«زُقاق پنجاه و شش»، روایتی از مردم ایرانی‌تبار در عراق

22:10 - 24 دی 1394
کد خبر: ۱۲۱۵۷۳
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
كتاب «زُقاق پنجاه و شش» كه به‌تازگی توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده، روایتی از زندگی مردم ایرانی‌تبار در عراق در دوران حكومت صدام حسین ارائه می‌كند.
به به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، كتاب «زُقاق پنجاه و شش» به خاطرات «هانی خرمشاهی» می‌پردازد. وی در این كتاب زندگی مردم ایرانی‌تبار در عراق را در دوران حكومت صدام حسین روایت كرده‌است.
 
خرمشاهی در ابتدای این كتاب می‌نویسد: «زقاق 56 نام خیابانی است كه در آن دوران كودكی‌ام را گذراندم؛ دورانی مملو از خاطراتی تلخ و شیرین كه وقتی آن‌ها را برای دوستان و آشنایان تعریف می‌كردم، اشتیاق را در چشمانشان می‌دیدم. این خاطرات نگاهی به دنیایی عجیب از دریچة چشمان كوچك من و بازگوكنندة گوشه‌هایی پنهان و آشكار از تاریخ معاصر است. سرنوشت حدود یك میلیون انسان كه داستان زندگی‌شان زیر گذر زمان دفن شد. نه كسی آن‌ها را بیان كرد و نه كسی از حقوقشان دفاع كرد. وقایعی كاملاً مستند كه آن‌ها را خود دیده، شنیده، و لمس كرده‌ام و كلمه‌به‌كلمه نوشته‌ام تا برای فردا خوانده شود؛ برای همه مردم دنیا و همچنین، همسر و دو دختر كوچولوی عزیزم، مارال و میسا، كه همه دنیای من‌اند.»
 
ایرانی‌تباران رانده شده از عراق در سال 1359 شمسی ابتدا از طریق یك دام بزرگ، تحت عنوان اعطای شناسنامه یا گواهی شناسنامه، توسط دولت تازه‌كار صدام حسین، شناسایی و مدتی بعد به طرز مظلومانه‌ای، ضمن آزار و اذیت فراوان، از خانه و كاشانه خود اخراج شدند. بسیاری از آن ها، پس از تحمل شكنجه و بازداشت‌های طولانی، در مناطق مرزی جمهوری اسلامی ایران رها شدند و دارایی‌های منقول و غیر منقولشان به نفع حكومت ضبط یا مهر و موم ممنوعه و بعدها در مزایده‌هایی حراج شد.
 
الرساله، زقاق، نقطه عطف، آتش زیر خاكستر، بدون آن‌ها، تفسیر، شروع جنگ ایران و عراق، حركت خلاف جهت، بازداشت پدرم، روزگاران ما بدون پدر، دوچرخه قشنگم، بادبادك، فقط یك معجزه، دوشنبه‌های سیاه، باید رفت، رها، گم شده راه، تولدی دیگر و شروع پایان، عنوان فصل‌های كتاب را تشكیل می‌دهد.
 
در صفحه 134 كتاب می‌خوانیم: «عصر جمعه از راه رسید. من و مادرم در انتظار بازگشت پدر و بقیه نشستیم. ساعت چهار بعدازظهر هر جمعه شبكه یك فیلم سینمایی مصری پخش می‌كرد كه پدرم از طرفداران پر و پا قرص آن بود. طبق روال، هر جا كه بود برای دیدن فیلم خود را به موقع می‌رساند و با همدیگر چای و عصرانه می‌خوردیم.
 
خوردن چای در خانه ما رسم و رسوم خاص خود را دارد. روزانه چای را در سه وعده می‌نوشیم. پدرم با وسواس چند نوع چای مرغوب را مخلوط و آنها را در جعبه‌های محكم فلزی دردار نگهداری می‌كند. او می‌گوید كه چای دانه‌بلند رنگ و چای دانه‌كوتاه طعم دارد و با قاتی كردن آنها چای جا می‌افتد. آب سرد را ابتدا چند ساعت در كتری می‌گذاریم تا كلر آن بپرد. بعد كتری را روی گاز می‌گذاریم تا آب بجوشد. برای دم كردن چای حتماً از قوری چینی (پرسلن) استفاده می‌كنیم. اول شكر و بعد چای را در استكان‌های كمرباریك و دورطلایی می‌ریزیم. چای داغ و آب جوش روی شكر باعث حل شدن طبیعی آن می‌شود و مزه مطبوعی به چای می‌دهد. در نهایت، وقتی چای تازه‌دم، پررنگ و لب‌سوز است،‌ آن را می‌نوشیم.
 
عصر آن روز، آب كتری جوش آمد، فیلم سینمایی هم شروع شد، ولی از پدرم،‌ بی‌بی، بلقیس و پسرش خبری نشد. نگران و مضطرب به انتظار نشستیم. دلگیری غروب جمعه با تاریكی شب بیشتر می‌شد. دیگر مطمئن شدیم كه اتفاقی افتاده. با شروع جنگ،‌ بعد از ساعت هفت شب، همه در خانه‌هایشان می‌نشستند و كسی بیرون نمی‌رفت. مادر وقتی از آمدن آنها ناامید شد،‌ در خانه را قفل كرد و آمد كنار من و حاج‌بی‌بی نشست. ترسیده و رنگش پریده بود. می‌گفت: فكر كنم براشون اتفاقی افتاده. اما چه‌كار باید بكنم؟ كجا باید برم؟ نمی‌دونم.»
 
سوره مهر كتاب «زقاق پنجاه و شش»را با شمارگان دو هزار و 500 نسخه، قطع رقعی، 332 صفحه و به بهای 140‌هزار ریال روانه بازار نشر كرده است.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *