پاسخ سردار نقدی به بسیجیانی که برای اعزام به سوریه اصرار میکردند
خبرگزاری میزان-رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: در حال حاضر هیچ تصمیمی مبنی بر اعزام بسیجیان نیست، اگر بنا باشد اعزام عمومی کنند، وسایل نقلیه و اتوبوسها در ایران برای اعزام مشتاقان به دفاع از حریم اهل بیت کم میآید. بسیاری از بسیجیان هستند که در صف، برای اعزام لحظه شماری می کنند.
نفر اول از بسیجیان خود را در مسیر سردار نقدی قرار داد و خطاب به وی گفت: چقدر باید صبر کنیم و شهادت یک به یک عزیزترین یاران انقلاب را ببینیم، من چطور برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه یا عراق بروم؟
در ادامه مسیر یکی دیگر از بسیجیان گفت: سردار شما را به خدا در اعزام بسیجیان به سوریه تعلل نکنید، چرا بسیجیان را اعزام نمیکنید؟ من میخواهم برای نابودی داعش و دفاع از حرم، به سوریه بروم.
یا دیگری اظهار داشت: من کجا ثبت نام کنم؟ چطور به سوریه بروم؟ چرا به درخواستهای این جمع پاسخ مثبت نمیدهید؟
رئیس سازمان بسیج مستضعفین همچنان که به هر نحوی شده از یک یک این بسیجیان عبور میکرد، خود را به درگاه اول رساند و قبل از اینکه خارج شود، گروهی از جوانان جلوی او را در حالی که برای درخواست شرکت در جهاد علیه تکفیریها، اصرار داشتند، سد کردند.
سردار نقدی در پاسخ به این جمع پر شور و مصمم گفت: اعزام عمومی نیست، و تنها کسانی اعزام میشوند که دارای تخصص و مهارت نظامی خاصی باشند.
در این میان چند نفر از بسیجیان در حالی که کارتهای خاصی را نشان میدادند، با صدای بلند اصرار میکردند که: ما تخصص داریم، پس چرا ما را اعزام نمیکنید؟!
وی در پاسخ گفت: در حال حاضر هیچ تصمیمی مبنی بر اعزام بسیجیان نیست، اگر بنا بر اعزام باشد تنها شما نیستید، بلکه اگر بنا باشد اعزام عمومی کنند، وسایل نقلیه و اتوبوس ها در ایران برای اعزام مشتاقان به دفاع از حریم اهل بیت کم می آید. بسیاری از بسیجیان هستند که در صف، برای اعزام لحظه شماری میکنند.
سردار نقدی با این حرف، صف فشرده بسیجیان را که همچنان بر درخواست خود اصرار میورزیدند، شکست و از درگاه اول، به سختی عبور کرد و تا رسیدن به درب خروجی حسینیه حضرت زهرا (س)، این مراجعات و اصرارها ادامه پیدا کرد.
جمع زیادی از جوانان بسیجی با همهمه ای که به راه افتاده بود خود را به جلوی درب خروجی حسینیه رساندند و به طور جدی مانع خروج سردار شدند. از هر گوشهای جوانی با صدای بلند برای اعزام به سوریه یا عراق اصرار میکرد. یکی به چهارده معصوم، قسم می داد، سید جوانی که آنطرف تر ایستاده بود به جدش رسول الله (ص) قسم می داد و دیگری می گفت: در آخرت از اینکه اجازه اعزام پیدا نکرده، به خدا شکایت خواهد کرد.
نوجوان بسیجی از انتهای جمعیت با حلقهای از اشک که در چشمانش آماده چکیدن بود، میگفت: سردار من بچه سیدم، به جدم قسم که لحظه ای آرام نمی نشینم تا مرا به سوریه اعزام کنید، مگر ما، از امثال شهیدان مدافع حرم چه کم داریم که ما را به سوریه نمی فرستید!.
کار بالا گرفت و چندتن از مسئولین با بسیجیان اوقات تلخی کردند و گفتند: سردار نقدی کارهای زیادی دارد، بگذارید برود و به کارش برسد.
اما سردار نقدی باز هم تأکید داشت صحبتهای بسیجیان را بشنود.
راه حسینیه بند آمده بود، نه کسی می توانست داخل شود و نه کسی می توانست خارج شود، همین باعث شد بر ازدحام و فشار جمعیت در آستانه در افزوده شود.
با درخواست سردار نقدی جمعیت آرامتر شد و فضا به گونهای شد که تقریباً صدای بلند سردار را همه میشنیدند؛ در همین حال، وی گفت: فعلاً بنایی بر اعزام بسیجیان نیست؛ اگر روزی فرمان برسد و تصمیم بر اعزام عمومی باشد، همگی با هم، دست جمعی می رویم و آن روز دیر نیست.
با این حرف، جمعیت با صدای بلند صلوات فرستاد و راه برای عبور سردار نقدی باز شد و او از جمع عبور کرد.
انهای پیام/
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *