغذیه فست‌فود وسعت پیدا کرده است به طوری که هر چند روز یکبار آگهی آغاز به‌کار یک فست‌فود جدید را در کنار منزل می‌بینیم.

  روابط اجتماعی جامعه تحت تأثیر فضای رسانه‌ای از تلویزیون تا اینترنت و موبایل تغییرات قابل ملاحظه‌ای کرده است که مصداق «دوری و دوستی» شده است. دایی و خاله و عمه و عمو و پدربزرگ و مادربزرگ دیگر معنا و موقعیت گذشته را ندارند.

  امروز جامعه مدرن و مدرنیزاسیون را بهتر از دو دهه قبل فهم می‌کنیم برای اینکه آن زمان مفاهیم برای ما حالت انتزاعی داشت؛ فوکو، هایدگر و پست‌مدرن‌ها و فرانکفورتی‌ها و امثالهم را می‌خواندیم اما اینها چون در جامعه ملموس نبود خیلی نمی‌فهمیدیم چه می‌گویند. ما داریم الآن شرایط زندگی مدرن را تجربه می‌کنیم.

بنابراین فریاد‌ها و طغیان‌ها علیه آن برای ما ملموس شده است.

  بنابراین مدرنیته چیزی که از ما می‌گیرد، عاطفه است. یک مثال جزئی و ملموس می‌زنم. فرض کنید فردی در شهر تهران لازم باشد هر روز با وسیله نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مترو مسافت منزل تا محل کار یا دانشگاه و... را طی کند. تقریباً بین یک تا یک و نیم ساعت طول می‌کشد که با محاسبه زمان برگشت، روزانه 3-2 ساعت می‌شود. حالا فرض کنیم فرد عاطفی باشد و به محض دیدن فرد کهنسال یا فردی که ایستادن برایش مشکل است، بخواهد جایش را به او بدهد و در نتیجه خودش هر روز باید دو تا سه ساعت ایستاده باشد.

چند روز می‌تواند این مسأله را ادامه بدهد؟

  اینکه امروز در مترو و اتوبوس می‌بینیم غالبا افراد جای خود را به افراد کهنسال نمی‌دهند دال بر بی ‌عاطفگی یا بی ‌اخلاقی آنها نیست بلکه این الزام زندگی مدرن است که آنچنان شهرها توسعه یافته‌اند که برای طی طریق روزانه مجبوری ساعت‌ها ایستاده بمانی و خب! این وضعیتی نیست که بتوان ادامه داد و بعد به طور طبیعی حساسیت‌ها کم می‌شود و وضعیتی مثل امروز پدیدار می‌شود.

   شرایط زندگی مدرن به من اجازه نمی‌دهد که عاطفی زندگی کنم. چون من نمی‌توانم هر روز 2 ساعت بایستم و کس دیگر روی صندلی بنشیند. در همین رابطه فروید یک جمله شنیدنی دارد که می‌گوید غرب متکامل‌ترین ابزارها برای نامتکامل‌ترین هدف‌هاست. یعنی مترو و اتوبوس یک وسیله پیشرفته است اما اساسا شهرها چرا باید این میزان گسترش داشته باشند که مجبور باشم روزی 2 تا 3 ساعت برای رفت‌وآمد به طور ایستاده در راه باشم؟!

  نگاه کنید به مترو؛ همه دنبال جایی هستند که بروند توی لاک خودشان، مثل همین میله اول در مترو همه می‌خواهند سریع بروند کنار آن که در تنهایی خودشان باشند یا اصطلاحی که اخیراً پشت شیشه مغازه‌ها زده می‌شود. نوشته می‌شود «لطفا آدرس نپرسید» یعنی فرد حوصله پاسخ دادن را ندارد.

  دو جمله است که شما زیاد در جامعه می‌شنوید. وقتی یک اتفاقی می‌افتد و تو می‌خواهی کمک کنی به حل مسأله، دو جمله را زیاد می‌شنوی، «به من چه مربوطه!» و «به تو چه ربطی دارد؟» اینها همان قوی شدن فردیت است. حال آنکه در فضای سنتی تو نسبت به دیگری مسؤولیت داری! او نیز نسبت به تو مسؤول است.

همسایه خوب در آپارتمان‌نشینی کسی است که مزاحمتی نداشته باشد نه اینکه صله‌ رحم داشته باشد.

  جامعه قبلی را اگر بخواهی تصور کنی می‌شود سریال «آینه‌ها» که دهه شصت پخش می‌شد. این سریال مسائل اجتماعی زمان خودش را دارد بیان می‌کند. کسی می‌خواهد ازدواج کند اما مانده به سلیقه پدر زن بگیرد یا به سلیقه مادر؛ مسأله‌اش مسأله سنتی است. می‌خواهد ازدواج کند حالا در اختلاف نظر پدر و مادر مانده! الآن مسائل اینها نیست. دعوا بر سر این است که اصلا ازدواج خوب است یا نه؟ وقتی اخیراً شبکه تماشا این سریال را پخش کرد، نتوانست با جامعه ارتباط بگیرد چرا که مسائل طرح شده در آن برای امروز جامعه ما در شهری مثل تهران منقضی است.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *