صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

قصر گریپسهلم تجدید چاپ شد

۱۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۰:۰۰:۰۱
کد خبر: ۴۹۹۳۷۴
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
رمان قصر گریپسهلم نوشته کورت توخولسکی تجدید چاپ شد.
 
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، رمان قصر گریپسهلم که به عنوان اثری از کورت توخولسکی با ترجمه محمدرضا قلیچ‌خانی در قالب رمان خارجی از سوی انتشارات افراز منتشر شده به چاپ دوم رسید.
 
کورت که به واسطه رمان بعضی‌ها هیچوقت نمی‌فهمند در ایران مخاطبان پرو وپا قرصی پیدا کرده در جدیدترین اثرش دوستدارن کتاب را به رمان خواندتی‌تری دعوت کرده است.

داستان این رمان از این قرار است که کورت، به همراه پرنسس اش، لیدیا، با قطار عازم سوئد می‌شوند تا تعطیلات تابستانی شان را در آنجا سپری کنند. آن‌ها در قصر گریپسهلم، یکی از قلعه‌های باستانی در کناره دریاچه مالار (در منطقه‌ی ماری یفرد)، اقامت می‌کنند و به هواخوری، شنا کردن، تفریح و خوش گذرانی می‌پردازند؛ ولی ناگهان درگیر ماجرایی می‌شوند که مربوط می‌شود به دختربچه‌ای که در یتیم‌خانه‌ای در آن حوالی مورد آزار و شکنجه مدیر آنجا، خانم آدریانی، قرار گرفته است و، چون معتقدند که نیکی همیشه بر بدی پیروز می‌شود، عزمشان را جزم می‌کنند تا دخترک بیچاره را از چنگال بی‌رحم این زن نجات دهند...

در رمان «قصر گریپسهلم» می‌خوانیم:

بچه بودند، دختربچه‌های کوچک که دو به دو در یک صف مثل دو ستون مروارید حرکت می‌کردند. یک نفر رئیس مأب با چشم‌غره هدایت‌شان می‌کرد – هیچکدام حرفی نمی‌زد. وقتی نزدیکتر شدند، کنار رفتیم تا جماعت رد شوند. رهبرشان نگاهی خیره کننده به ما انداخت. بچه‌ها با قدم‌های تند عبور کردند. وقتی از مقابلمان رژه می‌رفتند حرفمان را قطع کردیم. در ته صف دختر کوچولویی بود که تنها حرکت می‌کرد؛ طوری راه می‌رفت که انگار کسی می‌کشیدش، اشک در چشمانش حلقه زده بود، و همان طور که راه می‌رفت هرازگاهی هق‌هق می‌کرد، ولی گریه نمی‌کرد؛ و مثل بچه‌هایی که گریه می‌کنند چشم‌هایش پف هم نکرده بود... در عوض، طوری بود که انگار اشک‌هایش را تازه خالی کرده‌اند؛ و در مو‌های قهوه‌ای‌اش برقی از رنگ طلایی دیده می‌شد.
 

برچسب ها: کتاب کورت

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *